نشریه‌ی الکترونیکی مؤسسه علمی فرهنگی امام هادی

  • ۰
  • ۰

در این شماره از نشریه مطالب زیبایی را با موضوع شفاعت در 3 شماره در اختیار خوانندگان قرار می دهیم.

 

شفاعت؛ سایه سار رحمت (1)

1)      آخرت معنوی مؤمنان

اعوذ بالله من الشّیطان الرّجیم

«وَ الضُّحَى‌ (1) وَ اللَّیْلِ إِذَا سَجَى‌ (2) مَا وَدَّعَکَ رَبُّکَ وَ مَا قَلَى‌ (3) وَ لَلْآخِرَةُ خَیْرٌ لَکَ مِنَ الْأُولَى‌(4)»[1]

در آیه پایانی می­فرماید: «ای پیامبر! آخرت برای تو از دنیا بهتر است».

شأن نزول این آیه بسیار جالب است. امام صادق (علیه السلام) از پدرشان و ایشان از جابر بن عبدالله انصاری نقل می­کنند:

دخل رسول الله صلّی الله علیه وآله علی فاطمة سلام الله علیها...

یک روز پیامبر بر حضرت زهرا سلام الله علیها وارد شدند.

... و هی تطحن بالرَّحی...

ایشان با دستشان گندم­ها را آسیاب می­کردند (که کار بسیار سختی هم هست، ایشان به قدری گندم آسیاب کرده بودند که دست مبارکشان زخم شده بود).

... و علیها کساءٌ من أجلة الإبل...

یک روپوشی از پوست شتران پیر، برِ ایشان بود.

... فلمّا نظر إلیها بکی ...

وقتی نگاه پیامبر به دخترشان افتاد، گریستند.

بعد جمله­ای عمیق فرمودند که اگر ما بخواهیم راجع به معنی این جمله صحبت کنیم، چند جلسه بحث دارد.

... و قال لها یا فاطمة تعجَّلی مرارة الدنیا لنعیم الآخرة غدا...

فرمودند: این تلخی دنیا را پیشتر و زودتر بچش؛ تا اینکه فردا آخرت برایت گوارا شود.

دنیا برای راحتی خلق نشده. امام (علیه السلام) فرمودند: «مردم در دنیا دنبال چیزی می­گردند که اصلاً خدا آن را خلق نکرده و آن راحتی است»[2]

 ما ناخودآگاه دنبال راحتی هستیم و گویی تمام تلاش­ها برای راحت زیستن است، در حالیکه می­بینیم هرجا را درست می­کنیم جای دیگر خراب می­شود. زندگی هیچ وقت مطابق میل انسان نیست یا بیماری در آنست یا ناراحتی عصبی و فشارها و گرفتاریها...

 در مجموع کفّار در دنیا راحت­تر از مؤمنین هستند. خدا دنیا را برای مؤمن، «سجن» معرفی کرده:

«الدنیا سجنُ المؤمن»[3]

دنیا زندان مؤمن است.

یعنی قرار نیست در دنیا به مؤمن خوش بگذرد. اگر قرار بود باید به مؤمن­ترین­ها خوش می­گذشت، دیگر مؤمن تر از پیامبر (صلّی الله علیه و آله) و اهل بیت (علیهم السلام) چه کسانی هستند؟ آیا به ایشان خوش گذشت؟

نمی­خواهیم بگوییم ایشان اصلاً خوشی نداشتند، بلکه خوشی هایشان، اخروی بوده و بابت دنیا هرگز خوشحال نمی­شدند. تمام نگاهشان به آخرت بود، خدای متعال هم برای پیامبرش، آخرت را برگزید و به او اینگونه خطاب کرد:

« وَ لَلْآخِرَةُ خَیْرٌ لَکَ مِنَ الْأُولَى‌»[4]

همین را پیامبر (صلّی الله علیه و آله) به دخترشان فرمودند:

... تعجَّلی مرارة الدُّنیا لنعیم الآخرة غدا...

امروز تلخی و سختی دنیا را بچش تا فردا نعیم آخرت نصیبت گردد.

