نشریه‌ی الکترونیکی مؤسسه علمی فرهنگی امام هادی

  • ۰
  • ۰


در روایتى از وجود مقدّس پیامبر گرامى آمده است «لو کان الحلم رجلاً لکان علیاً» اگر حلم و بردبارى قرار بود نقّاشى بشود و مجسم بشود، می شد امیر المؤمنین (علیه السلام)، چرا که حلم و بردبارى او در رأس همه است و صبور و بردبار در مقابل حوادثى بود که منشأ و آغازش بعد از رحلت پیامبر گرامى اسلام (صلی الله علیه و آله) بود. پس فرمود اگر حلم را تصویر کنید، می شود امیرالمؤمنین.

«لو کان الحسن هیبة» اگر حُسن و خوبى و نیکى را بخواهید تصویر کنید «لکان فاطمة» تصویر حُسن و نیکى در این روایت میفرماید زهراى مرضیه سلام الله علیهاست.

«لو کان الحیاء صورة» اگر حیاء را بخواهید تصویر کنید «لکان الحسین أبا عبدالله (علیه السلام)» تصویر این صفت است. آن وقت در این نقل دارد «لو کان العقل صورة أو رجلاً» اگر عقل و خرد و تدبیر را بخواهید تصویر کنید «لکان الحسن (علیه السلام)»[1] تصویر آن امام مجتبى (علیه السلام) است. البته همه ى این صفات را همه ى ائمه دارند، همان طور که در زیارت جامعه ى کبیره هم خطاب میکنیم شما مرکز کرامت و اخلاق و نیکی هستید، منتها این روایت با یک عنایتی به زندگی این بزرگان وارد شده است که تجسّم حلم امیرالمؤمنین، تجسّم حُسن زهرای مرضیه، تجسم حیاء ابا عبدالله و تجسم عقل و خرد و اندیشه امام مجتبی (علیه السلام) است.

مرحوم خواجه نصیر طوسی (رضوان الله تعالی علیه) برای هر کدام از ائمه یک درود و صلوات ویژهای دارد که معروف است به صلوات چهارده معصوم. الفاظش را خیلی حساب شده انتخاب کرده است. وقتی که به امام حسن مجتبی (علیه السلام) میرسد، مینویسد: «السلام علی السید المجتبی والإمام المرتجی صاحب الحسب المنیع والفضل الجمیع صاحب الجود والمنن دافع المحن والفتن»[2] میگوید: امامی که جود و کرامت موج میزد در زندگی اش، فتنهزدایی و ظلم زدایی موج میزند در زندگی اش. «الإمام الرفیع» امام بلند؛ «فضل الجمیع» تمام فضائل در زندگی او جمع بود.

امروز سالروزشهادت چنین کسی است که نخستین فرزند زندگی امیرالمؤمنین و فاطمه زهرا (سلام الله علیها) است. به محض این که این فرزند به دنیا آمد، یکی از خانمها بچه را میان قنداق پیچید، پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله) جمله ای فرمود که من یک مقداری راجع به این جمله میخواهم صحبت کنم. فرمود: «هاتی ابنی»[3][4] پسرم را بدهید؛ نفرمود: پسر فاطمه، نفرمود: پسر علی؛ نفرمود: پسرم، دخترت را بده. «ابنی» این نخستین جملهای است که بعدها در تاریخ منشأ یک حوادث و جریاناتی شده است. بارها این جمله را فرموده است.

انس به مالک میگوید: یک وقتی رفتم دیدم که پیامبر در مسجد است، امام حسن (علیه السلام) هم دو سه ساله است، دور پیغمبر میچرخد، روی زانویش مینشیند، روی شانهاش میرود، احساس کردم که شاید این بچه دارد اذیت میکند. رفتم دستش را گرفتم تا از پیامبر جدایش کنم، فرمود: «یا أنس! دع ابنی وثمرة فؤادی» پسرم و ثمرى قلبم را رها کنم، دست نگذار. «إنّ من آذی حسناً» هر کسی حسن من را اذیت کند «فقد آذانی»[5] منِ پیامبر را آزرده است. اینجا هم باز تعبیر دارد: «یا أنس! دع ابنی» پسرم.

