نشریه‌ی الکترونیکی مؤسسه علمی فرهنگی امام هادی

  • ۰
  • ۰


مقام ابتلای به بلاها 

از جمله موازینی که مقامات و کمالات انسان را معین می ‌کند مقام ابتلا به بلاء و مصیبات می باشد. مقام ابتلا، مقامِ خوّاصِ درگاه خداوند متعال است. این معنی در احادیث و روایات زیادی به چشم می خورد. امام صادق (علیه السلام) می فرمایند:

إِنَ‏ عَظِیمَ‏ الْبَلَاءِ یُکَافَأُ بِهِ‏ عَظِیمُ الْجَزَاءِ فَإِذَا أَحَبَّ اللَّهُ عَبْداً ابْتَلَاهُ بِعَظِیمِ الْبَلَاءِ فَمَنْ رَضِیَ فَلَهُ عِنْدَ اللَّهِ الرِّضَا وَ مَنْ سَخِطَ الْبَلَاءَ فَلَهُ عِنْدَ اللَّهِ السَّخَطُ[1]؛ بلاى بزرگ به اجر بزرگ پاداش داده شود و هر گاه خدا بنده‏ئى را دوست دارد، ببلاى بزرگ گرفتارش سازد، پس هر که ناراضى شود، نزد خدا براى او رضا باشد و هر که ناراضى باشد، نزد خدا برایش رضایت نیست.»

و در حدیث دیگر آمده است:  «إِذَا أَحَبَ‏ اللَّهُ‏ قَوْماً أَوْ أَحَبَّ عَبْداً صَبَّ عَلَیْهِ الْبَلَاءَ صَبّاً فَلَا یَخْرُجُ مِنْ غَمٍّ إِلَّا وَقَعَ فِی غَم‏[2]؛ هر گاه خداوند گروهى یا بنده‏اى را دوست بدارد مانند باران بر او بلا فرو مى‏ریزد و هیچ گاه او از غم و محنت بیرون نمى‏رود.»

ابتلائات در این دنیا، سبب ارتفاع درجات و رسیدن به مقامات رفیع اخروی می شود؛ و هرکس در این دنیا گرفتار شدائد و سختی گردد، ولی اعتقاد و ایمان خود را حفظ کند و صبر پیشه کرده و راضی به رضای پروردگار گردد، از مقامات و نعمات رفیع اخروی برخوردار خواهد بود. خداوند حکیم است و مطمئنّاً آنچه را که نزدش ارزش بیشتری دارد در اختیار کسانی قرار خواهد داد که مقرّب تر هستند. از آنجایی که متاع فانی دنیا بی ارزش است و الآخرة خیرٌ و أبقی می باشد، پس آخرت را از آن اولیا و مقرّبین درگاه خود قرار داده است. «الدّنیا سجن المؤمن و جنّة الکافر»[3]؛ «الدّنیا حرامٌ علی اهل الآخرة و الآخرة حرامٌ علی اهل الدّنیا[4]» پس از روی همین میزان مقام هر یک از انبیا و اوصیا و خاصان درگاه احدیت را می توان فهمید. هر یک از آن ها که ابتلایش بیش تر است مقاماتش رفیع تر.

حال با تأمّل در احوالات حضرت صدّیقۀ صغری، زینب کبری (علیها السلام) و انواع مصائب و نوائب و صدماتی که بر ایشان وارد شده، دو مطلب بر ما واضح می شود:

اوّل:  کمالِ ثبات و استحکام مقام توحیدی و تقرّب ایشان به درگاه حضرت احدیّت با وجود این همه مصایب.

دوّم: رفعت درجه و رتبۀ عظمای ایشان و مقامات و درجات غیرقابل حصر که نتیجۀ تحمّل مصایب وارده بر ایشان است؛ و آنهم چه مصائبی؟!

مصائب حضرت زینب(علیها السلام)

کسانی که درمعرض آزمایش سخت الهی واقع شده و مورد نزول بلا و مصایب بزرگ و بسیار قرارگرفته اندک نیستند ولیکن در میان همه، حضرت زینب علیها السلام امتیازویژه ای دارد و مصایب و نوایب او به حدی است که به این موضوع اشتهار یافته و او را امّ المصائب و محل تجمع و تمرکز آلام بی شمار و غصه ها و رنجهای بی پایان و جانکاه می دانند.

این مخدّره قابلیّت و استعدادی داشته که جز خدا کسی نمی تواند مقاماتش را بفهمد و مصایب ایشان نیز در خور مقاماتش بوده است. مصائبی که هر مصیبتی در کنار آن سهل و آسان می شود و در دنیا برای احدی اتفاق نیفتاده است. حتی اگر از میان انبیا و اولیای الهی به برخی از این مصائب گرفتار شدند، همۀ آنها باهم و در یک منزل به ایشان وارد نشده است. برای نمونه بعضی از شباهت های میان مصائب حضرت زینب (علیها السلام) و انبیای عظام را بیان می کنیم:

اگرحضرت آدم به مفارقت بهشت[5] و حوّا و به مصیبت هابیل[6] مبتلا شد ،این مظلومه به فراق حرم جدّ و برادر و مادرش که بهترین روضات بهشت بوده و به فراق برادر و مصیبت او و مصیبت فرزندان برادر و فرزندانش مبتلا شد.

اگرحضرت نوح به زحمت قوم خویش[7] مبتلا شد و به برکت خمسۀ طیّبه نجات یافت ، این بانو مبتلا شد به اهل کوفه و شام که بدتر از قوم نوح بود ند، و در دریای بلیّات غرق گردید!