2)      شفاعت امت: مایه رضایت نبوی

جابر می­گوید این را که پیامبر (صلّی الله علیه و آله) فرمودند: این آیات نازل شد:

... فأنزل الله علیه وَ لَلْآخِرَةُ خَیْرٌ لَکَ مِنَ الْأُولَى‌ وَ لَسَوْفَ یُعْطِیکَ رَبُّکَ فَتَرْضَى‌[5]

آیه شریفه دوم بسیار عجیب است. جناب محد بن حنفیّه، پسر امیرالمؤمنین (علیه السلام) است که مادرش (حنفیّه) بود. او فرد جلیل القدری بوده و با علوم اهل بیت (علیهم السلام) آشنای داشته است.

ایشان یک بار به اهل عراق خطاب کرد که:

إنَّکم معشر أهل العراق تقولون إنّ أرجی آیة فی القرآن...

شما گمان می­کنید امیدوار کننده­ترین آیه قرآن چیست؟ این آیه شریفة:

«قُلْ یَا عِبَادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلَى أَنْفُسِهِمْ لاَ تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ ...»

ای پیامبر بگو! ای بندگان من که در حق خودتان اسراف کردید (با معاصیتان به خودتان ظلم کردید) از رحمت خدا نا امید نشوید.

... إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعاً إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ‌ ...

در این آیه بشارت­های بسیاری است: 1 ـ نا امید نشوید از رحمت خدا 2 ـ خدا همه گناهان را می­بخشاید 3 ـ خدا غفور و رحیم است.

پر از بشارت به رحمت و مغفرت خداست.

... ولکنا أهل البیت، نقول إنّ أرجی آیة فی کتاب الله [قوله تعالی]...

جناب محمد بن حنفیه فرمودند: ولی ما اهل بیت (علیهم السلام) نظر دیگری داریم، شما فکر می­کنید که این آیه امیدوار کننده­ترین آیه است. چون هر گناهکاری با شنیدن این آیه، دیگر نامیدوار می­شود ولی ما امیدوار کننده­ترین آیه را این می­گوییم:

... وَ لَسَوْفَ یُعْطِیکَ رَبُّکَ فَتَرْضَى‌ ...

خداوند در آیه نگفته که چه می­دهد و عطای الهی در این­جا مبهم است. معلمان و مبیّنان قرآن، توضیح فرموده­اند و محمد بن حنفیّه این توضیح اهل بیت (علیهم السلام) را نقل می­کند:

... و هی الشّفاعة[6]

خداوند به قدری حق شفاعت می­دهد که پیامبرش راضی شود؛ به علاوه خود رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله) فرمود:

«یا علی، إنّ ربّی (عزّ و جلّ) ملکنی الشَفاعة فی أهل التّوحید من أمّتی و حظر ذلک عمَّن ناصبک و ناصب ولدک من بعدک»[7]

شفاعت از آنِ اهل لا اله الا الله است و دشمن امیرالمؤمنین و فرزندان ایشان، از این زمره، بیرون است لذا خدا شفاعت نبوی را از آنها باز داشته است. در فرهنگ شیعی اهل لا اله الا الله، اهل محمد رسول الله و علی ولی الله هستند و این­ها از هم جدایی­ناپذیر است. موحد کسی است که اهل ولایت امیرالمؤمنین (علیه السلام) باشد و گرنه موحد نیست و این­ها در جای خود قابل اثبات است.

«فاقول ربِّ رضیتُ»[8]

به قدری خداوند حق شفاعت می­دهد که پیامبر صلّی الله علیه وآله می­فرمایند: پروردگارم! راضی شدم.

اگراز همه جا نا امید شدیم باید به شفاعت ایشان امیدوار باشیم؛ مادامی که اهل گفتن «علیٌّ ولیُّ الله» هستیم. پیامبر صلّی الله علیه وآله وعده فرموده­اند که من از شیعیان برادرم و اوصیایش شفاعت می­کنم. «برادرم» یعنی علی علیه السلام.

پیامبر صلّی الله علیه وآله فرمودند:

«إنَّ علیّاً منَّی روحُهُ مِنْ روحی»[9]

علی (علیه السلام) از من است و روح او از روح من است.