در آیه مباهله هم خدا فرمود: پسرم حسن و حسین. خود پیامبر هم گاهی میفرمود: «هما ابنای»[6] اینها پسران من هستند. تعبیر ابنا علیّ ندارد، ابنا فاطمة ندارد. این نکته دارد برادران و خواهران، چون بعدها این منشأ یک سری حوادث در تاریخ شده است و آن حادثه آن است که بنی امیه و بنی العبّاس تلاش کردند این تعبیر ابن رسول الله را از ائمه بگیرند. امروز هم در نوشتههای بعضی از این مغرضین این حرفها را انسان میبیند. تلاش کردند که این تعبیر ابن را بگیرند، زکوان غلام معاویه میگوید معاویه رسماً اعلام کرد: هر کسی که اینها را (حسن و حسین) پسران پیغمبر خطاب کرد، به من معرفی کنید، باید با او برخورد بشود. کسی حق ندارد به اینها بگوید ابنا رسول الله، بگویید ابنا علی بن ابی طالب. چرا؟ چون اگر به امیرالمؤمنین نسبتشان میدادند میتوانستند با آنها برخورد کنند، میتوانستند به امام حسن توهین کنند، چون اینها به امیرالمؤمنین سبّ میکردند و نزاع داشتند؛ اما وقتی به پیغمبر نسبت میدادند دیگر نمیتوانستند به امام حسن توهین کنند، نمیتوانستند به امام حسین توهین کنند، نمیتوانستند کربلا را عَلَم کنند، این پسر پیامبر است؛ و جالب هم این است که ائمه ما مرتب روی این مسأله عنایت داشتند که در سخنرانیها بگویند أنا ابن النبی. صبح شهادت پدرش امیرالمؤمنین روز بیست و یکم امام حسن آمد بر منبر و فرمود: «أنا ابن النبی، أنا ابن محمد المصطفی»[7] من فرزند پیامبر هستم. امام سجاد علیه السلام در منبر شام فرمود: من پسر پیامبر هستم. خود امام حسین در خطبههایش میفرمود: من پسر پیامبر هستم.

زکوان میگوید: یک وقتی معاویه به من گفت اسامی نوهها و فرزندانم را بنویس، میخواهم ببینم که چقدر هستند برایشان یک جایزهای بگیرم. میگوید: من اسامی پسرهایش را نوشتم، اسامی دخترهایش را هم نوشتم، اسامی نوههای پسریاش را هم نوشتم، اسامی نوههای دختریاش را ننوشتم؛ لیست را بردم پیش او. یک جمعی نشسته بودند، مروان و دیگران هم نشسته بودند، نگاه کرد به لیست و گفت: پسران دخترم اسمشان کجاست؟ آنها را من خیلی دوست دارم. گفتم: مگر شما نگفتید که حسن و حسین پسر پیامبر نیستند، چون از زهرای مرضیه هستند؛ چطور میگویید پسرها، چطور اطلاق ابن و فرزند میکنی؟ میگوید: در بین جمع شرمنده شد و سرش را پایین انداخت که خودش گفته بود اسامی فرزندان من را بنویس، من اسامی فرزندان دخترش را ننوشته بودم، اینجا در پاسخ ماند.

معلوم میشود یک جریان حساب شدهای بوده است. من دیدم در حالات حجّاج بن یوسف ثقفی سه چهار تا جریان دیدم، هم با سعید بن جبیر و هم با دیگران که وقتی اینها را احضار میکرد، اولین اشکالی که به اینها میکرد: میگفت شما چرا اینها را میگویید ابن رسول الله؟ چرا امام حسن را میگویید ابن رسول الله؟ یحیی بن یعمر را از بلخ آوردند در غل و زنجیر، یحیی بن یعمر از علمای خراسان است و اهل بلخ است، مروّج آثار اهلبیت بود، با دست و پای بسته در غل و زنجیر آوردند او را پیش حجاج. گفت: شنیدم که تو در جلساتت فرزندان امام حسن و امام حسین را فرزندان پیغمبر میخوانی، چرا این کار را میکنی؟ گفت: به دلیل قرآن. گفت: کدام قرآن؟ کدام آیه؟ گفت: قرآن میفرماید {وَ نُوحاً هَدَینا مِنْ قَبْل} نوح را ما (خدا) در مسیر هدایت قرار دادیم {وَ مِنْ ذُرِّیَّتِهِ} فرزندان نوح اینها بودند {داوُدَ وَ سُلَیْمانَ} یکی یکی میآید جلو {وَزَکَرِیَّا وَ یَحْیَیٰ وَعِیسَی}[8]. گفت: جناب حجاج! عیسی که از پدر به نوح نمیرسد، عیسی اصلاً پدر نداشته است. عیسی را خدا در قرآن میگوید پسر نوح است، ذرّیه نوح است؛ خوب عیسی از مادر به نوح بر میگردد و الا عیسی بن مریم که پدر ندارد. چرا وقتی خدا ذریه و اولاد نوح را میشمارد میفرماید: {وَ مِنْ ذُرِّیَّتِهِ داوُدَ وَ سُلَیْمانَ} میآید جلو {وَزَکَرِیَّا وَ یَحْیَیٰ وَعِیسَی} اگر فرزند دختر ذریه محسوب نمیشد، خوب بود که اینجا عیسی حذف بشود. حجاج گفت: بند را از او باز کنید، حرف حرف درستی است، استدلال قوی است، استدلال قرآنی است.

