نشریه‌ی الکترونیکی مؤسسه علمی فرهنگی امام هادی

  • ۰
  • ۰

7 صفر المظفر/ شهادت امام حسن مجتبی (علیه السّلام)/ سال 50 هجری قمری

 

·        تقدم عزا بر شادی در ماه صفر!

همانطور که در روایات وارد شده یکی از نشانه های شیعه این است که به جهت حزن اهل بیت محزون باشد و در شادی های آنان شاد باشد، چرا که ارتباط تنگاتنگی بین شیعه و اهل بیت علیهم السلام وجود دارد که به سابقه ای دیرین در زمینه خلقت شیعه از همان طینت ائمه علیهم السلام بازگشت می کند.

بنابراین حکم کلی، وظیفه شیعه به مقتضای پیروی، محزون و عزادار بودن او، در زمانی که ائمه علیهم السلام محزونند و شادی و اظهار خشنودی، در زمانی که ایشان خوشحالند، لکن گاهی اوقات، شناخت موضوع برای عده ای از افراد موجب سردرگمی است. یکی از آن موارد، تقارن شهادت یکی از ائمه علیهم السلام با ولادت امام دیگر است – چنانچه روز هفتم صفر، هم روز شهادت امام مجتبی علیه السلام و هم روز ولادت امام کاظم علیه السلام نقل شده است حال سؤال این است که اولا: آیا نقل شهادت و ولادت این دو امام همام در این روز صحیح است؟ وثانیا: بر فرض صحت، در این تعارض عزا و شادی کدامیک مقدم است؟

نسبت به سؤال نخست اقوالی نقل شده که بدان اشاره می شود؛ اما پیرامون شهادت امام مجتبی علیه السلام چند قول وجود دارد:

قول اول: آخرین روز ماه صفر که مرحوم کلینی فرموده است.

قول دوم: بیست و هشتم ماه صفر که طبرسی  و شیخ مفید در مسارالشیعه بیان کرده  اگرچه در کتاب دیگرش یعنی الارشاد، شهادت را مانند شیخ طوسی در ماه صفرمیداند البته بدون اینکه روز آن را مشخص نماید.

قول سوم: هفتم ماه صفر. قاسم بن ابراهیم الرسی از اصحاب امام کاظم علیه السلام در کتاب خود به نام تثبیت الامامه این قول را ذکر کرده است و پس از او دانشمندانی چون: شهید اول ، کفعمی ، پدر شیخ بهایی ، شیخ بهایی ، علامه مجلسی، علامه بحرانی ، شیخ محمد حسن نجفی (صاحب جواهر) ، شیخ جعفر کاشف الغطاء  و شیخ عباس قمی در (انوار البهیّه) به این قول تمایل پیدا کرده اند.

لکن همانطور که ذکر شد تعداد زیادی از علما علاوه بر نقل قول، در عمل هم روز هفتم صفر را شهادت گرفته اند. سیره بسیاری از بزرگان هم این بوده که هفتم صفر را شهادت امام مجتبی علیه السلام می گرفتند. مرحوم آیت‌الله‌العظمی شیخ عبدالکریم حائری یزدی که درس خوانده نجف بود، بعد از هجرت از نجف به سوی ایران، این روش را از علمای نجف به ایران و قم انتقال داد. بعد از ایشان نیز آیت‌الله العظمی بروجردی، به عنوان زعیم حوزه و مرجع شیعه این اهمیت را قائل بودند و روز هفتم صفر را رسمیت بیشتری دادند.

نسبت به ولادت امام کاظم علیه السلام هم اختلاف است:

برخی مانند مرحوم طبرسی  و ابن شهرآشوب  و کفعمی هفتم صفر را ولادت آن حضرت ذکر کرده اند. در مقابل این دیدگاه عده کثیری از علما مانند برقی، صفار، کلینی، طبری، شیخ حر عاملی، علامه مجلسی فرموده اند: ولادت آن حضرت در ماه ذی الحجة می دانند.

اما نسبت به سؤال دوم:

پس از این که ثابت شد، نظر بسیاری از علما این است که هفتم صفر روز شهادت امام مجتبی است و نه ولادت امام کاظم علیه السلام، لذا وظیفه روشن است.

اما اگر بر فرض، روز هفتم، ولادت امام کاظم علیه السلام هم باشد، باز هم عزاداری بر مجلس ولادت مقدم است، زیرا ماه محرم و ماه صفر مجموعاً دو ماه عزای اهل بیت (علیهم السلام) است و در نظر داشتن این دو ماه به عنوان ماه‌های حزن و اندوه و شهادت و اسارت اهل بیت (علیهم السلام) ترجیح دارد و لذا باید جانب ایام عزا را نگه داشت و آن را بر یک مورد تولد، بر فرض صحت آن، ترجیح داد. همانطور که در روایات نقل شده، جمعه یکی از اعیاد است حال اگر در یکی از سال ها عاشورا مقارن با جمعه شد کدام یک مقدم است؟ تردیدی وجود ندارد در این که عزاداری مقدم است بر عید دانستن روز جمعه.

نکته قابل تامل این است که سیره علما و بزرگان هم بر همین بوده و طبق نظر برخی از پژوهش گران عرصه تاریخ، در هیچ یک از تقویم های رسمی کشور تا پیش از وفات آیت الله بروجردی و مخالفت علما با حکومت پهلوی، سوم و هفتم صفر به عنوان روز ولادت امام محمد باقر و امام موسی کاظم (علیهماالسلام) ثبت نشده است. این نکته در سیره عقلا هم وجود دارد که با توجه به روایتی آن را توضیح می دهیم:

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله درروایتی فرمودند: هیچ بنده‏اى ایمان نمى‏آورد مگر آن که من، نزد او از خودش محبوب‏تر و فرزندان واهل بیت من نزد او، عزیزتر، گرامى‏تر ومحبوب تر از فرزندان خودش باشد.  با توجه به این روایت، اگر عرف، روز وفات و یا سالروز وفات فردی در میان خانواده ای با سال روز ولادت آن فرد مقارن گردد و یا در عرف دیده می شود که به جهت احترام فردی از خویشان، مراسم شادی یا عروسی را به تأخیر می اندازند، حال، وظیفه ما پیرامون ائمه علیهم السلام که به حکم روایت بایستی آنان را بیشتر از خانواده خود دوست بداریم بسیار روشن است، آیا شادی نمودن در ایامی که اهل بیت علیهم السلام عزادارند و کاروان اهل بیت علیهم السلام در حال اسارت به سر می برند، هتک حرمت ایشان محسوب نمی شود؟! لذا طبق استفتائی هم که از علما شده، روز هفتم امر به عزاداری شده است.