بلکه طبق آیه مباهله[10]، علی (علیه السلام) نفس پیامبر صلّی الله علیه وآله است. ما عظمت ایشان را هرگز نمی­فهمیم و به آن نمی­رسیم.

امیرالمؤمنین شناس، پیامبر صلّی الله علیه وآله است و ما در این خط، کلاس ابتدایی هستیم. البته شناخت هر فضیلتی از ایشان، باعث پیشرفت ماست امّا ما به سقف این شناخت نمی­رسیم؛ بلکه سقف ندارد.

3 پیامبر اکرم و امیرالمؤمنین علیهما السلام: پدران امّت

حالا همین حق شفاعت را بشناسیم. پیامبر صلّی الله علیه وآله رأفت و رحمت بسیاری به امّتش دارد و امّت ایشان یعنی اهل ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام.

سألت الرِّضا (علیه السلام) فقلت له لم کنّی النّبیُّ صلّی الله علیه وآله بأبی القاسم...

از امام رضا (علیه السلام) پرسیدم چرا پیامبر را ابو القاسم کنیه داده­اند؟ (درعرب مرسوم است که یک اسم دارند، یک کنیه و یک لقب. مشهورترین اسم رسول اکرم، محمّد صلّی الله علیه وآله است. القاب متعددی دارند و کنیة ایشان ابوالقاسم است. در نجف که به زیارت امیرالمؤمنین (علیه السلام) می­رویم باید چند سلام دهیم به پیامبر صلّی الله علیه وآله به این کنیه و بعد وارد شویم. در این، سری است که ما برای ورود به زیارت امیرالمؤمنین باید ابتدا به پیامبر صلّی الله علیه وآله سلام دهیم.)

... فقال لأنّه کان له ابنٌ یقال له قاسمٌ فکُنّی به...

حضرت فرمودند: (معمولاً عادی­ترین درجه، کنیه گرفتن فرد به نام فرزندش است) فرزندی داشتند به نام قاسم و به همین جهت ایشان را ابوالقاسم نامیدند.

... قال فقلت یا ابن رسول الله فهل ترانی أهلاً للزیادة...

راوی تربیت شده این خاندان است و بسیار مؤدب عرض می­کند: من را شایستة توضیح بیشتر می­دانید؟

... فقال نعم أما علمت أنّ رسول الله صلّی الله علیه وآله قال أنا و علیّ أبوا هذه الأمّة قلت بلی قال أما علمت أن رسول الله صلّی الله علیه وآله أبٌ لجمیع اُمته...

فرمودند: آری، نمی­دانی که پیامبر، پدر تمام امتش می­باشند؟

ایشان پدر همة امّتند و حقّ پدری ایشان از تمام پدران بیشتر است.

... وعلیّ بمنزلته فیهم قلت بلی...

علی (علیه السلام) هم در میان امّت، به منزلة پیامبر صلّی الله علیه وآله است. خود پیامبر صلّی الله علیه وآله خطاب به امیر مؤمنان (علیه السلام) فرمودند:

انت منّی بمنزلة هارون من موسی[11]

ایشان به منزلة پیامبرند در میان امت. راوی گوید: بله می­دانم.

... قال أما علمت أنّ علیاً قاسم الجنّة والنّار قلت بلی...

نمی­دانی که علی (علیه السلام) قسمت کننده جهنّم و بهشت است؟

از فضائل اختصاصی ایشان «قسیم جنّت و نار» است. در آخرت، باذن الله، همه کاره ایشان هستند.

راوی می­گوید: آری می­دانم.

... قال فقیل له أبو القاسم لأنّه أبو قاسم الجنّة والنّار...

چون پدرِ «قسمت کننده بهشت و جهنّم» هستند، ایشان را ابو القاسم گویند.

امیرالمؤمنین (علیه السلام)«قاسم جنّت و نار» و از امّت پیامبر هستند، پیامبر هم پدر امتشان هستند؛ در نتیجه پیامبر، «پدر قاسم جنّت و نار» هستند.

این یک وجه از ابو القاسم بودن است. اگر این فرد باز هم درخواست توضیح بیشتر می­کرد، باز هم علم می­آموخت چرا که علوم اهل بیت (علیهم السلام) پایان ندارد.