حضرت ابراهیم به آتش نمرودیان[8] مبتلا شد و به قربانی کردن فرزندش[9] مأمور شد ، حضرت زینب (علیها السلام) به آتشی بدتر از نمرودیان در روز عاشورامبتلا شد. و این در حالی بود که ابراهیم (علیه السلام) در میان آتش، در فکر بیمار و اطفالش نبود و آتش بر ابراهیم گل و ریحان شد، اما آن مظلومه میان شعله های آتش با جانبازی خود از بانوان و اطفال محافظت می کرد!

حضرت یعقوب مبتلا شد به هجران یوسف و در مفارقت او چنان گریست تا دیده هایش نابینا شد[10] در حالیکه می دانست یوسف زنده است و در آخر به وصال یوسف رسید. این مظلومه مبتلا شد به مفارقت شش برادر و دو فرزند و چند تن جوان هاشمی که در عالم برای آنها نظیری نبود و همه را به چشمِ خود کشته و پاره پاره دید و صبر نمود!

اگر حضرت موسی مبتلا شد به فرعون و قارون[11]، بالاخره به آنها نفرین نمود و آنان به عذاب الهی مبتلا شدند. این مظلومه مبتلا شد به ابن زیاد و یزید که هردو بدتر از فرعون و قارون بودند!

اگر بر فرق زکریّا مِنشار نهادند[12]، سر و کتف این مظلومه آن قدر تازیانه و کعب نیزه زدند تا ورم نموده و سیاه و کبود شد!

یحیی را سر بریده[13] و در حضور سلطان حاضر نمودند، این مظلومه را اسیر نمودند و سر برادر را با او داخل مجلس یزید آوردند!

جرجیس[14] و دیگر پیامبران را بعد از اذیّت های فراوان کشتند. این مظلومه را نیز بعد از اذیّت های بسیار اسیر نمودند که هر یک از مصیباتش سخت تر از قتل بوده است!

یوسف به چاه[15] و زندان[16] مبتلا شد، این مظلومه نیز به زندان ابن زیاد و خرابۀ شام مبتلا شد!

حضرت زینب (علیها السلام) حتی در مصایبی که به جدّ نازنینش حضرت رسول و پدر و مادر و برادر ها صلوات الله علیهم اجمعین وارد آمده شریک بوده است.

اگر مشرکین خاکستر بر سر مبارک پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلم) ریختند[17]، اهل شام هم خاکستر گرم و دسته های نی آتش زده بر سر زینب ریختند.

اگرحضرت رسول (صلّی الله علیه وآله وسلم) را نسبت هذیان گفتن دادند[18]، این مظلومه را نیز گفتند: «کذبت یا عدوّة الله»[19]

به گردن امیرالمؤمنین (علیه السلام) ریسمان انداختند و به مسجد بردند، این مظلومه را هم بازو بسته و هم ریسمان به گردن انداختند، به مجلس ابن زیاد ملعون و یزید خبیث لعین بردند!

مادرش صدّیقۀ کبری (علیها السلام) را سیلی زدند.[20] این مظلومه را هم سیلی زدند!

مادرش را تازیانه و غلاف شمشیر زدند[21]، این مظلومه را با تازیانه و کعب نی اذیّت نمودند.

حضرت مجتبی (علیه السلام) را زخم زبان زدنداین مظلومه را نیز زخم زبان زدند.

جگر مبارک حضرت مجتبی (علیه السلام) را به زهر جفا قطعه قطعه کردند، جگراین مظلومه نیز به داغ جوانهایش پاره پاره نمودند!

با حضرت سیّد الشّهداء (علیه السلام) در جمیع مصایب و شداید شریک و سهیم بوده و هر داغ و مصیبتی را که برادر دیده، خواهر نیز دیده است. پس همانطور که در مصایب برادر شریک بود، در اجر و ثواب و مظلومیّت او نیز شریک بوده است. و هر اجری برای توسّل و گریه بر مصیبات برادر عطا می شود، در توسّل و گریه به حال خواهر مظلومه هم عطا می شود.

آنچه در این مختصرذکرشد قطره ای بود از دریای فضایل و مصائب حضرت زینب کبری (علیها السلام) که البته درک عظمت مصیبت وارده بر ایشان و مقامی را که در اثر تحمّل این مصیبت نایل شد، برای ما مقدور نیست. و خدا داند چه استعدادی در این وجود مبارک و عقل محض بوده که چنین امتحان شد و از همه ی امتحانات سربلند بیرون آمد و در هرحال ثابت قدم بود. از روی همین میزان می توان گفت:

اولاً:  آن مخدره دارای استعدادی بوده که اغلب انبیاء چنین استعدادی را دارا نبوده اند.

دوماً:  بر اساس اینکه مقامات ومثوبات هرکس به اندازه ی امتحانات اوست، لذا می توان ادعا کرد که حضرت زینب دارای مقاماتی است که دیگران از آن محروم بوده اند.

برگرفته از کتاب خصایص زینبیه



[1] الکافی (ط - الإسلامیة)؛ ج‏2؛ ص 253

[2] اقبال الاعمال 2/580

[3] التمحیص؛ ص 48

[4] عوالی اللئالی العزیزیة فی الأحادیث الدینیة؛ 4/119/190

[5] ر.کالنورالمبین فی قصص الانبیاء ص 27 به بعد.

[6] ر.کتفسیر قمیج 1، ص 165؛ النورالمبین فی قصص الانبیاء ص 56.

[7] ر.کبحارالانوارج 11، ص 287 به نقل از قصص راوندی و النورالمبین فی قصص الانبیاء ص 67 به بعد.

[8] کالنورالمبین فی قصص الانبیاء ص 103.

[9] ر.کالنورالمبین فی قصص الانبیاء ص 127؛ خصالج 1، ص 58،57؛ مجمع البیانمجلد 4، ج 8، ص 710.