سعید بن جبیر هم همین استدلال را کرد. این یک جریان حساب شدهای بوده است؛ حتی من ردّ پای این قضیه را در زمان موسی بن جعفر و در زمان بنی عباس هم دیدم، هارون الرشید میآید مقابل حرم پیامبر میایستد و میگوید: السلام علیک یا رسول الله، السلام علیک یابن عمّ، سلام بر تو ای پیامبر خدا، سلام بر تو ای پسر عمو. موسی بن جعفر هم از پشت سر میآید در حضور جمعیت یک مرتبه فریاد میزند: «السلام علیک یا رسول الله، السلام علیک یا أبه»[9] سلام بر تو ای پیامبر، سلام بر تو ای پدر جان. در مقابل یابن عمّی که او گفت، سلام بر تو ای پدر. هارون گفت: به چه دلیل پدر؟ گفت: به دلیل آیه مباهله، به دلیل آیات دیگری که امام استناد کرد.

امروز هم در بعضی از این شبهاتی که در این نوشتهها میآید و وهّابیها پخش میکنند این مسأله مطرح است. اگر اینها ابناء پیامبر شدند احترامشان احترام پیامبر است، احترامشان احترام اهلبیت است. ما آیه تطهیر را اختصاص به پنج تن نمیدهیم، گر چه دربارى پنج تن نازل شده است {إنَّمَا یُرِیدُ اللهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیتِ}[10] در جریان کساء آمده است؛ اما بر اساس روایات متعددی که از خود اهلبیت رسیده است، این تعبیرتا خود امام زمان (ارواحنا فداه) جریان دارد و سریان دارد. این نکتهای بود که من میخواستم برگردانم به اول عرایضم که تا بچه به دنیا آمد، فرمود: «هاتی ابنی» پسرم را بدهید. «دع یا أنس ابنی» انس پسرم را رها کن؛ «هما ابنای» اینها پسران من هستند. این رابطه را پیامبر اکرم بارها مطرح کرده است، منتها اگر کسی در قلبش مرض باشد و بیماری باشد، نمیپذیرد و زیر بار نمیخواهد برود. مگر این حدیث ارزشمندی که صحیح بخاری، صحیح مسلم، سنن ترمذی، سنن ابی داوود، حدأقل چهار پنج تا از صحاح اصلی اهل سنت، هم صحیح مسلم و هم صحیح بخاری و هم سنن ابن داوود و ترمذی و ابن ماجه حدیث را نقل کردهاند که یکی از نویسندگانی که شرح نوشته است بر صحیح بخاری، میگوید: «هذا حدیثٌ حسنٌ صحیح» این حدیث نیکوست، صحیح است، سندش قطعی و غیر قابل انکار است؛ همهشان نقل کردهاند که اصلیترین جایگاه این حدیث در صحیح بخاری است که تقریباً از هیچ یک از روایات صحیح بخاری اهل سنت نمیگذرند، سعی میکنند آن را توجیه کنند. صحیح بخاری را خیلی برای آن احترام قائل هستند! این روایت آنجاست از جابر بن سمرة که پیامبر گرامی اسلام فرمود: «الأئمّة من بعدی اثنا عشر» در بعضی از روایت دارد: «الأمراء من بعدی» بعضیها هم دارند: «من بعدی اثنا عشر خلیفة»[11] بعضیها هم دارند: «من بعدی اثنا عشر قیّم»؛ دوازده تا قیّم، دوازدهتا ولی دوازدهتا خلیفه، دوازدهتا امیر بعد از من. آن وقت انسان وقتی نگاه میکند توجیه این حدیث را، شارح ترمذی أبوحاتم در شرح این حدیث میگوید من خلفا را شمردم؛ تا روزی که خلافت منقرض شده است دیدم چهل تا خلیفه آمده است. پیامبر چه فرموده است؟ دوازدهتا. شمردم دیدم چهل تا هستند. دوازده را به چه کسی بزنم؟ دیدم اگر از اول حساب کنم، یزیدرا که نمیشود خلیفه پیامبر حساب کرد با آن جنایاتش. آمدم خوبهایشان را جدا کردم شش هفت تا بیشتر نشد، حالا خودش میشمرد خلفای اربعه را چهار تا عمر بن عبدالعزیز را پنج تا یکی دو نفر دیگر را از جاهای دیگر پیدا کرده است. میگوید هر چه در بین این چهل تا گشتم، کسی که حالا به زعم او یک عالم اهل سنت است، میگوید چهار تا اولی، خلیفه اول و دوم و سوم و بعد علی بن ابی طالب. بعد هم امام حسن پنج تا بعد عمر بن عبدالعزیز شش تا یکی دو نفر دیگر را هم دیدم، دیدم که به دوازدهتا نمیرسد. لذا مینویسد: «أنا لا أفهم هذا الحدیث» من این حدیث را نمیفهمم. این جمله شارح ترمذی است. آن وقت جناب سیوطی و دیگران میگویند: نه منظور پیامبر همان دوازده خلیفه اول است، از خلفای چهارگانه به تعبیر آنها، امام حسن، معاویه، یزید بن معاویه، معاویه صغیر، مروان، عبدالملک و بچههایش که میشوند دوازدهتا؛ سلیمان بن عبدالملک میشود آخر. ولید بن عبدالملک که مینشست در حوض شراب، اینقدر شراب میخورد که حوض میرفت پایین، این میشود یکی از این ائمه. سلیمان بن عبدالملک با آن جنایاتش میشود یکی از این افراد. عبدالملک مروان با آن فرماندارهایی مثل حجاج با آن آدمکشیهایش، معاویه با آن جنایاتش، با این که در صفین در مقابل امیرالمؤمنین ایستاد میشود یکی از این دوازدهتا. چرا حدیث را درست معنا نمیکنید؟ ابن اثیر (از علمای بزرگ اهل سنت است، صاحب البدایه والنهایة، کتابهای متعددی دارد) میگوید: یک چیزی را به شما بگویم، مسلّم این دوازده، دوازده امام شیعه نیست؛ هر توجیهی میخواهید برای آن پیدا کنید، اما این نیست. چون اینها به ریاست و خلافت نرسیدند همهشان، اینها نیستند. در صورتی که کلمه ى خلیفه یعنی جانشین؛ خلیفه الزاماً کسی نیست که مقام خلافت به او برسد! اگر خلافت کسی غصب شد، عنوان از او غصب نمیشود. این توجیهی است که اینها میکنند، حالا بعضیها مثل محمود ابوریه یک مقداری با انصاف وارد شده است، گر چه خود حوزه اهل سنت به شدت علیه او ایستادهاند و کتاب بر علیه او نوشتهاند. یک کتابی ایشان نوشته است «أضواء علی السنة» در آن کتاب این حدیث را مطرح کرده است، به این حرفها خندیده است و این توجیهات را تمسخر کرده است و میگوید این حرفها چیست که سیوطی و ابن اثیر میزند؟ البته با صراحت نگفته که منظور ائمه شیعه هستند، اما در پاورقی میگوید من رفتم خدمت بعضی از علمای شیعه این را برایم توضیح دادند و فهمیدم که معنایش درست است و اینها درست میگویند. بعضی از اینها که با دیدگاه روشنفکری وارد شدهاند در این حوزه مخصوصاً در کشور مصر، کتابهایی که نوشته میشود یک مقداری در این روایت بهتر معنا کردهاند؛ اما شما نگاه کنید چقدر تلاش شد ابن را از امام حسن و امام حسین و فرزندان جدا کنند؟ «الأئمّه من بعدی اثنا عشر» را جدا کنند، اهلبیت را عام کنند. من کتابی در عربستان گرفتم که شاخههای اهلبیت را توجیه میکند، خاندان عقیل، یکی زنهای پیامبر؛ یعنی اهلبیت میشوند یک مجموعه فامیل گسترده. کجا خدا از اینها رجس را دور کرده است؟ {إنَّمَا یُرِیدُ اللهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ} إنّما حصر است! اراده ارادى تکوینی است، رجس شامل همه معاصی میشود. در خاندان پیامبر میتوان گفت تمام آل عقیل، تمام آل جعفر، تمام زنهای پیامبر، اینها پاک و پاکیزه هستند و هیچ معصیتی نداشتهاند؟ اصلاً نمیشود یک چنین چیزی را ملتزم شد. برای این که زیر بار عصمت دوازده امام نروند، آمدند نظریه عدالت صحابه را مطرح کردند و گفتند صحابى پیامبر، یعنی کسانی که پیامبر را دیدهاند و مؤمن از دنیا رفتهاند، تمام اینها عادل هستند و هر کسی هم به آنها ناسزا بگوید کافر است، هر کسی هم ناسزا بگوید جهنم میرود. خالد بن ولید یکی از اینهاست! خالد بن ولید زد و مالک بن نویره را کشت، با همسرش زنا کرد؛ خبر رسید به خلیفه در مدینه، هیچ برخوردی با او نکرد. حالا این خالد بن ولید آدم عادلی است؟ کدام عقل این را میپذیرد؟ ما نظریه عدالت صحابه را قبول داریم، صحابه عادل هستند؛ اما صحابی را معنا کنید؟ صحابی سلمان است، صحابی ابوذر است، صحابی مقداد است، صحابی کسی است که گام در مسیر پیامبر برداشته است، اما خالد بن ولید در زمان خود پیامبر رفت یک جنایتی کرد، رفت یک قبیلهای را قتل عام کرد و برگشت؛ خود منابع نوشتهاند که رسول خدا دستهایش را بالا آورد تا جایی که زیر بغلش پیدا شد، گفت: خدایا من از کار خالد برائت میجویم. به امیرالمؤمنین فرمود: برو از قبیله دلجویی کن، دیهشان را بده و رضایت بطلب و برگرد. خوب این آدم را میشود گفت که عادل است؟



[1]. «لو کان الحلم رجلاً لکان علیّاً علیه السلام و لو کان الفضل شخصاً لکان الحسن علیه السلام و لو کان الحیاء صورة لکان الحسین علیه السلام و لو کان الحُسن هیئة لکانت فاطمة». مائة منقبة من مناقب أمیرالمؤمنین والأئمّة/ صفحه 13131312

12123

[2]. «اللهم وصلّ علی السیّد المجتبی والإمام المرتجی سبط المصطفی وابن المرتضی الشفیع ابن الشفیع المقتول بالسّمّ النَّقیع المدفون فی أرض البقیع صاحب الجود والمنن أبی محمّد الحسن». المصباح للکفعمیّ / صفحه 718.