سپس توضیح عجیبی دادند که سبب افزایش معرفت ما نسبت به پیامبرمان است. ان شاء الله با خواندن این­ها زمنیه افزایش معرفت خدادادی را ایجاد کنیم. حیف است که ما ایشان را در طول سال کم یاد می­کنیم؛ هر چند یاد اهل بیت علیهم السلام، یاد ایشان هم هست.

گاهی منِ بی معرفت، فقط این را می­دانم که پیامبری داشتیم، روزی از دنیا رفت و بسیار هم تحمل سختی و آزار دید؛ اما آیا ما با ایشان زندگی هم می­کنیم؟ آیا احساس می­کنیم که ایشان هر روز با ما ارتباط دارند؟ طبق روایات، هر روز اعمال ما بر روح مقدس ایشان عرضه می­شود. در برخی روایات هر روز است، در برخی صباح و مساء است. در برخی، دوشنبه و پنج شنیه موقع غروب است؛ تمام این­ها برقرار است. به هر روی اعمال خوب ما را که می­بینند خوشحال و برای اعمال بد، ناراحت می­شوند.

امام صادق (علیه السلام) فرمودند:

«فلا تسوءوا رسول الله وسروه»[12]

همین الان اگر من عمل زشتی مرتکب شوم، ایشان را ناراحت کرده­ام، روح ایشان آگاه است بر تمام احوال امت. اینگونه نیست که ایشان در روزگاری بوده­اند و الان بی­خبرند، بلکه ایشان نسبت به امتشان حاضر و آگاهند. وقتی کار بد ما را می­بینند دست به دعا برمی­دارند و طلب مغفرت می­کنند.

می­خواهیم وصف شفقّت ایشان را طبق فرمایش امام هشتم (علیه السلام) عرض کنیم. شفقّت یعنی دلسوزی، مهربانی، لطف و رحمت، دل نگرانی، تمام این­ها را با هم جمع کنیم؛ می­شود شفقّت.

همین وصف شفیق برای وصف امام (علیه السلام) هم آمده «الإمام ... الوالد الشّفیق»[13]. امامان در این وصف هم جانشین پیامبرند.

(پیامبر اصل هستند و حبیب الله و خدا هر که را در این عالم دوست دارد به خاطر پیامبر صلّی الله علیه وآله دوست می­دارد. مقام ایشان عجیب است. «لا حبیب الا هو واهله»[14] او و اهلش حبیب بالذات خدایند و هر که محبوب خدا می­شود به برکت آنهاست. بقیه طفیل وجود اینان هستند.)

4 شفقت پدرانه­ی پدران امّت

ببینم رابطه این حبیب الله را با خودمان:

... فقال إنّ شفقه الرّسول علی اُمته شفقة الآباء علی الأولاد...

پدر چگونه است نسبت به فرزندش؟ شفقت رسول اکرم صلّی الله علیه وآله نسبت به امت اینگونه است.

... وافضل اُمته علیّ علیه السلام...

بالاترین مرتبه را در امت ایشان، امیرالمؤمنین (علیه السلام) دارند.

... ومن بعده شفقة علیّ (علیه السلام) علیهم کشفقته...

بعد از پیامبر بالاترین شفقت را بر امت پیامبر را علی (علیه السلام) دارد.

... لأنّه وصیّه وخلیفته والإمام بعده...

زیرا ایشان جانشین و وصی و امام بعد از پیامبر صلّی الله علیه وآله هستند و تمام فضائل و کمالات پیامبر صلّی الله علیه وآله در امیرالمؤمنین (علیه السلام) نیز هست به جز نبوت.

... فلذلک قال صلّی الله علیه وآله أنا وعلیّ أبوا هذه الأمة...

به همین جهت بود که پیامبر صلّی الله علیه وآله فرمودند من و علی (علیه السلام) دو پدر این امت هستیم.

