شفاعت؛ سایه سار رحمت (3)
1) دو نوع شفاعت: از سر وعده و از سر فضل
اعوذ بالله من الشّیطان الرّجیم
«وَ الضُّحَى (1) وَ اللَّیْلِ إِذَا سَجَى (2) مَا وَدَّعَکَ رَبُّکَ وَ مَا قَلَى (3) وَ لَلْآخِرَةُ خَیْرٌ لَکَ مِنَ الْأُولَى(4) وَ لَسَوْفَ یُعْطِیکَ رَبُّکَ فَتَرْضَى»[1]
در مجالس گذشته، حول و حوش این آیه اخیر مطالبی عرض کردیم.
خداوند می فرماید: ای پیامبر! خدا آنقدر به تو خواهد داد که راضی و خشنود شوی.
براساس روایات، آنچه که خدا به پیامبرش عطا می فرماید، شفاعت است و اهل بیت علیهم السلام فرمودند: امیدوار کننده ترین آیه در قرآن، همین آیه است.
دلیلش هم روشن است. کسی اگر بخواهد با عمل خودش، اهل نجات شود و یا از اهل بهشت شود، امیدی نیست و اگر قرار باشد انسان فقط به عمل خود اعتماد کند، معلوم نیست که بتواند از عذاب خدا نجات پیدا کند. حتی راجع به انبیاء الهی نیز، در مقاماتی که خدا به آنها عطا می فرماید، محتاج شفاعت پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله هستند!
طبق روایات، هیچ کس از اهل قیامت نیست که محتاج ائمه علیهم السلام و پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله نباشند. آنان که گناهکار هستند باید با شفاعت پاک شوند و آنهایی که از انبیاء هستند و معصوم بودهاند نیز، هر مقامی که پیدا می کنند باز با شفاعت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله است.
شفاعت به چه کسانی داده شد؟ شفاعت لطفی است که خدای متعال به افرادی وعده داده است. وقتی وقتی داده شود، خلف وعده قبیح است و وقتی خدای متعال وعده کرده پس قبیح است که خلف وعده شود و عمل قبیح نیز از خدا مبرّا است.
در روایات ما تعبیر (یَجِب وتَجِبُ)، واجب شده، به کار رفته است. برای کسانی، شفاعت واجب شده، یعنی به آنها وعده داده شده است. وقتی وعده داده شده یعنی واجب می شود که خدا شفاعت را شامل حالشان کند. اما شفاعت فقط اختصاص به آنهایی که وعده داده شده ندارد، دست خدا باز است و امکان دارد کی شرایط شفاعت را نداشته باشد اما مورد شفاعت پیغمبر صلی الله علیه وآله قرار گیرد. پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله دستش باز است. خداوند در قرآن میفرماید:
«هذا عطاؤنا فامنن أو أمسک بغیر حساب»[2]
ای پیامبر! این عطای ماست! ببخش یا بازدار؛ به غیر حساب!
به قول معروف خدا در دنیا و آخرت، چک سفید امضاء به پیامبر داده.
پس شفاعت دو مرحله پیدا میکند:
1- آن کسانی که وعده داده شده شفاعت شامل حالشان میشود. آنها کسانی هستند که شرایط شفاعت را داشته اند و شفاعت یقیناً شامل حالشان می شود و می توانند روی آن حساب کنند.
2- ممکن است فردی شرایط شفاعت را نداشته باشد، اما پیامبر صلی الله علیه وآله اگر بخواهند می توانند شفاعت کنند؛ هم در دنیا و هم در آخرت.
شفاعت فقط مفهومی نیست که شامل حال آخرت شود. مفهوم کلی«شفاعت» این است که انسان به تنهایی و با اتکاء به عمل خودش نمی تواند مشکلش را حل کند و به مقصد خود برسد، پس یک شفیعی او را شفاعت می کند و کمک کارش می شود. شفاعت از «شَفَع» می آید به معنای «زوج». «وتَر» یا «وِتر» به معنای «فرد» است. پس یک کسی ضمیمه می شود و او را رهنمون می کند تا مشکش حل شود.
2) نمونه شفاعت در دنیا
شفاعت در این دنیا هم هست. اگر در اینجا نیز با مشکلی روبرو شویم، باز امیدمان به شفاعت پیامبر و ائمه علیهم السلام است. پس شفاعت یک مفهوم عام دارد و یک مفهوم خاص. یکی از مصادیق شفاعت در این دنیا، بیان این قصه است.