[10] ر.ک: خصال: ج 1، ص 272؛ روضة الواعظین: ص 493.

[11] ر.ک: النورالمبین: ص 234 به بعد.

[12] علل الشرایعص 80، النورالمبینص 399.

[13] بحارالانوارج 14، ص 181؛ النورالمبینص 400 به نقل از قصص راوندی.

[14] بحارالانوارج 14، ص 455؛ کامل ابن اثیرج 1، ص 214؛ عرائس

[15] تفسیر قمی ج 1 ص 374

[16] تفسیر قمی ج 1 ص 344

[17] بحارالانوارج 45 ص 114 وج 43 ص 197

[18] کامل ابن اثیر ج 2 ص 91

[19] وقعة الطف؛ ص 272

[20] کتاب سلیم بن قیس ج 2 ص 658

[21] کتاب سلیم بن قیس ج 2 ص 585

  • ۰
  • ۰


مراد از ظلم شهادت امام حسین (علیه السلام) است!

یکی از آیات قرآن که با امام حسین (علیه السلام) ارتباط دارد آیه 33 سوره اسراء است.

« و من قتل مظلوما فقد جعلنا لولیه سلطانا فلایسرف فی القتل انه کان منصورا»

هرکس مظلوم کشته شود به ولی و سرپرست وی قدرتی داده ایم، پس نباید در قتل زیاده روی کند زیرا او یاری شده است. از امام باقر (علیه السلام) روایت شده است که مراد خداوند از آیه حضرت حسین (علیه السلام) است که او را مظلومانه به شهادت رساندند و منظور از ولی و سرپرست امام زمان عجل الله تعالی فرجه است.[1]

ظاهر آیه حکمی عام است برای همه مردم یعنی اگر کسی از روی ظلم کشتند ولی و سرپرست او شرعا می تواند فقط قاتل او را قصاص کند و طبق معنای آیه نباید اسراف کند یعنی افراد دیگری هم بکشد. بنابراین ولی امام حسین (علیه السلام) فقط می تواند قاتلین حضرت را قصاص کند؛ اما قاتلین حضرت چه کسانی بودند؟ آیا قاتل ایشان یزید است؟ یا ابن زیاد؟ یا عمربن سعد؟ یا شمر یا سنان یا صالح بن وهب که نیزه ای به حضرت زد و باعث از اسب افتادن حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) شد؟ یا آن ملعونی که تیر سه شعبه به قلب مبارک ایشان زد؟ یا...

صحیح این است که برای حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) صدهزار قاتل است حقیقتا و استقلالاً.

یک قاتل یزید است که در روایات هم ذکر شده است.[2]

دیگری ابن زیاد است همانطور که یزید گفت: قتله ابن مرجانه[3] (ابن مرجانه حسین (علیه السلام) را کشت)

دیگری عمر بن سعد است چنانچه در روایت است وقتی اصحاب امیرالمومنین (علیه السلام) او را در کودکی می دیدند می گفتند این قاتل حسین (علیه السلام) است.[4]

و دیگری شمر و سنان و خولی و حرمله و تشنگی و غیرت و گریه و...

خود حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) می فرمایند: «قتلت مکروبا»[5] یعنی حزن و اندوه مرا کشته است و به همین خاطر ایشان را صاحب کربلا می نامند یعنی خود این لفظ اشاره به سبب قتل ایشان است یعنی حزن و اندوه و بلا.

اما مظلوم کشته شدن که در آیه آمده است چند معنا دارد که همگی بر سیدالشهدا (علیه السلام) منطبق است حقیقتاً.

اول: در حالتی که مظلوم است کشته شده باشد: یعنی تجاوز به حقوق او کرده باشند و ضرر به مال و اولاد و اصحابش زده باشند بلکه تمام اعضا و جوارحش اعم از ظاهریه و باطنیه را به ضرب تیر و تیغ و نیزه و تشنگی، از بین برده باشند که حقیقتاً در آن حضرت اتفاق افتاد که از شدت ضربات شمشیرها و نیزه ها اعضایش متغیر شده بود حتی گلوی ایشان و از طرفی تعدی کردند به مال و اولاد و اصحابش و او را آواره کردند و تنها و بی کس روی خاک رها کردند به همین جهت کلمه مظلوم با اینکه وصف است علم شده برای حضرت حسین (علیه السلام) همانطور که در دعا می خوانیم: أنشرک دم المظلوم[6] (تو را قسم می دهم به خون مظلوم)

و در حدیثی وارد شده که ترک مکن زیارت مظلوم را، راوی سؤال کرد: مظلوم کیست؟ حضرت فرمود: مگر نمی دانی که او حسین (علیه السلام) شهید کربلاست![7]

دوم: مظلوم بودن در اصل کشتن: یعنی کسی را بکشند بدون مجوز شرعی که موجب قتل او باشد مثل قصاص یا حد یا فساد کردن در جامعه. و اظهر افراد این معنا حسین (علیه السلام) است. همانطور که خودش فرمود: وای بر شما چه طلبی از من دارید؟ آیا کسی از شما را کشته ام که می خواهید قصاص کنید یا مالی از شما گرفته ام؟ یا بدعتی در دین خدا انجام داده ام؟[8]

سوم: مظلوم بودن در کیفیت قتل: خداوند امر به احسان کرده در هر امری حتی قربانی کردن مثلا مستحب است: کارد را تیز کنند یا در پیش روی حیوانات دیگر از جنس خودش قربانی نکنند. و دست و پایش را نبندند و اعضای حیوان را پیش از خروج روح از بدنش قطعه قطعه نکنند! ولی حتی این احسانها را در حق حضرت رعایت نکردند.