احساس ایشان نسبت به فرد فرد این امت مانند احساس پدر است نسبت به اولادش. حال دیگر شما حدیث مفصل از این مجمل بخوانید. پدر نسبت به اولاد چگونه است؟ اولادش هر قدر هم که بد باشد باز هم او را دوست دارد. این حرف­ها را پدر و مادر بهتر می­فهمد. انسان نمی­توان فرزندش را از خودش دور کند؛ هر چقدر هم بدی کرده باشد. پدر نمی­تواند دوری فرزندش را تحمل کند. حتی اگر فرزندش را هم از خود دور کند و بگوید «دیگر برو»، باز هم در دل آرزو دارد که فرزند به سراغش بیاید.

فرزند خطا کرده، پدر هم می­خواهد او را به خطایش آگاهی دهد ولی عاطفة پدری هم هست. حال در عاطفه­های ما عاطفة حیوانی هم دخیل است، اما عاطفة پیامبر صلّی الله علیه وآله عاطفة حیوانی ندارد و شأن ایشان بسی بالاتر از اینهاست. ایشان به خاطرخدا امّتشان را دوست دارند.

ممکن است من به خاطر خدا فرزندم را دوست نداشته باشم. ولی چون پدر هستم و فرزندم از من است، حبّ او را دارم؛ چه بخواهم و چه نخواهم. ولی پیامبر اکرم صلّی الله علیه وآله مقامشان به نحوی است که تمام کارهایشان حتی غذا خوردنشان به خاطر خدا است. دوست داشتنشان هم عبادت خداست. شفقتشان هم بر این امت، به خاطر خداست.

پیامبر صلّی الله علیه وآله چیزی را غیر خدا نمی­بینند. ما اگر گناه هم بکنیم ایشان ما را به خاطر خدا دوست دارند تا وقتی که پیوند ولایت ما با امیرالمؤمنین و اولادشان بریده نشده باشد، ایشان پدر ما هستند و این قانون الهی است.

اگر روزی کسی از این امت اخراج شد از شمول این قانون بیرون می­رود. اگر گناهی باعث شود انسان انحراف اعتقادی پیدا کند، از امّت نبوی خارج می­شود.

به ما گفته­اند از گناهانتان بترسید. گاهی انسان نسبت به برخی گناهان بی­باک می­شود، آن وقت توفیق بودن در امت پیامبر صلّی الله علیه وآله را از دست می­دهد و خدا سایه لطف خود را از انسان برمی­دارد. هر گناهی که می­کنیم یک درجه این پیوند ولایی­مان کمرنگ­تر می­شود. خود امیرالمؤمنین (علیه السلام) استغفاری خاص به ما آموختند که با بقیه فرق دارد. آن قسمتی که به این نکته مربوط است را عرض می­کنم. اینکه وقتی یاد گناهی که کردی افتادی: اولین قدم پشیمانی است. اگر انسان هزار مرتبه هم بگوید استغفرالله ربی و اتوب الیه اما پشیمان نباشد، فایده­ای ندارد مگر اینکه پشیمان شود.

دوم: عزم (تصمیم جدی) بر ترک گناه. ممکن است فردا دوباره پایم بلغزد، اما امروز که پشیمان شدم واقعاً عزم جدی بر ترک دارم.

سوم: وعرض بیعة أمیرالمؤمنین صلوات الله علیه علی نفسه وقبولها...

یک بار دیگربیعت امیرالمؤمنین را بر خودمان عرضه کنیم. معنایش چیست؟

یعنی انجام گناه باعث شده بیعتی که با ایشان داشتم، سست شود و باید یک بار دیگر تجدید بیعت کنم، عرضه کنم و بپذیرم.

... و إعادة لعن شانئیه وأعدائه ودافعیه عن حقوقه[15]

دنباله­اش این است که بر اعداء ایشان،‌ بر سرزنش گران و غاصبان حقّ ایشان، لعن کنیم.

اگر پیامبر صلّی الله علیه وآله را دوست داری باید دشمن علی (علیه السلام) و قاتل فاطمه علیها السلام را لعن کنی. اینها بدون یکدیگر نمی­شود.

فرمودند: «اگر کسی اینگونه استغفار کند خدا چیزهای دیگری از او نمی­خواهد.» البته حقّ الناس را باید بدهد ولی استغفار شرایطی سخت دارد که خدا در آنها مسامحه می­کند.