در زمانی از اصفهان پرواز مستقیم برای رفتن به مشهد نبود و باید برای رفتن به مشهد به تهران میرفتند. نقل می کنند که یک روحانی سیّد با خانواده اش می آید به تهران که مشرّف به مشهد شوند. در هواپیما پیرمردی کنارشان می نشیند که همه حواسش به آنها بوده و زمانی که از هواپیما خارج می شوند با آنها در یک ماشین می نشیند. راننده ماشین از آن روحانی می پرسد کجا بروم، آن روحانی پاسخ می دهد که جایی را نمی شناسیم که برویم. فردا صبح می خواهیم برویم مشهد. آن پیرمرد اصرار می کند که به منزل او بیایند و می گوید اگر نیایید شکایتتان را به جدّه تان می کنم و آنها را به منزلش می برد. می روند به یک خانه مجلل در شمیران و از آنها پذیرایی می کنند.
این سیّد بزرگوار بسیار تعجب می کند و می پرسد قضیه چیست؟! می گوید: ماجرای من شنیدنی است. من بچه دعات ورامین هستم. 4 ساله بودم که مادرم را از دست دادم و پدرم ازدواج کرد. وقتی در خانه مادر خوانده ام بود، بعد از مدتی خواست که بیرون بروم. من فقط 9 سالم شده بود که مرا از خانه بیرون کردند. ماندم چه کنم؟ آمدم لب جاده که بیایم تهران. همان جا یادم افتاد که مادرم روقتی زنده بود بعد از نماش روی می کرد به مشهد مقدس و به امام رضا علیه السلام، سلام می داد. من نیز با دل شکسته رو کردم به مشهد و سلام به حضرت دادم: السلام علیک ای غریب الغربا!
بلافاصله یک ماشینی جلوی پایم ایستاد و گفت کجا می روی، گفتم تهران. گفت کجای تهران می روی؟ نمی دانستم چه بگویم. همین جور ماندم، زدم زیر گربه. او هم ایستاد و صبر کرد و من تعریف کردم؛ تا قصهام را تعریف کردم شروع کرد به گریه کردن و متدتی بعد از گریه،سرش را بلند کرد و گفت من خوابیده بودم، در خواب دیدم امام هشتم علیه السلام می گویند: برو لب جاده که ما یک مهمان داریم، برو از میهمان ما پذیرایی کن. حال فهمیدم تو همان مهمان امام هشتمی و گریه ام از روی شوق است. بیا برویم خانه ما. این بنده خدا ما را به خانه اش برد و از 9 سالگی ما در حجره اش شاگردش، شدیم و بعد از 10 سال که من 19 سالم شده بود روزی گفت: برو حمام و اصلاح کن و بیا من کارت دارم، یک کت و شلوار خرید و برد ما را به اندرونی خانه اش و گفت: این دختر من است. می خواهی با او ازدواج کنی؟ گفتم من شاگرد شما هستم. من را چه به این ازدواج؟ و از خجالت سرم را پایین انداختم. سکوتم را علامت رضا دانست و ما را عقد کرد و یک خانه برای ما خرید و ثلث اموالش را به من بخشید، گفت: من تا الآن مأموریتم این بود که از تو پذیرایی کنم، حال کار با خودت است.
بعد از آن در بازار چون اعتبار بسیاری پیدا کرده بودم ترقی کردم تا اینکه در گناباد زلزله آمد و من از طرف بازاریها مأمور شدم بروم و رسیدگی کنم. کار ما کمک به خانه سازی آنها بود. یک روز آهک ریخته بودم و باید آب روی آن می ریختم، همین که آب ریختم یک تکه آهک داخل چشمم و آسیب شدید دید. بینایی ام را از دست دادم. مرا از آنجا سریع به بیمارستان مشهد رساندند و دکترها گفتند باید عمل شوم. قرار شد فردای آن روز مرا برای عمل ببرند. گفتم قبل از رفتن مرا به حرم ببرید. رفتم و ضریح را چسبیدم و چشم معیوبم را به ضریح زدم و درد دل کردم. گفتم آقا! من از بچگی مهمان شما بودم و سفاش من را کردید، من برای خدمت آمدم حال وضعم این شده، به چه میگویند؟! در همین حال بودم که دیدم می بینم، آمدیم بیمارستان، آزمایش کردند دیدند چشمم سالم است. من را مرخص کردند و از آن به بعد هر کسی را که می بینم زائر امام هشتم است علیه السلام پذیرایی می کنم؛ به علت الطافی که حضرت به من داشتند.