[3]. وسائل الشیعة / جلد 21 / صفحه 411 / حدیث 27437.

[4] امالی طوسی 0/367

[5]. «ویحک یا أنس؟ دع ابنی وثمرة فؤادی، فإنّ من آذى هذا فقد آذانی، ومن آذانی فقد آذى الله». کنز العمّال / جلد 12 / صفحه 125

[6]. بحار الأنوار / جلد 23 / صفحه 129.

[7]. حلیة الأبرار فی أحوال محمّد وآله الأطهار علیهم السلام / جلد 2 / صفحه 76.

[8]. الأنعام: 84 ـ 85.

[9]. «... ووقف مع هارون وتقدّم أبوالحسن علیه السلام فقال: السلام علیک یا أبه أسأل الله الذی اصطفاک واجتباک ...». الکافی / جلد 4 / صفحه 553.

[10]. الأحزاب: 33

[11]. «... إنّ هذا الأمر لا ینقضی حتّى یمضی فیهم اثنا عشر خلیفة ...». صحیح مسلم / جلد 9 / صفحه 333؛ سنن أبی داوود / جلد 11 / صفحه 351.

  • ۰
  • ۰

 


«پایگاه تخصصی امام حسین (علیه السلام)» (که با دامنه karbobala.com در فضای مجازی در دسترس است) به طور اختصاصی به موضوعات مرتبط با امام سوم شیعیان، حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) می‌پردازد و معرفی جهانی آن حضرت و دفاع از مکتب ایشان را به عنوان هدف خود قرار داده است.

با توجه به این هدف، «کرب‌وبلا» مخاطبین خود را تمام انسان‌های حق‌جو، اندیشمند و متفکری می‌داند که بدون هیچ عنادی، تشنه دست‌یابی به سرچشمه معرفتند و با جان و دل، حق و حقیقت را قبول می‌کنند.

ارائه مقالات تخصصی، اطلاع‌رسانی روزانه اخبار، درج سخنرانی‌های معرفتی، انتشار اشعار آیینی و عاشورایی، بانک تصاویر موضوعی و دلنوشته های ادبی از جمله امکاناتی است که سعی شده در این پایگاه به آن‌ها پرداخته شود. همچنین سامانه «پرتال هیئات»، محلی برای ثبت اطلاعات هیئات سراسر کشور به شمار می‌آید که بستری مناسب جهت اطلاع‌رسانی کلیه مراسم‌های مذهبی و برنامه‌های هیئات در طول سال محسوب می‌شود.

  • ۰
  • ۰


الحمدلله رب العالمین ولا حول ولا قوه إلا بالله العلی العظیم؛ ثمّ الصلاه والسلام علی أشرف الأنبیاء و المرسلین حبیب إله العالمین أبی القاسم محمد و علی أهلبیته الطیبین الطاهرین المعصومین واللعن الدائم علی أعدائهم أجمعین؛

قال الله تبارک و تعالی: «یا أحمد! لولاک لما خلقت الأفلاک»[1]؛ و قال رسول الله (صلی الله علیه و آله) : «أول ما خلق الله نوری»[2].

 

در آستانهی 28 صفر سالروز رحلت جانگداز رسول الله (صلی الله علیه و آله) و سبط أکبر امام مجتبی (علیه السلام) قرار داریم، شایسته است نسبت به وجود مقدس رسول الله علم و اطلاع و معرفت بیشتری داشته باشیم. شخصیتی که نام مقدسش در تمام عوالم کنار نام خداست. شخصیتی که بر همهی مسلمین لازم است 5 وعده که اذان  و اقامه برای نماز می گویند نام آن حضرت را بعد از کلمه ی توحید با أشهد أن محمداً رسول الله (صلی الله علیه و آله) به زبان جاری کنند. شخصیت باعظمتی که با ذکر نام شریفش همهی مؤمنین مؤظفند که صلوات بر آن حضرت بفرستند و هر کسی به عالم اسلام بخواهد مشرف بشود بعد از کلمهی توحید باید إقرار به رسالت آن بزرگوار داشته باشد. در این فرصت کوتاه به تعدادی از آیات قرآن که درباب عظمت و تکریم و تجلیل از رسول اکرم  نازل شده اشاره می کنیم.

خدای متعال در قرآن کریم در کنار امر به اطاعت از خودش امر به اطاعت از رسولش را متذکر شده  ﴿أَطِیعُوا اللهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ﴾[3] _اطاعت از خدا و اطاعت از رسولش قرین هم است.