بطور مثال حضرت علی (علیه السلام) در نهج البلاغه[16] برای استغفار شش شرط بیان می­کنند که عمل به همه آنها بسیار دشوار است. خدا به برکت امیرالمؤمنین از آنها در می­گذرد و توبه را می­پذیرد. پس اگر انسان حقّ الناس بر گردنش می­باشد باید بدهد اما شش شرط مذکور در نهج البلاغه، با نحوة استغفاری که ذکر شد، برطرف می­شود. این روایت از امام عسکری (علیه السلام) بود به نقل از امیرالمؤمنین علیه السلام.

مقصود این است که تا وقتی که ما پیوند ولایی­مان با امیرالمؤمنین (علیه السلام) تا امام عصر (علیه السلام) به عنوان امام مفترض الطّاعة وصل است، جزء امت پیامبریم و امیدواریم که شفقت پدرانه ایشان شامل حال ما گردد.

اگر خدای ناکرده روزی بر اثر گناهی این پیوند قطع شود آن وقت این ارتباط پدر و فرزندی هم قطع می­شود.

پیامبر مطلقاً پدر دشمنان اهل بیت (علیهم السلام) نیستند و امت ایشان صرفا پیروان امیرالمؤمنین (علیه السلام) هستند.

دنباله حدیث امام هشتم (علیه السلام) است که:

... وصعد النّبیّ صلّی الله علیه وآله المنبر فقال...

پیامبر اکرم صلّی الله علیه وآله در آخرین روزهای عمرشان بالای منبر رفتند و این جملات را فرمودند:

... من ترک دیناً أو ضیاعاً فعلیّ وإلیّ...

هر کس بمیرد و دِینی به گردنش باشد بر عهده من (من می­دهم) ـ ببنید مهربانی ایشان را ـ اگر خسارتی به جایی زده باشد، طلبکاران بیایند از من بگیرند.

... و من ترک مالاً فلورثته...

اگر کسی مُرد، مالش برای ورثه­اش، دِینش را من می­دهم.

پدر از این مهربان­تر سراغ دارید؟ سپس فرمودند:

... فصار بذلک أولی بهم من آبائهم وأمهاتهم...

پیامبر به این خاطر از پدر و مادرشان نسبت به آنها اولویت پیدا کرد.

آیا والدین من دِین مرا به عهده می­گیرند؟ معمولاً نمی­گیرند؛ اما ایشان به عهده گرفتند.

... و صار أولی بهم منهم بأنفسهم...

از خودشان هم نسبت به خودشان اولی است.

چرا؟ چون پیامبر صلّی الله علیه وآله ما را بیشتر از خودمان دوست دارند.

امام صادق (علیه السلام) فرمودند:

«والله یا زید إنّی أرحم بکم من أنفسکم»[17]

قسم به خدا من به شما، از خودتان نسبت به خودتان، مهربان­ترم. من چه قدر خودم را دوست دارم؟ اما مرا بیشتر دوست دارند و مهربان­ترند.

... وکذلک أمیرالمؤمنین (علیه السلام) بعده جری له مثل ما جری لرسول الله[18]

ایشان هم همین طور هستند مثل پیامبر مهربانند، شفقت دارند و در حقّ ما پدری می­کنند.

5 رابطه­ی متقابل عمل صالح امّت و شفاعت نبوی

این حدیث آخر مربوط روزهای آخر حیات ایشان است که بستری بودند و با سختی حرکت می­کردند و سر مبارکشان را دستمال پیچیده بودند. نقل این گونه است:

ثمّ خرج إلی المسجد معصوب الرأس...

یعنی ایشان سرشان را بسته بودند، درد داشتند.

... معتمداً علی أمیرالمؤمنین (علیه السلام) بیمنی یدیه وعلی الفضل بن عبّاس بالید الأخری...

امیرالمؤمنین (علیه السلام) طرف راست حضرت، فضل بن عباس طرف چپ ایشان بودند؛ یعنی ایشان از ضعف و بیماری نمی­توانستند راحت و تنها بروند.