با یک السلام علیک یا غریب الغربا از ژرفای دل، این دستگیری ها را می کنند. قدر نفس ها را باید بدانیم. تعداد نفس های انسان محدود است. اگر بعد از نماز، سلام می دهیم، بدانیم همه اینها حساب و کتاب دارد و تمام اینها ذخیره می شود و اگر اعتقاد داشته باشیم به همین وسیله می توانیم راه به شفاعت پیدا کنیم.
3) شفاعت موعود: نصیب اهل توبه
ابن ابی عمیر از اصحاب سرشناس امام صادق علیه السلام و امام هشتم علیه السلام است. می گوید:
«فقلت له یا ابن رسول الله! فالشّفاعة لمن تجب من المذنبیین....
عرض کردم به امام هفتم علیه السلام که ای پسر رسول خدا! شفاعت برای کدام یک از گنهکارها واجب است؟ (به کدام گنهکاری، شفاعت وعده داده شده و خلف وعده هم نمی کنند؟)
... قال حدّثنی أبی عن آبائه عن علی علیه السلام قال سمعتُ رسول الله صلی الله علیه وآله یقول إنّما شفاعتی لأهل الکبائر من أمّتی المحسنون منهم فما علیهم من سبیل...
فرمودند: پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله فرمودند: این است و جز این نیست که شفاعت من برای اهل کبائر از امّت من است (کسی که گناه کبیره مرتکب می شود). در ارتباط با خدای متعال، البته همه گناهان، کبیره است ولی اصطلاحاً آن گناهی که عذابش بیشتر است کبیره می شود و آن گناهی که عذابش کمتر است، صغیره. و آنهایی که گناه کبیره ندارند شفاعت نمی خواهند.
... قال ابن ابی عیمر فقلت له یا ابن رسول الله فکیف تکون الشفاعة لأهل الکبائر والله تعالی ذکره یقول: ولا یشفعون إلاّ لمن ارتضی وهم من خشیته مشفقون ومن یرتکب الکبائر لا یکون مرتضی....
ابن ابی عمیر می گوید: چطور می شود که شفاعت برای اهل کبائر باشد در حالی که خداوند فرمود:
شفاعت نمیکنند مگر برای کسانی که مورد رضایت خدا هستند، اینان از خشیّت خدا نگرانند؟
از این آیه این را می فهمیم که کسی که گناه کبیره مرتکب شود، دیگر مرتضی و مورد رضای خدا نیست. (چون خدا از گنهکار که راضی نیست!) ابن ابی عمیر سؤال می کند که چطور می شود او مرتضی و مورد رضایت باشد؟!
... فقال یا أبا احمد ما من مؤمنٍ یرتکب دنباً إلاّ سادءه ذلک وندم علیه وقد قال النبی صلی الله علیه وآله: کفی بالنّدم توبةً...
حضرت می فرمایند: هیچ مؤمنی نیست که مرتکب گناه شود، مگر اینکه این ارتکاب گناه، او را ناراحت می کند (نشانه ایمان این است که اگر گناهی مرتکب شد، ناراحت و پشیمان می شود) و پیامبر صلی الله علیه وآله فرمودند: همین که پشیمان و نادم شود این توبه است.
این لطف خداست به این امت، بخاطر پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله. چون پیامبر حبیب خداست، همین که پشیمان شویم به عنوان توبه کافی است.
... وقال علیه السلام ومن سرته حسنته وساءته سیئته فهو مؤمنٌ فمن لم یندم علی ذنبٍ یرتکبه فلیس بمؤمن ولم تجب له الشّفاعة وکان ظالماً والله تعالی ذکره یقول «ما للظالمین من حمیمٍ ولا شفیعٍ یطاع»[3]
در ادامه حضرت فرمودند: این بهترین نشانه ایمان است. مؤمن کسی است که، اگر کار خوب کرده و طاعتی انجام داد از انجام این طاعت خوشحال شود (خوشحالی مؤمن به همین است نه به مال دنیا. نماز می خواند، رفع نیاز برادر مؤمن می کند و شادمانی می شود.) در مقابل، گناهش ناراحتش کند. اما اگر برای گناهی که انجام داد پشیمان نشود، این مؤمن نیست و با پایین ترین درجه ایمان را نیز ندارد. حداقل ایمان این است که از ارتکاب گناهش ناراحت شود و اگر این شرط نباشد دیگر شفاعت برای انسان واجب نیست. شفاعت را رای کسانی وعده داده اند که این شرط را داشته باشد، یعنی بعد از انجام گناهش، پشیمان باشد. پس نمی تواند طلب شفاعت کند، ولی چه بسار روز قیامت، پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله و اهل بیت علیهم السلام دست او را بگیرند. (اما شفاعت برایش واجب نشده). پس این انسان، ظالم است. خدای متعال می فرماید: ظالمین طبق وعده خدا شفاعت نمی شوند.