این نکته (تقدم عزا بر شادی) پیرامون حتی روز ولادت امام محمد باقر علیه السلام - که به نقلی در سوم ماه صفر گفته شده اگرچه قول کثیری از علما بر این است که ولادت در روز اول ماه رجب می باشد  – و تمام تقارن هایی که از یک سو بایستی محزون بود و از سوی دیگر مراسم شادی مانند اعیاد مذهبی و یا ملی وجود دارد نیز می باشد حتی برخی از مراجع تصریح نموده اند که شادی و یا تبریک گفتن در این گونه تقارن های زمانی موجب هتک حرمت اهل بیت علیهم السلام بوده و حرام است.

لذا تقدم عزاداری در تقارنات زمانی بین عزا و شادی امری مستدل از ناحیه روایات و همچنین سیره عقلاست.

حجة الاسلام و المسلمین محمد خادمی؛ کارشناس ارشد امامت


 

8 صفر المظفر / وفات سلمان محمدی (فارسی) / سال 35 هجری قمری

 

·        سلمان محمدی، فدایی علی (علیه السّلام)

سلمان فارسی نمونه ای از یک انسان حق جو است که با اتصال به ولایت به بالاترین مقامات قرب الهی رسیده است. سلمان محمدی مشهور به سلمان فارسی در جستجوی دین حق از شهر و دیار خود هجرت کرد و در این راه مشقت های فراوان تحمل کرد تا آنجا که حتی به بردگی گرفته شد. سلمان شنیده بود که پیامبری ظهور خواهد کرد که صدقه نمی خورد، امّا هدیه می پذیرد و بین دو کتفش مهر نبوت قرار دارد. هنگامی که با پیامبر اکرم برخورد کرد و هر سه نشانه را در او یافت، اسلام آورد و در کنار رسول خدا و امیرالمومنین ماند و در راه ولایت و اطاعت به مقامی رسید که او را "منا اهل البیت"[1] خواندند و به او لقب "محدث" دادند. زمانی که از امام صادق (علیه السّلام) سؤال شد: چه کسى با او حدیث مى گفت؟ حضرت فرمودند: «رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله و امیر المؤمنین علیه السّلام؛ البته کسان دیگرى غیر از جناب سلمان بودند که این دو بر ایشان حدیث مى‏گفتند ولى به آنها محدّث گفته نشد؛ جهتش آن است که سخنانى را که رسول خدا و امیر المؤمنین صلوات اللَّه علیهما مى فرمودند از مخزون علم اللَّه و مکنونات علوم الهى بود و غیر از سلمان کسى دیگر تاب تحمّل آنها را نداشت.»[2]

امام صادق علیه السلام رمز موفقیت سلمان و علت اهمیت ویژه ایشان در نگاه ائمه هدی را در سه چیز بیان فرمودند:

«عَنْ مَنْصُورٍ بُزُرْجَ، قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ الصَّادِقِ (عَلَیْهِ السَّلَامُ): مَا أَکْثَرَ مَا أَسْمَعُ مِنْکَ یَا سَیِّدِی ذِکْرَ سَلْمَانَ الْفَارِسِیِّ! فَقَالَ: لَا تَقُلِ الْفَارِسِیَّ، وَ لَکِنْ قُلْ سَلْمَانَ الْمُحَمَّدِیَّ، أَ تَدْرِی مَا کَثْرَةُ ذِکْرِی لَهُ قُلْتُ: لَا. قَالَ: لِثَلَاثِ خِلَالٍ: أَحَدُهَا: إِیثَارُهُ‏ هَوَى‏ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ (عَلَیْهِ السَّلَامُ) عَلَى هَوَى نَفْسِهِ، وَ الثَّانِیَةُ: حُبُّهُ لِلْفُقَرَاءِ وَ اخْتِیَارُهُ إِیَّاهُمْ عَلَى أَهْلِ الثَّرْوَةِ وَ الْعَدَدِ، وَ الثَّالِثَةُ: حُبُّهُ لِلْعِلْمِ وَ الْعُلَمَاءِ...[3]»

به امام صادق (علیه السّلام) گفتند چه بسیار ذکر سلمان فارسى می کنید حضرت فرمودند: نگوئید سلمان فارسى بگویید سلمان محمدى، که یاد کردن من از سلمان به جهت سه خصلت است: یکى دوستى امیر المؤمنین (علیه السّلام) که خواست واراده ی امیر المؤمنین  را بر اراده ی خود مقدم داشته، و دیگر حب فقرا که ایشان را بر اهل مال و ثروت مقدم داشته، و دیگر حب علم و علما... .

حجة الاسلام و المسلمین سید محمدتقی میرشفیعی؛ کارشناس ارشد امامت


14 صفر المظفر/ شهادت محمد بن ابی بکر / سال 38 هجری قمری

 

·        محمد پسر ابی بکر، مدافع ابی الحسن (علیه السّلام)

 

محمد؛ پدرش خلیفه اول، ابوبکر بن ابی قحافه و مادرش اسماء بنت عمیس از زنان پاک روزگار خود بود.[4] محمد در روز 25 ذیقعده سال 10 هجری در محلی به نام ذوالحلیفه میان راه مکه و مدینه متولد شد. پس از ابوبکر، امیرالمومنین (علیه السلام) تربیت او را به عهده گرفت. لذا محمد دوران کودکى را در دامان تربیت امیرالمؤمنین (علیه السلام) پرورش یافت و دوران جوانی اش را در مکتب شرافت و کرامت اهل بیت (علیهم السلام) سپرى کرد. او از چشمه گوارای معارف امام سیراب شد و در زمره یاران رشید و همگامان روشن بین آن حضرت قرار گرفت. در جنگ جمل و صفین همراه امیرالمؤمنین (علیه السلام) بود و در ماه رمضان سال 37 هجری پس از شهادت مالک اشتر، از طرف امیرالمؤمنین (علیه السلام) به حکومت مصر منصوب شد. در زمان حکومتش بر مصر، معاویه سپاهی به فرماندهی عمرو عاص به جنگ او فرستاد. محمد بن ابوبکر شکست خورده، دستگیر شد و در ماه صفر سال 38 هجری در سن 28 سالگی به جرم محبت امیر المومنین (علیه السلام) به دستور معاویه به وسیله زهر به شهادت رسید و بعد از شهادت بدن مطهر این مرد بزرگ را در شکم حمار مرده ای گذاشتند و سوزاندند.[5]