... حتّی صعد المنبر فجلس علیه ثمّ قال معاشر النّاس وقد حان منّی حقوقٌ من بین أظهرکم فمن کان له عندی عدةٌ فلیأتنی أعطه إیّاها ومن کان له علیّ دینٌ فلیُخبرنی به...

روی منبر قرار گرفتند و خطاب به مردم فرمودند: من دارم از میان شما می­روم. اگر وعده­ای به کسی کردم و حقی بر گردن من دارد، بیاید بگیرد. هر کس که من از او قرض گرفتم و دِینی از او دارم به من خبر دهد.

... معاشر النّاس لیس بین الله وبین أحد شیء یعطیه به خیراً أو یصرف عنه به شرّاً إلاّ العمل.

بین خدا و هیچ کس چیزی نیست که خدا به سبب آن به او خبر برساند، یا شری از او دفع کند، مگر عمل صالح! به هیچ چیزی جز عمل دل خوش نکنید. پیامبری که همه به شفاعت ایشان محتاجیم در روزهای واپسین حیاتشان می­فرمایند که جز عمل چیزی دست شما را نمی­گیرد.

حضرت ادامه دادند:

... أیّها النّاس لا یدّعی مدّع...

ای مردم هیچ ادعا کننده­ای ادعا نکند،

... ولا یتمنّی متمنّ...

و کسی هم آرزوی واهی نکند. (منظور این است که اگر عمل نداری بی جهت دل مبند به شفاعت من پیامبر صلیّ الله علیه وآله).

... والّذی بعثنی بالحقّ نبیّاً لا ینجی الاّ عملٌ مع رحمةٍ...

می­دانید چه نجات می­دهد؟ قسم به کسی که مرا به حق مبعوث کرد آنچه مایه نجات است دو چیز است: «عملٌٌ مع رحمةٍ» نه عمل تنها و نه رحمت بدون عمل. رحمت بدون عمل نیست. اگر می­خواهی حساب کنی روی رحمت، باید عمل داشته باشی. رحمت چیست؟ رحمت همان شفاعت است. باید اهل عمل بود. عمل شرط لازم است. ولی نمی­توانم به این عمل اکتفا کنم و آن را شرط کافی بدانم، نمی­شود به عمل اطمینان کرد.

اگر خدا توفیق داد شب آینده درباره ارتباط عمل و شفاعت صحبت می­کنیم.

به هر حال ایشان شفاعت را مشروط به عمل ما کرده­اند.

... ولو عصیتُ لهویت

اگر منِ پیامبر هم معصیت کنم سقوط می­کنم؛ یعنی اگر من نزد خدا مقامی عجیب دارم بدان خاطر است که معصیت نمی­کنم. چرا ایشان حبیب الله است؟ زیرا طرفة العینی از خدا غفلت نکرده­اند. معصوم به معنای کامل کلمه هستند. عصمت نبی خاتم بالاترین مرتبه عصمت است و خدا حبیبش را از هر خطایی حفظ کرده است. در نهایت عرض کردند:

«أللهم هل بلّغت»[19]

خدایا ابلاغ کردم؟

باز هم روی این جمله شریف نبوی تأکید می­ورزیم: و الّذی بعثنی بالحقّ نبیّاً لا ینجی الاّ عملٌ مع رحمة

امام رضا (علیه السلام) هم می­فرمایند:

لا تدعوا العمل الصّالح والاجتهاد فی العبادة اتّکالاً علی حبّ آل محمّد صلّی الله علیه وآله لا تدعوا حبّ آل محمّد صلّی الله علیه وآله والتّسلیم لأمرهم اتّکالاً علی العبادة...

عمل صالح و کوشش در بندگی خدا را به خاطر اعتماد و اتکا بر محبّت اهل بیت (علیهم السلام) رها نکنید. نگویید ما محب اهل بیت (علیهم السلام) هستیم و عمل نمی­خواهیم. آن سمت هم مهم است که اگر اهل عبادت هستیم نگوییم حبّ اهل بیت (علیهم السلام) را نمی­خواهیم. این هر دو با هم مهمّ است و این همان فرمایش پیامبر اکرم صلّی الله علیه وآله است: «نجی إلاّ عملٌ مع رحمةٍ» عمل برای من است و رحمت برای محبّتی است که خود اهل بیت (علیهم السلام) در دل من انداخته­اند.