... فقلت له یا ابن رسول الله وکیف لا یکون مؤمناً من لم یندم علی ذنبٍ یرتکبه...
ابن ابی عمیر عرض می کند: یابن رسول الله! فرمودید: اگر کسی گناهی مرتکب شود و پشیمان نشود، مؤمن نیست؟
فقال یا أبا أحمد ما من أحد یرتکب کبیرة من المعاصی وهو یعلم أنه سیعاقب علیها إلا ندم علی ما ارتکب ومتی ندم کان تائباً مستحقّاً للشفاعة ومتی لم یندم علیها کان مصرّاً والمصرّ لا یغفر له لأنه غیر مؤمنٍ بعقوبة ما ارتکب ولو کان مؤمناً بالعقوبة لندم...
فردی گناهی را کرده، اما چون مؤمن است می داند خدا می تواند او را عقاب کند، خدا فرمود: «اگر انسان گناهی مرتکب شود و معتقد باشد که خدا هم می تواند عذاب کند و هم ببخشد، اختیار با خداست و خدا او را می بخشد.»
حال اگر مؤمنی گناهی مرتکب شد و معتقد هم بود که خدا می تواند با عدلش رفتار کند و او را عقاب کند و بداند که حقّ اوست که بخاطر گناه عقاب شود، قطعاً پشیمان هم می شود. چون از خدا می ترسد و می گوید «بابت این گناه، ممکن است خدا عذابم کند» و می داند از عذاب خدا در امان نیست. اگر پشیمان شود، می شود تئب و مستحق شفاعت است اما اگر پشیمان نشد، به این آدم می گویند، مصرّ، یعنی اصرار بر گناه دارد، نه اینکه انسان چند بار گناه را انجام دهد، بلکه وقتی گناه می کند این گناه او را آزار نمی دهد و وادار به توبه نمی کند.
از الطاف دیگر خدا که به خاطر پیامبر رحمت بر این امّت مرحومه کرده این است که طبق روایات، «بعد از انجام گناه به ملک دست چپ که مأمور نوشتن گناه است دستور داده می شود که چون این انسان مؤمن است و شیعه علی ابن ابی طالب علیه السلام؛ نُه ساعت صبر کنید و بعد بنویسید و اگر توبه کرد اصلاً ثبت نکنید.»[4]
لطف خدا این است که گناهان شیعیان امیرالمؤمنین علی علیه السلام را تا نُه ساعت ننویسند. حال چند سال پیش گناهی کرده ام اما پشیمان نشده ام، این مستحق شفاعت نمی شود. (حال قلبی مؤمن باید پشیمان باشد.) مصرّ را خدا نمی بخشد و وعدة شفاعت به او داده نشده است. اشکال کار در این است که این آدم ایمان به عقوبت گناهی که کرده ندارد. اگر ایمان به عقوبت خدا داشت پشیمان می شد. شفاعتی که همه امید به آن دارند به کسانی وعده داده شده که، هر گناهی مرتکب شدند بلافاصله پشیمان شوند، چون از عقاب خدا میترسد.
... وقد قال النّبی صلی الله علیه وآله لا کبیرة مع الاستغفار ولا صغیرة مع الإصرار وأما قول اللهعزوجل «وهو یشفعون إلاّ لمن ارتضی» فإنّهم لا یشفعون إلاّ لمن ارتضی الله دینه والدّین الإقرار بالجزاء علی الحسنات والسیّئات فمن ارتضی الله دینه ندم علی ما ارتکبه من الذّنوب لمعرفته بعاقبته فی القیامة»[5]
پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله فرمودند: اگر استغفار کرد ازگناه، آن گناه، کیره نیست. اگر فردی مرتکب قتل شد (حقّ النّاس البته جای خود دارد) اما استغفار کرد و توبه کرد، گناه، دیگر کبیره محسوب نمی شود. اما اگر اصرار ورزید و پشیمان نشد از گناه صغیره، برایش کبیره محسوب می شود. و اما قول خداوند است که پیامبر و اهل بیت علیهم السلام شفاعت نمی کنند مگر برای کسانی که خدا از دین آنها راضی است.