  • ۰
  • ۰


امام اساس توحید، تفصیل قرآن و بسط دعوت رسول به همه مراتب توحید

 

خدای متعال در آیات ابتدایی سوره مبارکه هود می فرماید: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ‏ الر کِتابٌ أُحْکِمَتْ آیاتُهُ ثُمَّ فُصِّلَتْ مِنْ لَدُنْ حَکیمٍ خَبیرٍ ، أَلاَّ تَعْبُدُوا إِلاَّ اللَّهَ إِنَّنی‏ لَکُمْ مِنْهُ نَذیرٌ وَ بَشیر» با توجه به این بیان قرآن کریم، آیات قرآن دو مرحله دارند.

یکی مرحله إحکام (ایات محکم)و دیگری مرحله تفصیل.

هر دو مرحله هم از محضر خدای متعال حکیم و خبیر نازل می شود و حکمت و علم خدای متعال در سراسر قرآن حضور و ظهور دارد.

 

بازگشت همه انذارها و تبشیر های قرآن به انذار از شرک و بشارت به توحید

«أَلاَّ تَعْبُدُوا إِلاَّ اللَّهَ إِنَّنی‏ لَکُمْ مِنْهُ نَذیرٌ وَ بَشیر» یعنی من از جانب او، برای شما و با دو مأموریت مبعوث شده ام که هر دوی آنها به نفع شماست. یکی انذار و دیگری تبشیر.

 چنان که در آیه آخر سوره کهف نیز می فرماید که: «قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ یُوحى‏ إِلَیَّ أَنَّما إِلهُکُمْ إِلهٌ واحِدٌ فَمَنْ کانَ یَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلاً صالِحاً وَ لا یُشْرِکْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَدا» همه کارهای این پیامبر از طرف خدای متعال است.

ظاهرا مراد از مرحله «اِحکام» (که در همه آیات قرآن وجود دارد) همان نکته ای است که در صدر آیه دوم سوره هود آمده است که «أَلاَّ تَعْبُدُوا إِلاَّ اللَّهَ»؛ ادامه آیه نیز بیانِ همین امر محکم است که به تفصیل ذکر می شود. همه انذارها، انذار از پرستیدن غیر خداست که منشأ همه رنج هاست. آخر این رنج نیز جهنم و خلود در عذاب است. همه بشارت ها هم بشارت به پرستش خدای متعال و توحید است.

همه تهدیدها و بشارت های قرآن تهدید و بشارت از عاقبت همین کفر و توحید است.

خدای متعال در سوره ذاریات می فرماید: «فَفِرُّوا إِلَى اللَّهِ إِنِّی لَکُمْ مِنْهُ نَذیرٌ مُبینٌ * وَ لا تَجْعَلُوا مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ إِنِّی لَکُمْ مِنْهُ نَذیرٌ مُبینٌ»(50 و 51) من از طرف خدای متعال آمده ام و حرف روشنی دارم که به نفع خود شماست و آن این است که «به سوی خدای متعال فرار کنید که خطر در تعقیب شما است».

  • ۰
  • ۰

 

حجة الاسلام و المسلمین میرباقری

رئیس فرهنگستان علوم قم

 

 

۱ـ محیط ولایت، وادی نور و هدایت و فلاح و توحید

محیط ولایت اهل بیت (علیهم السلام) آن وادی ایمنی است که هر کس وارد آن شود از مخاطرات مسیر توحید  و مکاید و فتنه های دشمن در امان و محفوظ است. لذا کسی که به محیط اهل بیت(علیهم السلام) راه یابد، هیچ عذابی او را تهدید نخواهد کرد؛ «وِلایَةُ عَلِیِّ بْنِ أبی طالبٍ حِصْنی فَمَنْ دَخَلَ حِصْنی اَمِنَ مِنْ عَذابی»(1)

نور اهل بیت (علیهم السلام) که بر اساس آیات و روایات همان نور الهی است، در خانه هایی تنزل پیدا کرده است، کسانی که به این بیوت راه پیدا کنند، از بساط ظلمت دور می شوند و به هدایت و توحید و حیات طیبه راه می یابند و جزو آن کسانی می شوند که هیچ چیز آنها را از ذکر خداوند متعال غافل نمی کند؛ «رِجالٌ لا تُلْهِیهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَیْعٌ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ وَ إِقامِ الصَّلاةِ ِ وَ إیتاءِ الزَّکاة»(نور/37)

  • ۰
  • ۰


حجة الاسلام و المسلمین میرباقری

رئیس فرهنگستان علوم قم

  

الحمد لله رب العالمین و صل الله علی محمد و اله الطاهرین. اللّهمّ‏، کن‏ لولیّک‏ الحجة بن الحسن صلواتک علی و علی آبائه، فی هذه السّاعة و فی کلّ ساعة، ولیّا و حافظا و قائدا و ناصرا و دلیلا و عینا، حتّى تسکنه أرضک طوعا و تمتّعه فیها طویلا و هب لنا رأفته و رحمته و دعائه و خیره ما ننال به سعة من رحمتک و فوزا عندک.