محمّد بن ابی بکر با ردّ عملکرد پدر خویش، راه سقیفه را انتخاب نکرد و تا آخرین لحظه زندگی گهربار خویش، با تمام وجود از حضرت امام علی (علیه السّلام) و فرزندان عزیزش حمایت کرد و در راه ولایت امام علی(علیه السّلام)، به شهادت رسید. ایشان در نامه پرمعنایی به معاویه بن ابی سفیان، پرده از شخصیّت خبیث دشمنان امیرالمؤمنین (علیه السّلام) برداشته و عشق و علاقه خود را به مولای خویش ابراز نموده است. این نامه و جواب آن که در کتب خاصه و عامه[6] آمده است، دربرگیرنده مطالبی است که استناد به آن به عنوان کلام دو شخصیت هم عصر رسول خدا و آگاه به مسائل پیش آمده قابل استناد می باشد. قسمت های از نامه جناب محمّد بن ابی بکر از این قرار است:

از محمّد بن ابی بکر به معاویه بن صخر گمراه! درود بر کسانی که فرمانبردار خدا و تسلیم اولیای او شدند... . پس نخستین کسی که به ندایش{ندای رسول خدا}، پاسخ مثبت داد و ایمان آورد و خود را تسلیم رسول الله کرد، پسر عمویش علی بن ابیطالب (علیه السّلام) بود که نادیده پنهان{خدا} را باور کرد و او را از هر عزیزی گرامی تر داشت. جان خود را سپر او ساخت و در هر ترس و وحشتی با او همدم شد. در جنگ و صلح کنار رسول خدا بود آن چنانکه در ساعات سختی و بیم، خود را در اختیار او گذاشت. در جهاد، کسی به پایش نرسید و به کردار خوب او، احدی نزدیک نشد.

من می بینم که خود را از او برتر می شمری با اینکه من هم تو را می شناسم و هم او را که طلایه دار همه نیک هاست خوب می شناسم. علی(علیه السّلام) نخستین مسلمان بود و نیّتش از همه درست تر بود. فرزندانش از همه برتر و همسرش از همه بالاتر و پسر عمویش از همه بشریّت گرامی تر بود. برادرش، جانباز جنگ موته، عمویش، آقای شهیدان احد و پدرش، مدافع همیشگی رسول الله بود.

و امّا تو، نفرین شده فرزند ملعون هستی؛ تو و پدرت همواره برپاکننده آشوب بر علیه دین خدا بودید و می کوشیدید تا نور خدا را خاموش سازید و مردم را برای این عمل زشت جمع می کردید. پدرت در همین راه مُرد و تو در همین راه، جانشین او شدی. گواه سخنانم، آنانند که پیرامونت جمع شده اند و همواره باقی مانده های احزاب، رهبران نفاق و دشمنی با پیامبر خدا به تو پناهنده می شوند و گواه امام علی (علیه السّلام) با آن فضایل آشکار و سابقه کهن «دینداری»، یاران و اصحابی هستند که گرد او جمع شده اند ... .

وای برتو! چگونه خود را با علی (علیه السّلام) برابر می سازی با اینکه او وارث نبیّ خدا و وصیّ او و پدر فرزندان اوست؟ علی اوّلین پیرو و آخرین وداع کننده پیامبر خداست. همواره اسرار خود را با او در میان می گذاشت و از تمام کارهای خود، آگاهش می ساخت و تو دشمن او و فرزند دشمن او هستی... . بدانکه تو تنها با خدای خود نیرنگ می بازی و از مکر او در امان مانده ای و از نعمت لایزالش ناامید گشته ای. او در کمین توست.

معاویه که از نامه صریح محمّد بن ابی بکر، بسیار عصبانی گشته بود، جوابیّه ای نوشت که قسمت هایی از آن تقدیم می گردد:

از معاویه بن صخر به ننگ پدرش محمّد بن ابی بکر! درود بر فرمانبرداران خدا، نامه ات به من رسید ... در آن، برتری پسر ابی طالب و سابقه و خویشاوندی او با پیامبر خدا و یاری او در ترس و وحشت را آورده ای و ... . من و پدرت در حیات پیامبرمان، حق ابن ابی طالب را بر خود لازم می شمردیم. و برتری او بر خودمان را آشکار می دانستیم.

هنگامی که خدا پیامبرش را طلبید و وعده خود درباره او را عملی ساخت و دین او را پیروز و با حجّت استوار ساخت، جانش را گرفت. پدرت و فاروق {عمر} اولین کسانی بودند که حقّ او را ربودند و با او مخالفت کردند و با هم در این راه {غصب خلافت} هماهنگ شده و سپس علی را به بیعت خود فراخواندند. او کندی و پا به پا کرد. پس نقشه ها بر علیه او کشیدند و تصمیم گرفتند، رنجی بزرگ به او برسانند ... .

ای پسر ابوبکر! ... پدرت زمینه را فراهم کرد و پادشاهی خود را پایه گذاری کرد و به اوج رساند. اگر عمل ما درست باشد، پدرت پیشگام آن بوده و اگر ستم و کجروی باشد، باز هم پدرت در این کار خودکامگی کرد و ما با او شریک هستیم؛ اگر پدرت آن عمل {غصب خلافت} را انجام نمی داد، ما با علی مخالفت نمی کردیم و همه فرمانبردار او می شدیم. پس ما عمل پدرت را دیدیم و راهش را ادامه دادیم. اگر منتقد هستی، ابتدا در پدرت انتقاد کن و الّا دست بردار! درود بر توبه کننده و پشیمان از گمراهی.

 


 

24 صفر المظفر/ مخالفت منافقین با وصیت نوشتن پیامبر/ سال 11 هجری قمری

 

·        رزیة یوم الخمیس

 

شهادت رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله) در روز دوشنبه اتفاق افتاد، در روز پنج شنبه قبل از شهادت عده ای از نزدیکان و اصحاب ایشان به عیادت آمدند، افرادی که برخی از آنان به دستور عمومی و مستقیم پیامبر به اردوگاه اسامه برای جنگ با رومیان گسیل شده بودند. این یک فرمان الهی و واجب عینی بود و وقتی رسول خدا (صلی الله علیه و آله) تعلل مردم مدینه در انجام آن را مشاهده نمود، فرمود: «انفذوا بعث اسامة، لعن اللّه من تخلّف عنه‏»[7] و متخلفین را مشمول لعن و نفرین خداوند دانست. با این حال برخی نه تنها از این فرمان تخلف کردند، بلکه به عیادت رسول خدا (صلی الله علیه و آله) هم آمدند.