این دین یعنی: «اقرار به این که خدا بابت کارهای خوب و بد، جزای آنها را می دهد. کار خیر پاداش و کار بد، کیفر دارد».
این «دین» به عنوان جزاء در قرآن به کار رفته است.
«مالک یوم الدّین»[6]
یعنی باید به این قائل بود که خدا اگر بخواهد می تواند ببخشد و می تواند عقاب کند.
پس خدا از دین کسی راضی است که، بعد از ارتکاب گناه، به خاطر آگاهی از عقوبت گناهش پشیمان شود.
جمع بندی بحث این می شود که: پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله در قیامت از طرف خدا حقّ شفاعت دارند و اگر شفاعت ایشان نباشد دستمان خالی است، به کسی وعده شفاعت داده اند که اگر گناهی کرد پشیمانی داشته باشد و اصرار بر گناه هم نداشته باشد. علت العلل پشیمان شدن هم این است که بدانیم «حقّ خداست و خدا می تواند که ما را عقاب کند.» اگر توجه کنیم که گناهی به ظاهر کوچک می تواند مرا به جهنّم ببرد، و حقّ خدا بدانیم که می تواند ما را جهنّمی کند، حالت پشیمانی در ما ایجاد می شود و نمی توانیم روی کار خوبمان نیز حساب کنیم. همین باعث می شود به توبه روی آوریم و نیز بتوانیم به شفاعت امید ببندیم.
4) اخلاص عمل و استغفار: شیوة شادمان کنندگان رسول صلی الله علیه وآله
بزرگان ما و علمای ما می گویند، ما نمی توانیم روی اعمال خوبمان حساب کنیم.
شاگردان آقای بروجردی نقل می کنند که در روزهای آخر، آقای بروجردی به شدت گریه می کردند و ناراحت بودند. علتش را از ایشان جویا شدند، فرمودند: من دارم از دنیا می روم و دستم خالی اس. به ایشان گفتند کارهای خیر و خدمات شما بسیار زیاد است چرا این گونه صحبت می کنید؟
ایشان عرض کردند:
«أخلص العمل فإنّ النّاقد بصیر»[7]
عملت را باید خالص کنی، آنکه عیار به عمل آدمی می زند، بصیر است.
ناقد، به صرّافی می گویند که طلا را می گیرد و عیارش را معلوم می کند. شما اعمال را می بینید، اما از کجا معلوم در درگاه خدا پذیرفته شده باشد؟ هر که در خدمت دینی است، کارش سخت تر است. انصافاً اخلاص در کار سخت است.
در روایات فرمودهاند: «اخلاص یعنی اینکه انسان نخواهد کسی جز خدا از کارش تعریف کند.»[8]
کار خیی می کند و در دلش از تعریف خوشش می آید، نفس آدم باید بسیار مهذّب شده باشد که از تعریف کردن خوشش نیاید. به محض خوش آمدن، اخلاص در خطر می افتد. مؤمن تا روزی که می میرد نمی داند کدام عملش پذیرفته می شود و کدام پذیرفته نمی شود.
یک سری عمل داریم که حبط کننده عمل های دیگر است و عمل را حبط می کند. چرا آنقدر استغفار توصیه شده؟ به خاطر این است که اعمال حبط نشود.
تمام مشکلات ما، سر گناهان ماست. ما چقدر استغفار می کنیم؟ استغفار با عقیده یعنی در عمق دلم بگویم: «خدایا! من آنقدر بد کردم که تو اگر بابت هر یک بخواهی عذابم کنی مستحق عذاب سخت هستم».
از خدا و امام هشتم علیه السلام بخواهیم این حالت را به ما بده. این حالت معرفت بالاییی می خواهد.
مرحوم آیت الله العظمی میرزا مهدی اصفهانی قدس سره در درس های اخلاقشان فرمودند: اگر اعمال ما بدون توبه، عرضه شود خدمت پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله، قطعاً از دیدن اعمالمان ناراحت می شوند.
امام صادق علیه السلام فرمودند:
«أنّ أعمال العباد تعرض علی رسول الله صلی الله علیه وآله وعلی الأئمة علیهم السلام کل یوم أبرارها وفجّارها فاحذروا وذلک قول الله عزّوجلّ وقل اعملوا فسیری الله عملکم ورسوله والمؤمنون»[9]
اعمال بندگان خدمت رسول خدا صلی الله علیه وآله عرضه می شود هر صبح، چه اعمال خوب و چه بد. حیا کنید هر یک از شما اینکه به پیغمبرتان عمل قبیح عرضه کنید، چون از اعمال بد ما نارحت می شوند.