ماجرای سنگین عاشورا، به حسب ظاهر در مثل دیروز به پایان رسیده است و خدا روزیِ دوستان حضرت کرده است که، قلوبشان آرام آرام در محرم مهیا و آماده شده تا دیروز به اوج مصیبت و درک حادث عاشورا رسیده است. سؤالی که قابل طرح است و باید روی آن تأمل صورت بگیرد و جای دقت دارد، برای انسانی که مثل عاشورا را پشت سر گذاشته است و مهمان سفره امام حسین (علیه السلام) گردیده است و به او توفیق داده‌اند که این دو صحنه را خوب فهمیده؛

یکی سیدالشهدا (علیه السلام) است که دستشان را از ورای تاریخ به سوی یکایک ما دراز کردند و ما را به سوی خدا دعوت کردند، «و بذل محجته فیک لیستنقذ عبادک من الجهاله و حیره الضَّلاله»[1] استنصار کردند و از تک تک ما کمک خواستند

دوم دشمن است که به بدترین شکل ولی خدا و امام را هتک کرده است و شنیده‌ایم از قتل‌ها، غارت‌ها، اسارت‌ها و ...؛ این است که ما در قبال این دعوت امام حسین (علیه السلام) چه تکلیفی داریم و در قبال این تجاوزی که دشمن به حریم حق و حریم اولیاء الهی کرده است، چه وظیفه‌ای متوجه ما می‌باشد؟ آیا واقعاً اصلاً ما تکلیفی در مقابل این حادثه داریم و بعد از این که با خبر شدیم که چه اتفاقی افتاده است، چه تکلیفی برای ما هست؟ اساسا آیا دعوتی از امام حسین به سوی ما هست یا دعوتی نیست؟

ممکن است تصور شود، این تعابیری که گاهی گفته‌ می‌شود و به خصوص در ادبیات بصورت نظم و شعر هم درآمده، اینها مجاز و کنایه گویی و امثال اینهاست و یا بزرگ نمایی حادثه است؛ که حضرت همه را به یاری طلبیده‌اند و همه ما را دعوت کرده‌اند، ولی حقیقت این است که سفره سید الشهدا (علیه السلام) هنوز گسترده است و واقعاً همه ما را به استنصار یاری می‌طلبند و به تعبیر بهتر تک تک ما را دعوت می‌کنند سر سفره خودشان و می‌خواهند از همه ما مهمانی بکنند. آن دعوتی که حضرت قبل از عاشورا، حتی بدنبال برخی افراد رفتند، یک منزلت خاصش مربوط به همان اصحاب بود، ولی واقعاً این دعوت از رب به نحوی گسترده است که شامل دیگران نیز می‌شود و یکایک ما را دعوت می‌کنند.

  • ۰
  • ۰


حجة الاسلام و المسلمین دکتر رفیعی

قال الله تبارک وتعالی إِنَّ الشَّیْطانَ‏ لَکُمْ‏ عَدُوٌّ فَاتَّخِذُوهُ عَدُوًّا إِنَّما یَدْعُوا حِزْبَهُ لِیَکُونُوا مِنْ أَصْحابِ السَّعیر

یکى از وظایفى که بر عهده ی ماست شناخت دشمن و حربه های اوست

از هر راهى که دشمن وارد مى شود باید راهکار مقابله با آن را پیدا کند روایت داریم که مؤمن بین 5 دسته دشمن قرار دارد

الْمُؤْمِنُ بَیْنَ‏ خَمْسِ‏ شَدَائِدَ مُؤْمِنٍ یَحْسُدُهُ وَ مُنَافِقٍ یُبْغِضُهُ وَ کَافِرٍ یُقَاتِلُهُ وَ شَیْطَانٍ یُضِلُّهُ وَ نَفْسٍ تُنَازِعُه‏[1]

شناخت گام هاى شیطان -خطوات شیطان-، حربه‏هاى شیطان، شناخت دام ها و راهکارهایى که شیطان روی افراد نفوذ مى کنند خیلى مهم است اگر این ها را نشناسیم ممکن است نادانسته حزب شیطان شویم و از سلک حزب الله خارج شویم. سه مرتبه کلمه حزب الله در قرآن آمده و سه مرتبه هم حزب شیطان -قرآن مى فرماید حزب شیطان خاسر زیانکار است اما حزب الله غالب و مفلح و پیروز است اگر انسان شاخصه هاى حزب الله و حزب الشیطان را نداند ممکن است ناخواسته در حزب شیطان وارد شوند همانطورکه تبلیغات اموی در افرادی اثر گذاشته بود و در جریان واقعه کربلا تشخیص حق و باطل را برایشان مشکل کرده بود -بعضى از اینها تبرکا با الله اکبر گویى با به ظاهر تدین این کار را انجام دادند –قرآن در سوره فاطر میفرماید

 (إِنَّ الشَّیْطانَ لَکُمْ عَدُوٌّ فَاتَّخِذُوهُ عَدُوًّا إِنَّما یَدْعُوا حِزْبَهُ لِیَکُونُوا مِنْ أَصْحابِ السَّعِیرِ فاطر 6) شیطان دشمن است این واضح است اما اینکه شما دنبال شیطان نروید و او را دشمن بدانید این مهم است بعد مى‏فرماید شیطان با حزبش تلاش داردانسانها را اصحاب جهنم کند إِنَّهُ‏ یَراکُمْ‏ هُوَ وَ قَبِیلُهُ مِنْ حَیْثُ لا تَرَوْنَهُم‏[2]

شیطان در همه جا در کمین است هرکسی را با هر وسیله اى به دنبال خودش بکشاند؛ شناخت گام هاى شیطان مهم است.