رسول خدا (صلی الله علیه و آله) با مشاهده چنین اتفاقی، در همان مجلس عیادت دستور دادند قلم و کاغذی برای ایشان آماده شود تا وصیت کنند؛ وصیتی که به سبب آن امت اسلام بعد از ایشان تا ابد از گمراهی نجات می یابند[8]. اما منافقین متخلف که در کنار بستر حضور داشتند، چون می دانستند که رسول خدا (صلی الله علیه و آله) چه چیزی را سبب هدایت و نجات می داند و برای کدام امر مهم می خواهد وصیت مکتوب بر جای بگذارد، جسارت[9] را به حد اعلی رساندند و با توهین به شخصیت اول عالم وجود که خدا در مورد او می فرماید: « وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوى، إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْیٌ یُوحى[10]»، مانع از آوردن کاغذ و قلم و نگاشته شدن آن وصیت نجات بخش شدند.

اما متن آن وصیت چه بود؟ بر طبق روایات، رسول خدا پس از این واقعه به مسجد آمدند و آنچه را قرار بود مکتوب کنند، در خطبه ای برای مردم این چنین بیان فرمودند:

« أَبَا سَعِیدٍ الْخُدْرِیَّ یَقُول‏: إِنَّ آخِرَ خُطْبَةٍ خَطَبَنَا بِهَا رَسُولُ اللَّهِ ص لَخُطْبَةٌ خَطَبَنَا فِی مَرَضِهِ الَّذِی تُوُفِّیَ فِیهِ خَرَجَ مُتَوَکِّئاً عَلَى عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ ع وَ مَیْمُونَةَ مَوْلَاتِهِ فَجَلَسَ عَلَى الْمِنْبَرِ ثُمَّ قَالَ یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنِّی تَارِکٌ فِیکُمُ الثَّقَلَیْنِ وَ سَکَتَ فَقَامَ رَجُلٌ فَقَالَ یَا رَسُولَ اللَّهِ مَا هَذَانِ الثَّقَلَانِ فَغَضِبَ حَتَّى احْمَرَّ وَجْهُهُ ثُمَّ سَکَنَ وَ قَالَ مَا ذَکَرْتُهُمَا إِلَّا وَ أَنَا أُرِیدُ أَنْ أُخْبِرَکُمْ- بِهِمَا وَ لَکِنْ رَبَوْتُ‏ فَلَمْ‏ أَسْتَطِعْ‏ سَبَبٌ‏ طَرَفُهُ‏ بِیَدِ اللَّهِ وَ طَرَفٌ بِأَیْدِیکُمْ تَعْمَلُونَ فِیهِ کَذَا وَ کَذَا أَلَا وَ هُوَ الْقُرْآنُ وَ الثَّقَلُ الْأَصْغَرُ أَهْلُ بَیْتِی ثُمَّ قَالَ وَ ایْمُ اللَّهِ إِنِّی لَأَقُولُ لَکُمْ هَذَا وَ رِجَالٌ فِی أَصْلَابِ أَهْلِ الشِّرْکِ أَرْجَى عِنْدِی مِنْ کَثِیرٍ مِنْکُمْ ثُمَّ قَالَ وَ اللَّهِ لَا یُحِبُّهُمْ عَبْدٌ إِلَّا أَعْطَاهُ اللَّهُ نُوراً یَوْمَ الْقِیَامَةِ حَتَّى یَرِدَ عَلَیَّ الْحَوْضَ وَ لَا یُبْغِضُهُمْ عَبْدٌ إِلَّا احْتَجَبَ اللَّهُ‏ عَنْهُ یَوْمَ الْقِیَامَة»[11]

ابو سعید خدرى (از اصحاب رسول اکرم) ‏گفت: آخرین خطبه‏اى که رسول خدا (صلی الله علیه و آله) براى ما خواند خطبه‏اى بود که در همان مرضى که با آن از دنیا رفت براى ما ایراد فرمود، آن حضرت در حالى که بر دست علىّ بن ابى طالب و آزاد کرده‏اش میمونه تکیه کرده بود بیرون شد و بر منبر نشست، سپس فرمود: مردم! من در میان شما دو چیز گرانمایه بیادگار مى‏گذارم- و ساکت شد-، مردى برخاست و گفت: اى رسول خدا این دو چیز گرانمایه چیست؟ حضرت چنان غضبناک شد که رنگ چهره مبارکش سرخ گردید، سپس خشمش فرو نشست و فرمود: من این را نگفتم جز اینکه مى‏خواستم شما را بدان خبر دهم لکن نفسم تنگ آمد و نتوانستم؛ یکى از آن دو ریسمانى است که یک طرفش بخداوند متّصل است و طرف دیگرش در دسترس شماست، شما در باره آن چنین و چنان‏مى‏کنید، بدانید که آن قرآن است، و دومین چیز گرانمایه اهل بیت منند. سپس فرمود: سوگند بخدا من این را به شما مى‏گویم امّا مردانى در اصلاب مشرکین هستند که امید من به آنان از امیدم به بسیارى از افراد شما بیشتر است. سپس فرمود: به خدا سوگند هیچ بنده‏اى آنان را دوست ندارد جز اینکه خداوند در روز قیامت نورى به وى ببخشد تا اینکه بر سر حوض کوثر بر من وارد شود، و هیچ بنده‏اى دشمنشان ندارد جز اینکه در روز قیامت خداوند (رحمت) خود را از وى در پوشد.

حجة الاسلام و المسلمین سید محمدتقی میرشفیعی؛ کارشناس ارشد امامت



[1] هلالى، سلیم بن قیس، کتاب سلیم بن قیس الهلالی؛ ج‏2 ؛ ص965 ؛ « أبان بن أبی عیّاش عن سلیم بن قیس الهلالی عن سلمان‏ قال: لما ثقل رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله دخلنا علیه فقال للناس: اخلوا لی عن أهل البیت. فقام الناس و قمت معهم، فقال: اقعد یا سلمان، إنک منا أهل‏ البیت‏.»