چهارم: مظلومیت بعد از کشته شدن: به درآوردن لباس و قطع کردن اعضای بدن و پامال کردن آن[9] و رها کردن بدن بی کفن بر روی خاک و این معنا منحصر به آن حضرت است حتی به لباس کهنه ایشان رحم نکردند و آنرا از بدن ایشان درآوردند.[10]

پنجم: مظلومیت به جمیع معانی قبل: این مورد هم فقط منحصر به سیدالشهداست و در فرد دیگری موجود نبوده است.

نگاشته ی مهدی مسعودی پژوهش گر عرصه امامت برگفته از کتاب خصائص الحسینیة مرحوم شوشتری



1 بحار الانوار ج 44 ص 218 ـ تفسیر عیاشی ج 2 ص 290 ـ مناقب ابن شهر آشوب ج 3 ص 206

[2] بحار الانوار ج 44 ص 242 ـ ص 244

[3] بحار الانوار ج 45 ص 131 و ص 162 ـ مقتل خوارزمی ج 2 ص 74

[4] بحار الانوار ج 44 ص 263 ـ کشف الغمه ج 2 ص 9 ـ ارشاد مفید ج 2 ص 135! البته عبارت کشف الغمه «اصحاب النبی» است لکن عبارت بحار و ارشاد «اصحاب علی» است.

[5] بحار الانوار ج 44 ص 279 ـ کامل الزیارات باب 26 ص 109

[6] بحار الانوار ج 83 ص 235 ـ کافی ج 3 ص 325

[7] بحار الانوار ج 98 ص 66 ـ کامل الزیارات باب 52 ص 137

[8] بحار الانوار ج 45 ص 7 ـ ارشاد مفید ج 2 ص 101

[9] بحار الانوار ج 45 ص 59 ـ لهوف ص 58 و 59 ـ مقتل خوارزمی ج 2 ص 38 و 39

[10] بحار الانوار ج 45 ص 57 ـ لهوف ص 56 و 57 ـ مقتل خوارزمی ج 2 ص 37

  • ۰
  • ۰


سیدالشهدا (علیه السلام) را از آب منع کردند به همین علت خداوند چهار نوع آب را به آن حضرت عطا کرد:

اول: حوض کوثر را حق امام حسین (علیه السلام) قرار داد و اصحاب ایشان را در روز عاشورا قبل از خروج روح از بدنشان سیراب کرد همانطور که حضرت علی اکبر وقتی بر زمین افتاد فریاد زد: ای پدر این جد من است که مرا سیراب نمود به جامی که هرگز بعد از آن تشنه نخواهم شد.[1]

و نیز حوض کوثر را حق گریه کنندگان بر امام حسین (علیه السلام) قرار داد در روز قیامت که آنها را سیراب کند همانطور که در روایت مسمع هم آمده است. ولو اینکه پاداش بسیاری از اعمال حسنه حوض کوثر است لکن خصوصیتی که امام حسین (علیه السلام) دارد این است که کوثر خوشحال می شود از اینکه گریه کنندگان از آن بنوشند.[2]

دوم: آب حیوان است در بهشت که با اشک گریه کنندگان بر حسین (علیه السلام) مخلوط می شود و موجب بهتر شدن طعم آن می شود.[3]

سوم: اشک چشم را خداوند حق حسین (علیه السلام) قرار داد به همین جهت به ایشان صریع الدمع و قتیل العبرة (به خاک افتاده و کشته شده اشک) می گویند.[4]

 و اشک را اثر اسم شریف حسین (علیه السلام) و هرچه که به ایشان منسوب است قرار داد.مانند ذکر مصیبت و نگاه به قبر و بوییدن تربت ایشان

چهارم: هر آب سرد و خوش گواری است که دوستان حضرت سیدالشهدا بنوشند پس حق آن حضرت این است که او را یاری کنند و بر قاتلین او لعنت فرستند همانطور که خودش فرمود: شِیعَتِی مَا إِنْ شَرِبْتُمْ رَیَّ عَذْبٍ فَاذْکُرُونِی (ای شیعیان من! هروقت آب گوارایی نوشیدید مرا یاد کنید)

حضرت صادق (علیه السلام) فرمودند: من هرگز آب سردی نیاشامیدم مگر اینکه از حسین (علیه السلام) یاد کردم.[5]

اما حکمت اینکه حقوق حسین (علیه السلام) از جهت آب چهارنوع است شاید به دو دلیل باشد:

دلیل اول: او را از چهار حقی که در آب داشت منع کردند:

1ـ حق مشترکی که با همه مردم در آب داشت همانطور که تمام انسانها در آب و گیاه با هم شریک اند.[6] به همین جهت آب خوردن از نهرهایی که ملک دیگران است جایز است ولو بدون اجازه. و شاید به همین جهت باشد استحباب آب دادن به کافرانی که تشنه اند همانطور که در روایتی مذکور است.[7]

2ـ حق مشترکی که با همه جانداران داشت. چون هر جانداری در آب حقی دارد به همین جهت فرمودند اگر خوف عطش بر حیوانات باشد تیمم واجب است و باید آب را برای حیوانات نگهدارند.

3ـ حق خاصی که حضرت حسین (علیه السلام) بر مردم کوفه داشتند: چون حضرت ایشان را سه مرتبه سیراب کرده بودند. یک مرتبه در خشکسالی برای آنها دعا کرد و طلب باران نمود و به برکت حضرت باران آمد.[8] و دفعه بعد در صفین آب را به ضرب شمشیر از معاویه پس گرفت.[9] و آخرین مرتبه در قادسیه لشگر حر را سیراب نمود.[10]

4ـ حقی که حسین (علیه السلام) در خصوص آب فرات داشت. چون مهر مادرش حضرت فاطمه سلام الله علیها بود.[11] ولی آن جماعت سنگدل هیچکدام از این حقوق را مراعات نکردند حتی یک قطره که برای طفل شیرخوار خود طلب کرد ندادند با اینکه می دیدند که از تشنگی کباب است. بعد حضرت حسین (علیه السلام) یک قطره برای خودش خواست و باز هم ندادند!