 

  • ۰
  • ۰


مرحوم حاج شیخ جعفر شوشتری رحمه الله

بسم الله الرحمن الرحیم

 مجلس دوم


نمى دانم از این دو مصیبت عظیمه که یکى در جان خود ماست - یعنى مصیبت تدین، و آن مصیبتى است که دعای و لاتجعل مصیبتنا فى دیننا نسبت به او مستجاب نشده است - یا در مصیبت این ایام بگویم.

اول باید در مصیبت خودمان بگوئیم؛ چرا که آن صاحب مصیبت عظمى متحمل این همه مصائب نشده، مگر به جهت آنکه این مصیبت را از مردم دفع کند.

پس اول باید در این گفتگو نمود. در این مقام عرض مى کنم:

اللهم عظم بلائى، و افرط بى سوء حالى، و قصرت لى أعمالى، و قعدت بى اغلالى

یعنى: خداوندا، مصیبت من سنگین شده است در چند بابت.

چند دفعه مکرر مى کنم. هر قدر بتوانم مکرر مى کنم:

اللهم عظم بلائى. ما ربحت تجارتى و حسرت نفسى[1]

یعنى: خدایا، سرمایه اى که دادى، قدرى از آن رفته، و قدرى از آن باقى مانده. نه نفع برده ام، نه سودى تحصیل کرده ام، نه نفعى به چنگ آورده ام، نه نقدى که به بازار آخرت ببرم، و به او متاعى خریدارى کنم.

چه بازار؟ بازارى که در او جز نقد خالص قبول نکنند، و صرافش ماهر است. قلب قبول نمى کند.

نه در این دنیا - که متجر[2] اولیاء الله است[3]  - معامله اى که نفعى داشته باشد تحصیل کرده ام. نه فروش درستى، نه جنس درستى، نه نقد درستى!

  • ۰
  • ۰


مرحوم حاج شیخ جعفر شوشتری رحمه الله

بسم الله الرحمن الرحیم

مجلس اول

اللهم انى امجدک و لاغایه لمجدک . لا احصى ثناء علیک ، انت کما اثنیت على نفسک توحدت بالعظمه و العلاء و تفردت بالجود و الکبریاء. توهت فى کبریاء هیبتک دقائق الاوهام و انحسرت دون النظر الیک خطائف ابصار الانام . نحمدک على جزیل الانعام  و نشکرک على جمیل الاکرام . و نصلى و نسلم على نبیک نبى الرحمه و امام الائمه ، المنتجب من طینه الکرم و سلاله المجد الاقدم ، و على اهل بیته ینابیع الحکم و عصم الامم ، و الساده الاتقیاء و القاده الاصفیاء، مادامت الخضراء على الغبراء، و استنارت الغبراء من الخضراء

اما بعد؛ امروز که اینجا نشسته اید، هر کس ملاحظه حال دل خود کند. اگر مى بینى هیچ نگفته و نشنیده دلت گرفته است، و گریه بر تو مستولى شده، و چنین حالتى در خود ملاحظه کردى، بشارت باد ترا که علامت ایمان است . اى برادران ، بیائید با خودمان راست بگوئیم ، که از روزى که مکلف شده ایم، و اظهار مى کنیم توحید خدا را، و اعتقاد به آن را - نبوت نبى و امامت ائمه (علیهم السلام)- تا به حال همه این ها را از روى لفظى گوئیم و حقیقتى از اینها در ما ظاهر نشده است، تمام بى حقیقت است و چه بسیار معلوم است که جسد بى روح ، و پوست بى مغز، و ظاهر بى باطن ، ثمرى ندارد. بلى ، به ندرت حقیقتى یافت مى شود، و علامت او این حزن و اندوه است

و این یکى از نشانه هاست، که اگر چنین هستى ، معلوم است که مرتبه معجونیت ولایت را دارى و داخل در فقره شیعتنا قد خلقوا من فاضل طینتنا و عجنوا بنور ولایتنا[1]؛ شیعیان ما از باقیمانده طینت ما خلق شده اند و به نور ولایت ما عجین گشته اند، هستى. دلت راهى به ایشان دارد؛ چرا که امروز روز اول حزن ایشان است. بارى، این فقره را من باب اشاره و تنبیه ذکر کردیم.