[2] علل الشرائع، ج‏1، ص: 183؛  «و قد روی أن سلمان الفارسی کان محدثا فسئل الصادق ع عن ذلک و قیل له من کان یحدثه فقال رسول الله ص و أمیر المؤمنین و إنما صار محدثا دون غیره ممن کان یحدثانه لأنهما کانا یحدثانه بما لا یحتمله غیره من مخزون علم الله و مکنونه‏»

[3] طوسى، محمد بن الحسن، الأمالی (للطوسی)، ص133

[4] این بانو، نخست، همسر "جعفر بن ابی طالب" بود. و پس از شهادت جعفر در جنگ موته، به عقد "ابوبکر بن ابی قحافه" درآمد. حاصل این ازدواج، محمد بن ابی بکر بود.( استیعاب، ج 3، ص 1366) اسماء بعد از مرگ ابوبکر، به عقد امیرالمومنین (علیهالسلام) درآمد که حاصل این ازدواج "یحیی بن علی بن ابی طالب" بود.( اسدالغابه، ج 4، ص 326)

[5] مستدرک سفینه البحار ج6ص294

[6] مروج الذهب، تاریخ مسعودی، ج 3 ص 12، شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 3 ص 189، جمهور الرسائل العرب، ج 1 ص 477.

[7]  جوهرى بصرى، احمد بن عبد العزیز؛ السقیفة و فدک، ص: 74.

[8] این نقل تاریخی در بسیاری از کتب شیعه و اهل سنت آمده است تا جایی که سید بن طاووس رحمت الله علیه در کشف المحجة لثمرة المهجة، ص117می گوید: «فَإِنَّ الْبُخَارِیَّ وَ مسلم [مُسْلِماً] فِی صَحِیحَیْهِمَا، وَ کُلَّ مَنْ لَهُ صِدْقٌ وَ أَمَانَةٌ مِنْ رُوَاةِ الْمُسْلِمِینَ ذَکَرُوا بِلَا خِلَافٍ‏ أَنَّ جَدَّکَ مُحَمَّداً صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ قَالَ عِنْدَ وَفَاتِهِ: «ایتُونِی‏ بِدَوَاةٍ وَ قِرْطَاسٍ‏ أَکْتُبْ لَکُمْ کِتَاباً لَا تَضِلُّوا بَعْدِی أَبَداً» وَ أَنَّ عُمَرَ قَالَ فِی وَجْهِ جَدِّکَ الْمُعَظَّمِ وَ اسْتَخَفَّ بِحَقِّهِ الْأَعْظَمِ وَ أَقْدَمَ عَلَى أَنْ قَالَ: إِنَّهُ لَیَهْجُرُ، أَیْ: لَیَهْذِی.

[9] طبرسى، فضل بن حسن‏، إعلام الورى بأعلام الهدى (ط - القدیمة)، ص: 135

[10] نجم: 3 و 4

[11]مفید، محمد بن محمد، الأمالی (للمفید)، ؛ النص ؛ ص135. 

  • ۰
  • ۰


2 محرم الحرام / ورود سیدالشهداء به سرزمین کربلا / سال 61 هجری

 

  •  دعای امام حسین (علیه السلام)هنگام ورود به کربلا

چون امام حسین (علیه السلام) به زمین کربلا رسید، پرسید:« نام این زمین چیست؟ » گفتند:« کربلا»

امام حسین (علیه السلام)خاک آن زمین را بوسید و فرمود:« این همان زمین است که جبرئیل به جدم رسول خدا خبر داد که من در آن کشته خواهم شد». و فرمود:« پیاده شوید! این جا جایگاه فرود بارهای ما و ریخته شدن خون ما و محل قبرهای ماست.»

آن گاه اصحاب امام پیاده شدند و بارها و اثاثیه خود را فرود آوردند؛ سپس به اصحاب خود فرمود: «مردم بندگان دنیا هستند و دین را همچون غذایی می دانند که تا زمانی که مزه خوش داشته باشد، آن را نگاه می دارند، اما هنگامی که (مزه اش عوض شود و) آزمونی در کار باشد، تعداد دینداران اندک می شود».

امام حسین (علیه السلام)پس از ورود به کربلا، فرزندان و برادران و اهل بیت خود را جمع کرد؛ بعد نظری بر آنها انداخت و گریست و گفت:

« خدایا! ما عترت پیامبر تو، محمد، هستیم. بنی‌امیّه ما را از حرم جدمان راندند و در حق ما جفا کردند. خدایا! حق ما را از ستمگران بستان و ما را بر آنها پیروز گردان.»


 

7 محرم الحرام / منع آب از حرم سیدالشهداء / سال 61 هجری

 

  •  منع آب به عنوان حربه نظامى

 بشر در طى قرن ها، آب را که گوهر گرانبهاى الهى، مایه حیات و پیام آور شادى، نشاط و صلح و صفاست، همواره در جهت نابودى انسان ها و ویرانى بلاد به کار گرفته است و بدین وسیله هزاران جنبنده را از فرط قحطِ آب به دیار نیستى فرستاده و هزاران شهر و روستا را به ویرانى مهلِک مبدل نموده است. دشمنان اسلام و مسلمین نیز هم چون دیگر دشمنان بشریت از آن به عنوان حربه نظامى استفاده کرده اند.

مسلمانانی که در سال 35 هجرى عثمان را در خانه اش محاصره کردند، مانع از رسیدن آب به وى شدند تا اینکه على (علیه السلام) با تلاش فراوانى آب مورد نیاز وى را به وسیله حسنین (علیهما السلام) براى او فرستاد.[1] معاویه که احیا کننده خوى و خصلت و کینه هاى دوران جاهلیت بود، کوشید که در جنگ صفین از آب به عنوان حربه جنگى استفاده کند، از این رو نخست بین سپاهیان امیرالمؤمنان(علیه السلام) و منابع آب مانع ایجاد کرد، ولى على(علیه السلام) که سمبل اسلام بود به محض اینکه بر منابع آب دست یافت، سپاهیان معاویه را از آب منع نکرد.[2]