بودند دیو و دد همه سیراب و می مکید        خاتم ز قحط آب سلیمان کربلا

دلیل دوم: این که تشنگی در چهار عضو از اعضا حضرت حسین (علیه السلام) تاثیر زیادی کرده بود:

اول: لبهای مبارک ایشان که کاملاخشک شده بود.

دوم: جگر پاره پاره آن حضرت همانطور که در آخرین ساعات فرمود: اسقونی قطرة من الماء فقد تفتت کبدی من الظماء [12](قطره آبی به من دهید که جگرم از تشنگی پاره پاره شد.)

سوم: زبان آن حضرت که مجروح شده بود از بس که به اطراف دهان سائیده بود.[13]

چهارم: چشمهای مقدس ایشان که از شدت تشنگی تاریک شده بود.

همانطور که در حدیث، مکالمه جبرئیل و حضرت آدم (علیه السلام) نقل شده است:

اى آدم! اگر تو او را می دیدى می شنیدى که می گفت:

وا عطشاه! وا قلة ناصراه! یعنى آه از عطش! آه از بى‏یاورى! کار تشنگى آن حضرت بجائى میرسد که آسمان بنظرش مثل دود خواهد آمد[14]

پس خداوند به خاطر هریک از این اعضا چهارگانه یک نوع آب را به حسین (علیه السلام) عطا نمود.

نگاشته ی مهدی مسعودی پژوهش گر عرصه امامت برگفته از کتاب خصائص الحسینیة مرحوم شوشتری



1 بحار الانوار ج 45 ص 44 ـ  مقاتل الطالبین ص 115ـ 116

2 بحار الانوار ج 44 ص 290 ـ کامل الزیارات باب 32 ص 101

3 بحار الانوار ج 44 ص 350 ـ تفسیر امام حسن عسگری ص 369

4 بحار الانوار ج 44 ص 279 ـ کامل الزیارات ص 108و109

5امالی صدوق مجلسی 39 ص 122 ـ (بحار الانوار ج 44 ص 303 و کامل الزیارات ص 106 همین حدیث با تفاوت نقل شده است)

6 وسائل الشیعه ج 7 ص 331

7 کافی ج 4 ص 57

8 بحار الانوار ج 44 ص 187

9 بحار الانوار ج 44 ص 266

10 بحار الانوار ج 44 ص 376ـ ارشاد مفید ج 2 ص 79

11 بحار الانوار ج 43 ص 113ـ مناقب ج 3 ص 128

12 ذریعة النجاة ص 135ـ منتخب طریحی ج 2 ص 134

13 بحار الانوار ج 45 ص 56ـ مقتل خوارزمی ج 2 ص 36

14 بحار الانوار ج 44 ص 245

  • ۰
  • ۰



محبت و مودّت اهل‌ بیت (علیهم السلام) آثار و فوائدی دارد و آن‌ چنان که از سخنان پیشوایان معصوم (علیهم السلام) استفاده می شود، هرکار نیک و بدی در دنیا و آخرت آثار و نتایجی دارد یعنی کارهای نیک برکات و درجاتی به دنبال دارد و اعمال بد و ناپسند موجب سقوط انسان و رسیدن به درکاتی در دو عالم می شود. در این میان دوستی و دشمنی اهل‌ بیت (علیهم السلام) نیز از محدوده این قاعده کلی بیرون نیست یعنی عشق و دوستی عترت پیامبر (صلی الله علیه و آله) بعنوان یک صفت ارزشمند موجب برکات و درجات و منزلت افراد است و در مقابل دشمنی و مخالفت با آنان، هلاکت و شقاوت ابدی در پی خواهد داشت.

در این‌جا با بهره‌ گیری از فرمایشات معصومین (علیهم السلام) به برخی از آثار و برکات محبت اهل‌ بیت (علیهم السلام) می پردازیم:


 الف) چشم روشنی در هنگام مرگ:

رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرموده اند:

 «حُبّی و حبُّ اهلِ بیتی نافعٌ فی سَبْعَهِ مَواطِن أَهوالُهُنَّ عظیمهٌ»؛ محبت من و خاندانم در هفت جا، که هول و هراس آنها عظیم است سود می بخشد.

«عِند الوفاه و فی القبرِ و عندَ النُشورِ و عند الکتابِ و عند الحسابِ و عند المیزانِ و عند الصِّراطِ»[۱]؛ هنگام مرگ، در قبر، هنگام رستاخیز، هنگام گرفتن نامه اعمال، وقت حساب، کنار میزان و سنجش اعمال و هنگام عبور از صراط.