عرضه اعمال، باعث می شود حضرت از عمل قبیح من ناراحت شود. همان طور که پدر نسبت به فرزند شفقت دارد، پیامبر نیز همین طور هستند و امام زمان علیه السلام نیز وارث همین پیغمبر رحمت هسند و اعمال بد ما را می بینند و ناراحت می شوند؛ همان طور که پدر از عمل بد فرزند که آبرویش را برده ناراحت می شود.
در روایات داریم:
کونوا لنا زیناً ولا تکونوا علینا شیئاً[10]
باعث افتخار ما باشید؛ نه باعث سرافکندگی ما! مبادا عملی انجام دهید که ما اهل بیت بخاطر عمل شما سرزنش شویم؟ چرا؟! چون پدر را به خاطر عمل بد فرزند سرزنش می کنند. و ائمه علیهم السلام نیز پدر ما هستند لذا بخاطر عمل بدمان ناراحت می شوند و عمل بد ما، به آنها منسوب می شود. ائمه علیهم السلام خیلی به ما لطف دارند و همه الطاف خدا، بخاطر امام زمان علیه السلام شامل حال ما می شود. روزی ما هر روز، توسط امام عصر علیه السلام به ما داده می شود، اگر ایشان را دوست داریم بخاطر لطف خودشان است، اگر برایشان دعا می کنیم، لطف خودشان است، اگر دعا برای غربتشان می کنیم لطف خودشان است. فرزند صالح و سالم از لطف خودشان است. (اینها همه در روایات آمده است.)
5) به خاطر خودمان، از گناهمان می رنجند
امام زمان علیه السلام ما را از خودمان بیشتر دوست دارند. خودشان می فرمایند: قسم به خدا من به شما از خودتان نسبت به خودتان مهربان تر هستم.
در توقیعی فرمودند:
«قد أذانا جهلاء الشیّعة وحمقاؤهم ومن دینه جناح البعوضة أرجح منه»[11]
این شیعیان جاهل ما را اذیت می کنند. شیعه است اما عاقلانه عمل نمی کنند؛ آن شیعیانی که دیشنان سست است؛ سست تر از بال مگس! (با یک شبهه سست می شوند و از دین بیرون می رود) ما از اینها می رنجیم!
پدر دلسوزی که همه چیز را برای فرزندش فراهم کرده اگر آن فرزند به پدر ناسزا بگوید، چقدر آن پدر می رنجد؟! بدانید امام زمان علیه السلام از این پدر نیز بالاتر هستند پس بیشتر می رنجد.
آنچه حل مشکل می کند، توبه است. به مولا عرض کنیم: «ما می دانیم خیلی شما را بابت اعمال زشتمان ناراحت کردیم اما توبه می کنیم و اگر شکستیم باز توبه می کنیم».
قطعاً چیزی که دل ایشان را خشنود می کند، دعا برای خود ایشان و دعا برای فرج ایشان است. توبه می کنیم اما برای اینکه دل ایشان را به دست بیاوریم باید برایشان دعا کنیم و حضرت نیز تحت این دعای ما توجه بیشتری به ما دارند.
پیامبر اکرم روزی گریستند و فرمودند:
من حیا می کنم از بنده هر دو کنیزم که موهایشان را در اسلام سفید کردند (عمری مسلمان بودند) عذابشان کنم. سپس گریستند و فرمودند: «گریه می کنم برای آنهایی که خدا حیا می کند از عذابشان، اما آنها از معصیت خدا حیا نمی کنند».
حضرت می فرمایند:
«... فغمّنا ذلک لکم لا لنا وساءنا فیکم لا فینا لأنّ الله معنا فلا فاقة بنا إلی غیره...»[12]
اگر ما ناراحت می شویم، بخاطر شما ناراحت می شویم، نه بخاطر خودمان ما نیاز به شما نداریم.
نیز فرمودند:
«والله لو لا أنّ الله فرض ولایتنا ومودّتنا وقرابتنا ما أدخلناکم بیوتنا ولا أوقفناکم علی أبوابنا»[13]
اگر دین این نبود که ولایت ما را داشته باشد ما شما را به خانه های خودمان راه نمی دانیم، اگر خدا محبت و ولایت ما را واجب نکرده بود، ما شما را به خانه هایمان راه نمی دادیم. اگر به خودمان باشد ما استحقاق نداریم پایمان را به خانه ائمه بگذاریم و حتی در مجلس ابا عبدالله برویم.