امام حسین(علیه السلام) نیز همانند جدّ و پدرش نه تنها از آب به عنوان حربه نظامى استفاده نکرد; بلکه از آن در جهت ارائه چهره واقعى اسلام و پیوند بین مسلمین بهره گرفت. او هنگامى که در منزل شراف با سپاهیان کوفه به فرماندهى حُر بن یزید ریاحى رو به رو شد; در حالى که آن ها از فرط تشنگى به ستوه آمده بودند، امام(علیه السلام) به یارانش دستور داد از آبى که همراه داشتند به آنها بدهند، تا آنجا که سپاهیان و چهار پایان آنان سیراب شدند.[3] ولى دشمنان آن حضرت که اهداف جاهلیت را تعقیب مى کردند در بَدوِ اَمر براى اعلان جنگ از حربه آب استفاده نمودند. از زمانی که امام حسین(علیه السلام) در سرزمین کربلا فرود آمد و مستقر گردید; عمر بن سعد از سوى عبیدالله بن زیاد مأموریت یافت که بین امام حسین(علیه السلام)و آب حایل گردد. ابو حنیفه دینورى در این باره مى نویسد: «ابن زیاد به عمر بن سعد نوشت که از حسین(علیه السلام) و یاران او آب را باز گیرد و نباید یک جرعه آب بنوشد، هم چنان که این کار را نسبت به عثمان بن عفان پرهیزکار انجام دادند.»[4] آنها نه تنها بین امام حسین (علیه السلام) و آب حایل شدند; بلکه با به راه انداختن جنگ روانى بر آثار ناشى از تشنگى و فقدان آب افزودند، به طور مثال: عبدالله بن حصین ازدى که از قبیله بجیله بود ندا داد: «اى حسین آیا این آب را مى بینى که مانند قلب آسمان صاف است تو یک قطره از آن را نخواهى چشید تا آنکه از تشنگى بمیرى.»[5] عمر بن سعد هم افزون بر آن که عمرو بن حجاج زبیدى را نگهبان آب کرد، شخصى را نیز مأمور نمود که ندا دهد: «اى پسر فاطمه(علیها السلام) و رسول خدا(صلى الله علیه وآله) تو از این آب یک قطره نچشى تا آن وقت که طعم مرگ را بچشى یا به حکم عبیدالله گردن نهى.»[6]

برگرفته از مقاله دکتر اصغر فروغى

 

 

9 محرم الحرام / ورود شمر با 4هزار سرباز به کربلا / سال 61 هجری

 

  • شمر بن ذى الجوشن

شمر فرمانده چهار هزار سرباز بود.[7] او از ابتدا هوادار بنو امیّه و در خدمت ابن زیاد بود، به طورى که وقتى ابن زیاد احساس کرد عمر سعد در اطاعت از دستورش کوتاهى مى کند، نامه اى به شمر داد و گفت که به دست عمر سعد برساند و مراقب و مواظب اعمال او باشد.

شمر در بنو امیّه ذوب شده بود. تاریخ نگاران شیعه و سنّى مى نویسند: ابن زیاد به شمر گفت:

إذهب فإن جاء حسین وأصحابه على حکمی وإلاّ فمر عمر بن سعد أن یقاتلهم، فإن تباطأ عن ذلک فاضرب عنقه، ثمّ أنت الأمیر على الناس;[8]

برو و اگر حسین تسلیم حکم ما شد که هیچ وگرنه به عمر سعد دستور بده که او را بکشد و اگر عمر سعد از این فرمان کوتاهى کرد، گردن او را بزن; سپس خودت بر همه لشکر امیر هستى.

درباره شمر گفتنى است که ابن حجر مى نویسد: شمر در نماز جماعت حاضر مى شد و بعد از نماز توسّل مى کرد و مى گفت:

اللّهمّ إنّک تعلم أنّی شریفٌ فاغفرلی;[9]

خدایا! تو مى دانى که من فرد خوبى هستم، پس مرا بیامرز!

راوى مى گوید: به او گفتم: چگونه از خدا انتظار دارى که تو را ببخشد، در حالى که تو فرزند دختر رسول خدا صلى اللّه علیه وآله را به قتل رسانده اى؟

شمر در پاسخ گفت: تو چه مى گویى؟ چه کار باید مى کردم؟ آنان که به ما امر کردند، امیران ما هستند و اگر ما مخالفت مى کردیم، از این حیوانات هم بدتر بودیم; زیرا که امیران ما واجب الاطاعه هستند!

ابن حجر عسقلانى به رغم این که خود نیز از متعصّبان است، بعد از نقل این مطلب مى گوید:

إنّ هذا لعذر قبیح، فإنّما الطاعة فی المعروف;[10]

این عذر بسیار ناپسند است; چرا که وجوب اطاعت از حاکمان فقط در امور پسندیده است.

برگرفته از کتاب ناگفته هایی از حقایق عاشورا



[1]طبرى، محمد بن جریر، تاریخ طبرى، ج 6، ص 2247 و ابن اثیر، عزالدین على، کامل تاریخ بزرگ اسلام و ایران، ج 3، سنه 35، ص 278 و مسعودى، ابوالحسن على بن حسین، مروج الذهب و معادن الجواهر، ج 2، ص 701 و مسکویه رازى، ابوعلى، تجارب الامم، مترجم ابوالقاسم امامى، انتشارات سروش، تهران، 1369، ج 1، ص 414.

[2] نصر بن مزاحم منقرى، پیکار صفین، مصحح عبد السلام محمد هارون، مترجم پرویز اتابکى انتشارات آموزش انقلاب اسلامى، 1366، صص 222 ـ 219 و یعقوبى، احمد بن ابى یعقوب، تاریخ یعقوبى، ج 2، صص 89 ـ 88 و دینورى ابو حنیفه، احمد بن داوود، اخبار الطوال، مترجم دکتر محمود مهدوى دامغانى، نشر نى، تهران، 1366، صص 210 ـ 208 و ابن طباطبا (ابن طقطقى)، محمد بن على، تاریخ فخرى، مترجم محمد وحید گلپایگانى، شرکت انتشارات علمى و فرهنگى، صص 123 ـ 122.

[3] طبرى، محمد بن جریر، تاریخ طبرى، ج 7، ص 2990 و مفید، محمد بن محمد بن نعمان، الارشاد، ج 1، ص 79 و ابن اثیر، عزالدین على، کامل تاریخ بزرگ اسلام و ایران، ج 5، ص 149.

[4] طبرى، محمد بن جریر، همان، ج 7، صص 3001 ـ 3000 و ابن اثیر، عزالدین على، همان، ج 5، ص 156 و بلاذرى، احمد بن یحیى بن جابر، انساب الاشراف، مصحح الشیخ محمد باقر مهدوى، دار التعارف بیروت، 1397 ق 1977 م، ج 2، جزء 3، ص 176 و ابن شهر آشوب، سروى مازندرانى، ابى جعفر رشید الدین محمد بن على، مناقب آل ابى طالب، مصحح سیّدهاشم رسولى محلاتى، مؤسسه انتشارات علامه، بى تا، ج 4، ص 96 و مفید، محمد بن محمد بن نعمان، همان، ج 2، صص 85 ـ 84.

[5] ابن اثیر، عزالدین على، کامل تاریخ بزرگ اسلام و ایران، ج 5، ص 158 و طبرى، محمد بن جریر، تاریخ طبرى، ج 7، ص 3006 و بلاذرى، احمد بن یحیى بن جابر، انساب الاشراف، ج 2، جزء 3، ص 181 و ابو الفرج اصفهانى، مقاتل الطالبیین، مصحح على اکبر غفارى، مترجم سیّدهاشم رسولى محلاتى، نشر صدوق، چاپ تابش، بى تا، ص 118 و مفید، محمد بن محمد بن نعمان، الارشاد، ج 2، ص 88.