روزی حارث همدانی به حضور امیرالمومنین (علیه السلام) آمد، امام از علت آمدن او جویا شد او گفت: علاقه به شما مرا به این جا کشانیده، حضرت فرمود: ای حارث تو مرا دوست داری؟ گفت: بلی والله یا امیرالمؤمنین، حضرت فرمود: بدان که هیچ بنده‌ای از دوستان ما نمی میرد مگر این‌که در هنگام مردن مرا آن طوری که دوست دارد می بیند چون ببینی مرا که دشمنان خود را از حوض کوثر دور می‌کنم خوشحال خواهی شد، و چون ببینی که بر صراط می گذرم و (عَلَم محمد ـ صلی الله علیه و آله ـ) به دست من است و پیش حضرت رسول (صلی الله علیه و آله) می روم چنان مرا خواهی دید که مشعوف و مسرور می شوی.[1]


  • ۰
  • ۰



حجة الاسلام و المسلمین محمدمهدی بیات

کارشناس ارشد امامت


افراد بشر در زندگی خود از نظر روحی و روانی و از نظر اعتقادی و معرفتی دچار مشکلات عدیده ای می شوند که برای رهایی از آن مشکلات و رسیدن به ساحل امن، چاره ای نمی یابند و بعضاً حیران و سرگردان طی مسیر می کنند و در آخر هم ناکام و سر خورده و بی نتیجه با این دنیا وداع می کنند. در این بین گروهی از افراد وجود دارند که دست به دامان اولیائی هستند که طریق روشن و صراط مستقیم اند، کسانی که کشتی طوفان زده دنیا را به ساحل امن می رسانند و مردم را از ظلمت جهل و نادانی به منزل نورانی علم و حیات طیبه می رسانند و این اولیاء همان اهل بیت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) هستند که پیامبر آنها را به عنوان راهنما الی یوم القیامة معرفی کرده است، همان اهل بیتی که تنها راه رسیدن به سعادت قرار گرفتن در مسیر نورانی آنها است، همان اهل بیتی که طبق سفارش رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) عدل و قرین قرآن هستند برای در امان ماندن از شدائد و خطرات و محفوظ ماندن از غرق شدن در گرداب انحرافات اعتقادی و برون رفت از مشکلات دنیوی و اخروی و رسیدن به جوار قرب و رضوان الهی تنها باید از آنها استمداد گرفت و در مسیر نورانی و صراط مستقیم آنها قرار گرفت. اهل بیتی که رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) فرمود: «إنما مثل اهل بیتی کمثل سفینة نوح، من رکبها نجی و من تخلف عنها غرق؛[1] مثل اهل بیت من، همانند کشتی نوح است که هر کس سوار آن شد، نجات یافت و هر کس تخلف کرد، غرق شد.»

شیخ الطائفه طوسی رحمه الله روایتی زیبا از سهل بن یعقوب نقل می کنند.

سهل می گوید به امام هادی (علیه السلام) عرض کردمدر بیشتر روزها موانعی هست که نمی گذارد آدمی به دنبال مقصود خود برود مرا راهنمایی بفرمایید که چگونه می توانم از آن خطرات احتمالی اجتناب کنم و خود را در حرز و امان قرار دهم زیرا گاهی ضرورت و ناچاری مرا وادار می کند که در آن روزها به دنبال خواسته هایم بروم.

امام (علیه السلام) فرمود: ای سهل! ولایت ما برای شیعیان ما حافظ و نگهدارنده ای است که اگر در قعر دریاهای عمیق فرو روند، و یا در دشت بی آب و علف و بیابان های خطرناک بین جانواران درنده و گرگ های وحشی، و دشمنان آدمی و پری قرار بگیرند، هر آینه از خوف و خطر آنها ایمن می باشند، پس به خدا اعتماد کن و ولایت و دوستی خود را به ائمه ی طاهرین (علیهم السلام) خالص گردان و به هرکجا که خواهی رو کن و به دنبال هر مقصدی که داری برو .[2]



[1] طوسى، محمد بن الحسن، الأمالی (للطوسی)، 349.

[2] طوسى، محمد بن الحسن، الأمالی (للطوسی)، 276.

  • ۰
  • ۰


 علامه شیخ جعفر شوشتری


دوباره بوی محرم به مشام می رسد، مردم به تکاپو افتاده و وسایل اقامه عزا را آماده می کنند، تا قلب و روحشان، با عزای سید و سالار شهیدان حضرت ابا عبدالله الحسین (علیه السلام) شستشو یابد و بدین وسیله و با این طهارت وجود، به درگاه خداوند متعال تقرب بجویند.

امام حسین (علیه السلام) خصوصیتی در وسیله بودن به سوی خداوند عالم دارد که مخصوص به اوست و در آن مُنفرد است.

یکی از آنها این است که بابی از ابواب بهشت به نام باب الحسین مختص به ایشان است، و همچنین آن حضرت کشتی نجات و چراغ هدایت است. پیامبر و ائمّه (علیهم السلام)، همه ابواب بهشتند، اما باب آن حضرت مسلکش وسیع تر است، همۀ معصومین کشتی نجات هستند، اما کشتی حسینی سریعتر است.

از میان انبیای الهی نیز هر کدام به صفاتی مخصوص بوده اند که این صفات در امام حسین (علیه السلام) هم وجود دارد. خدای متعال مردم را به طایفۀ انبیاء امتحان کرده است و آنان را در نظر مردم ضعیف قرار داده، یعنی برای آنها اوضاع مطلوب دنیوی قرار نداده است و مردم نیز به یاری و پیروی از انبیاء، با این شرایط خاص، امتحان شده اند.خداوند تمام حالات ابتلای انبیاء را در وقوف امام حسین (علیه السلام) در روز عاشوراء جمع کرده است.

وهمچنین خود انبیاء هر کدام مبتلا به ابتلائی بوده اند، مثلا مبتلا شده اند به فقر یا گرسنگی یا تشنگی، یا به افتادگی در بیابان، یا ضرب و جراحت، یا کشته شدن، و یا به اذیت و استخفاف. هر نبی، گرفتار برخی از این ابتلائات شده و از باقی در امان بوده استمثلا بعضی از آنها از گرسنگی وفات نمودند، و بعضی از تشنگی و آوارگی در بیابان، وبرخی بر اثر آزار و شکنجۀ قوم خود شهید شدندولی همۀ این مصائب و ابتلائات در حضرت ابا عبدالله (علیه السلام) یک جا جمع شده است و در کسی غیر از ایشان جمع نشده، و این درحالی بود، که ابتلاء امام حسین (علیه السلام) از ابتلاء هر نبی، شدیدتر و سخت تر بوده است.