6) کربلا! کربلا!
امام هشتم علیه السلام به ریّان بن شبیب می فرمایند:
اگر برای چیزی گریان شدی برای حضرت ابا عبدالله گریان شو، چون ایشان را سر بریدند همان طور که گوسفند را سر می برند، و همراه ایشان از اهل بیت علیه السلام هجده نفر به شهادت رسیدند که هیچ کدامشان نظیر نداشتند. در همان روز واقعه ملائکه نازل شدند بر زمین که چهار هزار ملک بودند که از خدا اجازه خواستند برای یاری سید الشهداء علیه السلام وقتی رسیدند دیدند که حضرت به شهادت رسیدند، از خدا خواستند که اجازه دهد کنار قبر ایشان بمانند و خدا اجازه داد و تاکنون آن ملائکه کنار قبر حضرت هستند و دعا می کنند و زائر حضرت را مشایعت می کنند و تا ظهور حضرت مهدی علیه السلام آنجا هستند و وقتی ظهور کند، جزء انصار حضرت هستند.[14]
حضرت ابا عبدالله الحسین علیه السلام نزد خدا، خودشان به زوارشان نظر می کنند در کربلای معلی و در حرمشان؛ آنها را بهتر ازپدرانشان می شناسد. نگاه می کنند به هر کسی که برایشان بگرید و نظر دارند و دست به دعا بلند می کنند و برای آن کس که گریسته طلب مغفرت می کنند و از پدرانشان علیهم السلام می خواهند برای این گریه کننده، طلب مغفرت کنند.[15]
به همین جهت است که گریه برای ابا عبدالله علیه السلام گناه را پاک می کند. لذا این استغفار و توبه را باید سرلوحه زندگی ق رار دهیم که اگر گناه کردیم به خاطر خدا و ائمه علیهم السلام از ما رفع شود.
7) یادی از مصیبت امام رضا علیه السلام
ابا صلت می گوید: یک روز امام هشتم علیه السلام به من فرمودند: «بیا کنار قبر هارون»، به من گفتند وارد این قبر و محل دفن هارون شو و مقداری از خاک از گوشه قبر هارون برایم بیاور. ایشان می گویند رفتم و این خاک را دادم به حضرت. ایشان این خاک را گرفتند و بو کردند و ریختند سر جایش و فرمودند: «ای ابا صلت من اینجا دفن می شوم». (و این روز، روز قبل از شهادت حضرت بود)
«ای ابا صلت! من فردا به پیش مأمون می روم. اگر من برگشتم و پوشیده نبود با من سخن بگو، اما اگر سرم پوشیده بود با من سخن نگو».
ابا صلت می گوید: فردا دیدم حضرت لباسشان را پوشیدند در محل نمازشان منتظر نشستند. در همین حال بودند که غلام مأمون به امام وارد شد و گفت: «اجب امیرالمؤمنین!» (چقدر دردناک است که در پیش روی حضرت، مأمون را «امیرالمومنین» می خوانند؟!
ردایشان را پوشیدند و رفتیم، دیدم جلوی مأمون طبق انگور است و در دست انگوری داشت و وقتی حضرت را دیدن ایشان را در بغل گرفت و پیشانی حضرت را بوسید و کنار خود نشاند و گفت: «هیچ انگوری بهتر ازاین ندیدم». حضرت فرمودند: «آن انگوری حسن است که مال بهشت باشد». مأمون گفت: «باید بخوری». حضرت امتناع کردند، گفت: «چه باز می دارد تو را؟ نکند مرا متهم می کنی؟!» حضرت سه حبّه از آن انگور را خوردند و بلند شدند و رفتند. مأمون گفت: «کجا می روی؟!» حضرت فرمودند: «می روم به آنجا که مرا فرستادی و با سر پوشیده خارج شدند»
طبق دستور ایشان حرفی نزدم. وارد خانه که شدند، خوابیدند در بسترشان، مدتی گذشت، دیدم در همین فاصله که در بسته بود، از در بسته یک جوان بسیار زیا با موهای مجعد وسط حیاط ایستده و شبیه ترین مردم به حضرت است. به ایشان عرض کردم: «از کجا وارد شدید؟» فرمود: «همان کسی که مرا از مدینه آورد اینجا، همان مرا وارد خانه کرد؛ در حالی که در، بسته بود. من حجّت خدا بر شما هستم. من محمّد بن علی علیه السلام اما توام» رفت پیش حضرت و به من فرمودند: نیا!