[6] ابن اعثم کوفى، ابومحمد احمد بن على، الفتوح، ص 83.

[7] الأمالى شیخ صدوق: 220; بحار الأنوار: 44 / 315.

[8] البدایة والنهایه: 8 / 190.

[9] تاریخ مدینة دمشق: 23 / 189; میزان الاعتدال: 2 / 280; لسان المیزان: 3 / 152.

[10] لسان المیزان: 3 / 153; میزان الاعتدال: 2 / 280.

 

  • ۰
  • ۰



14 ذی الحجه / بخشیدن فدک به حضرت زهرا(علیها السلام) به امر خداوند/ سال 7 هجری

·        فدک شاخصه اثبات ظلم

درباره فدک مطالبی گفته شده و شنیده ­ایم، لکن آنچه مهمّ است پیام ها ونکاتی است که از قضیه فدک به دست می­ آید و همین پیام ­ها اهمیت مساله فدک را نزد اهل بیت (علیهم السلام) آشکار می کند.

یکی از آثار مسأله غصب فدک که مدّ نظر اهل بیت(علیهم السلام) قرار گرفته، اثبات ماهیت ظالمانه و غاصبانه ی کسانی است که خود را جانشین پیامبر معرفی کرده ­اند. در نگاه شیعه عصمت[1]  و در نظر عامه عدالت[2] از شروط جانشینی رسول الله (صلی الله علیه و آله) است. با توجه به این مبانی، غصب فدک[3]، چه معنایی می تواند داشته باشد جز اینکه طبق هر دو مبنا (عدالت و عصمت) دستگاه حاکم شرط جانشینی پیامبر(صلی الله علیه و آله) را ندارد!؟

حجة الاسلام محمد خادمی؛ کارشناس ارشد امامت

 

24 ذی الحجه / نزول آیه تطهیر؛ حدیث شریف کساء

·        پنج نکته از حدیث شریف کساء

واقعه حدیث کسا و نزول آیه ی تطهیر از روایات متواتر نزد فریقین و از دلائل مهم امامت و عصمت اهل­بیت(علیهم السلام) شمرده می ­شود. از جمله روایات رسیده در بیان این واقعه، حدیث مشهور و معتبر کساء منقول از صدیقه کبری (علیها السلام) و به روایت جابر است[4] که از حیث محتوا دربرگیرنده نکات و ظرائف بسیاری است. از جمله این موارد:

1.       «فَلَمَّا اکْتَمَلْنا جَمیعاً تَحْتَ الْکِساَء اَخَذَ اَبى رَسُولُ اللَّهِ بِطَرَفَىِ الْکِساءِ»؛ پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) دو طرف کساء را می گیرند؛ کنایه از اینکه هیچ کس دیگری لیاقت اضافه شدن به این جمع را ندارد، حتی ام سلمه. به او فرمودند: «انک علی خیر»؛ اما در این جمع راهی نداری. ام سلمه می گوید: اگر فرموده بود از اهل بیت هستی از آنچه خورشید برآن می تابد برایم بهتر بود.[5]

2.       «فَقالَ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ یا مَلاَئِکَتى...»؛ استناد مستقیم و بی واسطه کلام به خداوند در روایتی که تمام گفته های آن به طور دقیق به گویندگان از انسان و ملَک استناد داده می شود، دلیل بر مقام محدَّثه بودن حضرت صدیقه کبری(علیها السلام) می باشد.

3.       «اِنّى ما خَلَقْتُ سَماَءً مَبْنِیَّهً وَلا... اِلاّ فى مَحَبَّهِ هؤُلاَءِ الْخَمْسَهِ الَّذینَ هُمْ تَحْتَ الْکِساَءِ»؛ خلقت آسمان و زمین و ماه و خورشید و فلک، کنایه از همه چیز است و خداوند محصور نموده علت خلقت همه چیز را (اِلاّ لاِجْلِکُمْ وَ مَحَبَّتِکُمْ) در محبت پنج نفری که در زیر کساء اند؛ معلوم می شود که خلق ایشان قبل از همه عالم و عالمیان بوده است و ایشان نه تنها شاهدان خلقت عالم بوده اند، (نحن شهداء الله علی خلقه)[6] بلکه به یمن وجود و برکت محبت این چهارده نور، ما سوی الله آفریده شدند.

4.       «ما ذُکِرَ خَبَرُنا هذا فى مَحْفِلٍ مِنْ مَحافِلِ اَهْلِ الاَرْضِ وَ فیهِ جَمْعٌ مِنْ شیعَتِنا وَمُحِبّینا...»؛ توسل و واسطه قراردادن این ذوات مقدسه چنان در درگاه خداوند رفیع و با عظمت و مسأله تطهیر این خاندان چنان پر اهمیت است که روایت این فضیلت در مجلسی می تواند سبب نزول رحمت الهی (نَزَلَتْ عَلَیْهِمُ الرَّحْمَهُ)، حضور و آمرزش خواهی ملائک (وَحَفَّتْ بِهِمُ الْمَلاَّئِکَهُ وَاسْتَغْفَرَتْ لَهُمْ)، رفع گرفتاری ها (وَفَرَّجَ اللَّهُ هَمَّهُ) و برآوردن حاجات (وَقَضَى اللّهُ حاجَتَهُ) برای اهل مجلس گردد (اِلى اَنْ یَتَفَرَّقُوا).

5.       «هؤُلاَءِ اَهْلُ بَیْتى وَخاَصَّتى وَحاَمَّتى لَحْمُهُمْ لَحْمى ودَمُهُم دَمی یُؤْلِمُنى ما یُؤْلِمُهُمْ وَیَحْزُنُنى ما یَحْزُنُهُمْ اَنَا حَرْبٌ لِمَنْ حارَبَهُمْ وَسِلْمٌ لِمَنْ سالَمَهُمْ وَعَدُوُّ لِمَنْ عاداهُمْ وَمُحِبُّ لِمَنْ اَحَبَّهُمْ»؛ کلام رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به دور از اغراق و بزرگنمایی و آیینه حقیقت است (إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْیٌ یُوحى[7]) پس زمانی که ایشان می گوید: حزن و آزار و دشمنی و جنگ با اهل کساء  همان حزن و آزار و دشمنی و جنگ با من است، یعنی دشمنان و اذیت کنندگان ایشان ملعون خدا در دنیا و آخرت هستند و (أَعَدَّ لَهُمْ عَذاباً مُهِینا) [8]