ابا عبدالله (علیه السلام) در طول سفر خود از زمانی که از مدینه حرکت کرد، در جایگاه های مختلف از انبیای الهی یاد می کردمثلاً هنگامی که از مدینۀ طیّبه بیرون آمد، بعضی از آیات متعلّق به حضرت موسی را تلاوت نمود که اشاره به تطبیق حالات آن حضرت با حالات حضرت موسی داشت، ویا هنگام حرکت از منزلی و نزول به منزل دیگر، جناب یحیی را متذکر می شدیکی از انبیایی که امام حسین (علیه السلام) در روز عاشورا یاد کرده است، حضرت صالح و ناقۀ ایشان می باشد.

  • ۰
  • ۰



حجة الاسلام و المسلمین محمدمهدی بیات

کارشناس ارشد امامت


انبیاء سلف به برکت اینکه زمین کربلا مدفن حضرت أبی عبداللّه (علیه السلام) می شود، آنجا را زیارت کرده اند و به جهت موافقت امام حسین علیه السلام آنجا خون از بدنشان جاری شده است. و مأمور بودند که در این سرزمین گریه کنند و گریه هم کردند که روایات فراوان است در این زمینه و در این مختصر چند نمونه اشاره می کنیم:

۱- أنّ آدم لما هبط الی الأرض لم یرحوا فصار یطوف الأرض فی طلبها فمرّ بکربلا فاغتم و ضاق صدره من غیر سبب، و عثر فی الموضع الذی قتل فیه الحسین علیه السلام حتی سال الدم من رجله، فرفع رأسه الی السماء و قال: الهی هل حدث منّی ذنب آخر فعاقبتنی به؟ فانی طفت جمیع الارض و ما أصابنی سوء مثل ما اصابنی فی هذه الارض. فأوحی اللّه الیه یا آدم ما حدث منک ذنب، ولکن یقتل فی هذه الارض ولدک الحسین علیه السلام ظلما فسال دمک موافقة لدمه. فقال آدم: یا رب ایکون الحسین علیه السلام نبیا قال: لا. ولکنه سبط النبی محمد صلی الله علیه و آله فقال: و من القاتل له؟ قال: قاتله یزید لعین اهل السماوات و الأرض[1]

  • ۰
  • ۰

حجة الاسلام و المسلمین محمد خادمی؛ 

کارشناس ارشد امامت

امیرالمؤمنین (علیه السلام) نفس پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله)

هر یک از انسان ها به جهت بهره مندی از نور عقل در نهان خویش مکلّف و موظّف به انجام وظائفی هستند. مهم ترین وظیفه که سائر وظائف وابسته به آن است، شناخت حقّ وحقیقت و همچنین مقوله مقابل آن یعنی شناخت باطل می­ باشد.

روند تقابل حقّ واهل آن در برابر باطل و اهلش، سیره مسلّم تاریخ بشریّت بوده و هست. مهم آن است که انسان تمام تلاش خود را به کار گیرد تا حق را بشناسد . امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمودند : «إِنَّ دِینَ اللَّهِ لَا یُعْرَفُ بِالرِّجَالِ بَلْ بِآیَةِ الْحَقِ‏  فَاعْرِفِ الْحَقَ‏ تَعْرِفْ‏ أَهْلَه‏»[1] شناخت دین مترتب برشناخت حقّ است که اگر حقّ رابشناسیم آن گاه اهلش را هم می توان شناخت .

یکی از نقاط تقابل­ حقّ و باطل به زمان بعد از پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله) برمی­ گردد، اتفاقاتی که مسلمانان را به دو گروه تقسیم نمود.

نکته ی مهم آن است که آن حضرت مسیر امت خویش را به علم الهی پیش بینی کردند و فرمودند که امت پس از من به 73 گروه تقسیم می ­شوند و تنها یک گروه اهل نجات و مابقی در آتش جهنم می ­باشند[2] و از آن جایی که شخص پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله) ملاک ­ها و معیارهای حقّ را از همان ابتدای بعثت خویش برای مردم معین نموده است دیگر برای همه اتمام حجت شده که بایستی با شناخت این ملاک ­ها حقّ و در نتیجه اهل آن را دریابند و خود را تابع آن قرار دهند که نجات و پیروزی، تنها در گرو حرکت در همین مسیر است.

یکی از ملاک هایی که پیروان مکتب اهل بیت (علیهم السلام) آن را به عنوان شاخصه­ ای در شناخت حقّ می­ دانند یافتن فرد افضل پس از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) است.

در حقیقت این تفکر، به قاعده ­ای در علم کلام تحت عنوان برهان افضلیت برمی­ گردد که با وجود شخص افضل، عقل قبیح می ­داند که شخص مفضول بر او تقدّم یابد.[3] امامت و رهبری بر امت هم از همین قبیل است که بایستی فرد افضل در رأس امور قرار گیرد و اگر مردم با وجود فرد افضل به دنبال مفضول رفتند برخلاف حکم عقل عمل نموده و خسارت دیده اند.

حال که این قاعده عقلی را دانستیم باید مصداق آن را نیز بررسی نمائیم که افضل چه کسی است؟

شیعه که خود را پیروان اهل بیت (علیهم السلام) می ­داند افضل پس از پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله) امیرالمؤمنین (علیه السلام) و سپس اولاد طاهرین آن حضرت را افضل از همه کس می داند و بر این مدعا ادله فراوانی اقامه می ­نماید.