وقتی حضرت رضا علیه السلام نگاهشان به عزیزشان افتاد ایشان را بوسیدند و کشیدند ایشان را روی بسترشان و ایشان افتاد بر روی پدر و پدر را می بوسید و صحبت می کرد. من نمی فهمیدم. دیدم از لبان امام رضا علیه السلام کفی خارج شد از برف سفیدتر و حضرت جواد علیه السلام آن را بلعیدند و این از چیزهایی بود که بین دو امام انجام شد. سپس امام هشتم علیه السلام درگذشتند.
حضرت بلند شدند و از من وسیله برای غسل خواستند. گفتم: «ما این را نداریم». حضرت فرمودند: «برو از اتاق مجاور بیاور». رفتم، دیدم آماده است.
فرمودند: «دورشو ابا صلت! من کسی را دارم که یاریم دهد. احتیاج به کسی ندارم». حضرت برخاستند و نماز خواندند و رفتند تابوت را آوردند که تا آن وقت ندیده بودمش. پدرشان را در تابوت گذاشتند و قدمشان را کنارم گذاشتند و شروع به نماز خواندن کردند، دیدم تابوت رفت بالا و سقف شکافته شد و از کنار ما خارج شد.
حضرت فرمودند: وصی هیچ پیغمبری در شرق و غرب نمی میرد، مگر اینکه خدا بین ارواح و بدنهایشان جمع می کند. حضرت رفت تا در کنار پیامبر باشد.
بعد دوباره شکافته شد و دیدم برگشت و بدن حضرت را بیرون آوردند و همانند اولش که غسل نداده بودند گذاشتند تا مأمون بیاید.[16]
اینجا یک پدر و پسر بودند که پسر به دفن پدر پرداخت، اما پسر رنجور دیگری هم بدن بی سر و کفن پدرش را در قبر گذاشت. چقدر سخت بود برای امام زین العابدین علیه السلام، وقتی می خواستند بدن بی سر پدر را دفن کنند. چه حالی داشتند! بنی اسد نمی دانستند بدنها از آن کیست؟! امام سجاد علیه السلام رفتند و بدن پدر را شناسایی کردند. همان گفته امام جواد علیه السلام را فرمودند: «هیچ کس با من نیاید، من فقط خودم می روم محل دفن پدرم» و خودشان به تنهایی رفتند.
مستحب است وقتی میت را می گذارند در قبر، صورت او را به سمت راست روی خاک می گذارند. حضرت چه می خواست بکند در حالی که بدن پدرش سر نداشت؟ چگونه این کار را می کردند؟ بنابر بعضی نقل ها لبان خود را بر روی حلقوم بریده پدر گذاشتند و بوسیدند و وداع کردند، بعد خاک ریختند. وقتی می خواستند بدن را بگذارند در قبر گفتند یک بوریا بیاورید، این بدن ازبس زیر سم اسبان کوبیده شده از هر طرف که بلند می کنم از طرف دیگر افتد. بوریا آوردند و بدن را در قبر گذاشتند و روی آن با انگشت خود نوشتند:
«هذا قبر حسین بن علی بن ابی طالب علیه السلام الّذی قتلوه عطشاناً
این همان شعار حضرت مهدی علیه السلام است، وقتی ظهور می کنند. با این شعار به خون خواهی امام حسین علیه السلام می روند.
خدایا! به مصیبت های سید الشهداء و عطش سید الشهداء، به سوز دل حضرت زین العابدین علیه السلام همین امشب گناهان ما را ببخش و امر فرج حضرت صاحب الزمان علیه السلام را اصلاح بفرما!
[1]. ضحی: 1 تا 4.
[2]. سوره ص،آیه 39.
[3]. غافر: 18.
[4]. وسائل الشیعه، ج 1، ص 55.
[5]. التوحید، ص 407، باب 63 ـ باب الامر والنهی والوعد والوعید.
[6]. سوره حمد: 3.
[7]. بحارالأنوار، ج 13، ص 431.
[8]. بحارالأنوار، ج 72، ص 294.
[9]. من لا یحضره الفقیه، ج 1، ص 191.
[10]. وسائل الشیعه، ج 12، ص 8.
[11]. بحارالأنوار، ج 25، ص 266.
[12]. بحارالأنوار، ج 53، ص 178.
[13]. بحارالأنوار، ج 2، ص 173.
[14]. عیون اخبار الرضا علیه السلام، ج 1، ص 299.
[15]. کامل الزیارات، ص 103.
[16]. عیون اخبارالرضا علیه السلام، ج 4، ص 242.