حجة الاسلام میرشفیعی؛ کارشناس ارشد امامت

  

24 ذی الحجه / مباهله / سال 9 هجری

·        برکات  مباهله

قرآن کریم در آیه مباهله[9] به ماجرای مناظره مسیحیان «نجران» با پیامبر (صلی الله علیه و آله) اشاره می کند که با امتناع مسیحیان از پذیرش حقانیت اسلام، طرفین توافق کردند دست به مباهله زنند. اگرچه این مباهله با ترس و انصراف مسیحیان به انجام نرسید؛ اما حقانیت اسلام و جایگاه اهلبیت(علیهم السلام) را به روشنی تمام آشکار کرد. این واقعه، در طول تاریخ زمینه مباحث کلامی دقیقی را پدید آورده است. از آن جمله مفسران و متکلمان از این آیه برای اثبات فضیلت اهلبیت پیامبر (علیهم السلام)، عصمت و امامت بلافصل امیرالمومنین(علیه السلام) استفاده کرده اند. در این مختصر به گوشه ای از نتایج آن واقعه عظیم اشاره می کنیم:

مباهله دلیل حقانیت اسلام؛ در روز موعود مسیحیان نجران به محل مباهله آمدند. اسقف مسیحیان وقتی پیامبر و اهل بیت را دید، گفت: «من چهره هایی را می بینم که اگر از خدا بخواهند که کوه از جا کنده شود، کنده می شود و اگر این افراد نفرین کنند، یک نفر مسیحی هم روی زمین باقی نمی ماند»[10]. لذا از مباهله اعلام انصراف کرد و حاضر به مصالحه شد.

مباهله دلیل بر حقانیت نبوت؛ همراه داشتن اهل بیت(علیهم السلام) در این جریان بدان معناست که پیامبر به نبوت خود یقین کامل داشت. از این رو، با جرأتی خاص، عزیزترین و محبوب ترین کسان خود را در معرض نابودی قرار داد. وجود اهل بیت(علیهم السلام) در این جریان بزرگ، دلیل محکمی بر اثبات حقانیت پیامبر است؛ چنان که اسقف اعظم نجرانیان نیز به این امر اشاره کرد.

مباهله دلیلی بر برتری مقام امیرالمومنین(علیه السلام)؛ از آنجا که پیامبر (صلی الله علیه و آله) برترین مخلوق خدا است و در آیه مباهله از علی(علیه السلام) به عنوان نفس پیامبر (صلی الله علیه و آله) یاد شده است، پس ایشان از همه وجوه به جز نبوت با پیامبر (صلی الله علیه و آله) شباهت دارد[11]. در نتیجه، ایشان نه تنها از همه اصحاب بلکه از همه مخلوقات حتی همه پیامبران به جز شخص پیامبر (صلی الله علیه و آله) برتر و بالاتر است. این آیه بر محق بودن ایشان در خلافت و باطل بودن انتخاب دیگران، دلالت دارد.[12] 

مباهله دلیلی بر جانشینی اهل بیت؛ اگر چه پیامبر (صلی الله علیه و آله) در این ماجرا می توانست خود شخصاً نفرین کند ولی خدا و رسول با این عمل یعنی آوردن اهل بیت(علیهم السلام) به ما فهمانده که این افراد یاران و شریکان رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در دعوت به حق و هدف او هستند و همراه او و آماده استقبال از خطر بوده و تداوم گر حرکت او می باشند.[13]

 مباهله دلیلی بر عظمت حضرت زهرا (علیها السلام)؛ پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) فاطمه زهرا (علیها السلام) را به عنوان گواه نبوّت و رسالت برای مباهله به همراه برد و پیش از آنکه به میدان بروند، حضرت علی، فاطمه و حسنین (علیهم السلام) را جمع نمود و فرمود: «الّلهمَّ هؤلاءِ اَهلی» خدایا، این ها اهل بیت من هستند. پیامبر (صلی الله علیه و آله) در اینجا اهل بیت حقیقی خودش را به امّت معرفی نمود، به ویژه آنکه در عمل مشخص فرمود که از میان زن ها فقط حضرت فاطمه (علیها السلام) است که مصداق حقیقی «نساءنا» می باشد.

 اثبات فرزندی حسنین(علیهما السلام)؛ جریان مباهله، بیان کننده این است که حسنین(علیهما السلام)، فرزندان رسول خدا (صلی الله علیه و آله) بوده اند؛ زیرا حق تعالی در آیه مباهله، جمله «و َابنائنا» را ذکر کرده که به معنای «پسران ما» است.

 


تقویم ایام غدیر
حجم: 5.73 مگابایت


[1] محقق حلی؛ المسلک فی اصول الدین، ص 198؛ خواجه نصیرالدین طوسی، رسائل، ص429.

[2] تفتازانی، شرح مقاصد، ج5، ص243.

[3] فدک سرزمینی است که طبق تصریح بزرگان عامه در سال هفتم هجری توسط پیامبر9 به حضرت زهرا(علیها السلام) بخشیده شد (سیوطی، درالمنثور، ج 4، ص177؛ شواهد التنزیل، ج1، ص437) و تنها 10 روز بعد از پیامبر توسط دستگاه حکومت مصادره گردیده است. (صحیح البخاری: 3/ 36 باب غزوة خیبر؛صحیح مسلم: 5/ 154)

[4] برای بررسی سندی و اهمیت و آثار حدیث شریف کسا بنگرید به: موحد ابطحی، سید علی، حدیث کساء، گوهر پنهان، قم، چاپ اول، خرداد 1387؛ همچنین: سایت تبیان، حدیث شریف کسا و آثار شگفت.

[5]  نعمانی، الغیبه، ص 72. حسکانی، شواهد التنزیل، ج2 ص 85.

[6]  سلیم بن قیس هلالی، کتاب سلیم، ج 2، ص 885؛ کلینی، محمد بن یعقوب؛ کافی، 1، 190: باب فی ان الائمه شهداءالله عزوجل علی خلقه.

[7] النجم :  4

[8] الأحزاب :  57

[9] آل‏عمران :  61

[10] مجلسی، محمدباقر؛ بحارالانوار؛ 21، 348.

[11] علم الهدی؛ الفصول المختارة، 38. مفید؛ الارشاد، 1/ 169. علم الهدی؛ الشافى، 2/ 254.

[12] فاضل مقداد؛ شرح باب حادی عشر؛ 49.

[13] قرائتی، محسن؛ تفسیر نور؛ 2/ 75.