یکی از این ادله، آی ی شریفة مباهله است، خداوند متعال می فرماید : «فَمَنْ حَاجَّکَ فیهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَکُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَکُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْکاذِبین»‏[4]

در این آیه ی شریفه، امیرالمؤمنین (علیه السلام) به حکم خدای متعال، به عنوان نفس و جان پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله) معرفی شده است و بر این مطلب ادله ­ای از روایات شیعه و هم اهل تسنن وجود دارد[5]و از آن جا که وجود مبارک پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله) افضل مخلوقات عالم هستی می­ باشند، بنابراین امیرالمؤمنین (علیه السلام) هم همین حکم را دارا است. پس هیچ شکی باقی نمی­ ماند که خلافت الهی بلا فصل پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله) به دستور خداوند متعال و به حکم عقل از آنِ امیرالمؤمنین (علیه السلام) می ­باشد.




[1] . مفید، محمد بن محمد، الامالی، 5.

[2] . خزاز رازی، کفایة الاثر فی النص علی الأئمة الاثنی عشر، 155.

[3] . علامه حلی، حسن بن یوسف؛ کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، 495.

[4] . آل عمران/61. ترجمه: پس هر که با تو درباره او [عیسى‏] پس از آنکه بر تو [به واسطه وحى، نسبت به احوال وى‏] علم و آگاهى آمد، مجادله و ستیز کند، بگو: بیایید ما پسرانمان را و شما پسرانتان را، و ما زنانمان را و شما زنانتان را، و ما نفوسمان را و شما نفوستان را دعوت کنیم؛ سپس یکدیگر را نفرین نماییم، پس لعنت خدا را بر دروغگویان قرار دهیم .

[5] . کلینی، محمدبن یعقوب، الکافی (ط - الإسلامیة)، ج‏8، ص: 317؛ صحیح مسلم، باب فضائل علی بن ابی طالب علیهماالسلام، ح32 ؛ سنن ترمذی، ح3724.

  • ۰
  • ۰

حجة الاسلام و المسلمین سیدرضا هاشمی گلپایگانی

محقق و پژوهشگر، کارشناس ارشد نهج البلاغه

غدیر باوران کسانی هستند که پیام غدیر یعنی خلافت و جانشینی بلافصل امیرالمومنین (علیه السلام) را پذیرفته و از جان و دل به امامت و ولایت آن حضرت معتقد گشته اند.

اما غدیر یاوران آن دسته از غدیر باورانی هستند که می خواهند مشمول دعای رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) در روز غدیر واقع شوند که عرضه داشت: « وانصر من نصره» و در پی آن هستند که امام غدیر را یاری کنند و پیام غدیر را منتشر و در گرامیداشت غدیر سهمی هر چند اندک داشته باشند.

جناب ابوذر غفاری نمونه ای از غدیر یاوران است که در همین راه نیز تبعید شد، مرارت ها کشید و در غربت جان سپرد. خصوصیت بارز او این بود که به هر مناسبت و حتی به ظاهر بی ­مناسبت خاصی از امام غدیر دفاع می کرد.

الف) دفاع بدون وجود بهانه ای خاص:

ابوذر تکیه به خانه کعبه داد و گفت:

یَا أَیُّهَا النَّاسُ هَلُمُّوا أُحَدِّثْکُمْ‏ عَنْ نَبِیِّکُمْ (صلی الله علیه و آله) سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ یَقُولُ لِعَلِیٍّ ثَلَاثٌ لَأَنْ تَکُونَ لِی وَاحِدَةٌ مِنْهُنَّ أَحَبُّ إِلَیَّ مِنَ الدُّنْیَا وَ مَا فِیهَا سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) یَقُولُ لِعَلِیٍّ اللَّهُمَّ أَعِنْهُ وَ اسْتَعِنْ بِهِ اللَّهُمَّ انْصُرْهُ وَ انْتَصِرْ بِهِ فَإِنَّهُ عَبْدُکَ وَ أَخُو رَسُولِک[1]

هان ای مردم! بیایید تا آنچه را که از پیامبرتان شنیده ام برایتان نقل کنم، از رسول خدا شنیدم به على (علیه السلام) سه جمله فرمود که اگر یکى از آنها از من بود بهتر بود براى من از دنیا و آنچه در آن است! شنیدم می فرمود: بارالها! علی را یاری کن و به او [دینت] را یاری نما! خدایا به او [دینت] را پیروز کن که او بنده ی تو و برادر رسول تو است.

ب) دفاع با پیش آمدن زمینه:

مَرِضَ أَبُوذَرٍّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ مَرَضاً شَدِیداً حَتَّى أَشْرَفَ عَلَى الْمَوْتِ فَأَوْصَى إِلَى عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ ع فَقِیلَ لَهُ لَوْ أَوْصَیْتَ إِلَى عُمَرَ بْنِ الْخَطَّابِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ کَانَ أَجْمَلَ لِوَصِیَّتِکَ مِنْ عَلِیٍّ فَقَالَ أَبُو ذَرٍّ أَوْصَیْتُ وَ اللَّهِ إِلَى أَمِیرِالْمُؤْمِنِینَ حَقّاً حَقّاً[2]

ابوذر مریض شد، و به على (علیه السلام) وصیت کرد (یعنى على را وصى خود معرفى نمود). بعضى از عیادت‏ کنندگان به او گفتند اگر به عمر وصیت مى ‏کردى بهتر از وصیت کردن تو به على (علیه السلام) بود. ابوذر گفت: به خدا قسم من به آن کس که حقیقتاً حقیقتاً امیرالمؤمنین است وصیت کردم!




[1] اربلى، على بن عیسى، کشف الغمة فی معرفة الأئمة.

[2] اربلى، على بن عیسى، کشف الغمة فی معرفة الأئمة.