ما چشم باز کردیم خود را محبّ ایشان دیدیم. فرموده­اند:

«من وجد برد حبّنا علی قلبه فلیکثر الدّعاء لأمّه فإنّها لم تخن أباه»[20]

«من وجد منکم برد حبّنا علی قلبه فلیحمد الله علی أولی النّعم قلتُ وما أولی النّعم قال طیب الولادة»[21]

کسی که محب اهل بیت (علیهم السلام) است باید اوّل مادرش را دعا کند. آن دامان و شیر پاک مادر، او را محبّ کرده است. انسان وقتی چنین بوده که محبّت اهل بیت (علیهم السلام) را نمی­فهیمده! این محبّت از قلب مادر به او الهام شده است، این محبّت فضل و رحمت الهی است.

هیچ یک از این دو، (محبّت و عمل صالح) بدون دیگری پذیرفته نیست.

... فإنّه لا یقبل أحدهما دون الآخر[22]

عبادت بدون محبت و ولایت اهل بیت (علیهم السلام) هیچ و پوچ است و مقبول نیست فتوای تمام فقهای شیعه این است که شرط صحت و قبولی تمام عبادات؛ ولایت اهل بیت (علیهم السلام) می­باشد. محبّت و ولایت اهل بیت (علیهم السلام) هم به این شرط فایده می­بخشد که عمل در میان باشد.

حال نتیجه: اگر ما بخواهیم مشمول شفاعت پیامبر اکرم صلّی الله علیه وآله باشیم، باید هم اهل عمل باشیم و هم اهل محبت ایشان.

خود را مقید به عمل کنیم. خطرناک­ترین چیز این است که من به خودم نسبت به ترک یک عمل واجب اجازه بدهم. من نمی­توانم به خودم رخصت دهم.

فردا شب می­گویم که فرمودند: «برخی شیعیان از اصحاب رخص هستند.» یعنی کسانی که برای خود نسبت به برخی گناهان، جواز و رخصت می­دهند. مثلاً شب عروسی، نهم ربیع ... به خود اذن گناه می­دهند. حرام، حرام است و هرگز نمی­شود حرام را حلال کرد.

پس عمل صالح و محبّت اهل بیت (علیهم السلام) هر دو با هم ان شاء الله دست ما را می­گیرد.

6 یادی از وداع اهل یت (علیهم السلام) با پدر بی مانندشان

موسی بن جعفر (علیه السلام) از امام صادق (علیه السلام) نقل می­کنند که در ساعت آخر پیامبر اکرم صلّی الله علیه وآله امیرالمؤمنین و حضرت صدیقه و حسنین (علیهم السلام) را خبر کردند و به هر کس که داخل بود فرمودند بیرون روند.

به ام سلمه که همسر مؤمن ایشان بود هم فرمودند نزدیک در باش تا هیچ کس داخل نشود. سپس فرمودند: یا علی بیا نزدیک من! سپس دست حضرت زهرا علیها السلام را گرفتند و مدتی طولانی روی سینه­شان نهادند و با دست دیگر دست امیرالمؤمنین (علیه السلام) را گرفتند و تا خواستند صحبت کنند اشکشان جاری شد و نتوانستند. صدای گریه حضرت زهرا و امیرالمؤمنین و حسنین (علیهم السلام) بلند شد. پس حضرت زهرا فرمودند:

... یا رسول الله قد قطعت قلبیو أحرقت کبدی لبکائک یا سیّد النّبیّین من الأوّلین والآخرین...

یا رسول الله! ای آقای انبیاء! دل مرا بریدی. جگرم از گریه شما سوخت...

سپس زبان گرفتند که:

من لولدی بعدک ولذلّ ینزل بی بعدک من لعلیّ أخیک ونصر الدّین من لوحی الله وأمره...

پدر جان! اگر تو بروی که دلش به حال ما می­سوزد؟ که تنهایی علی را التیام می­دهد؟ که امر خدا را زنده نگه می­دارد؟

به گریه افتادند بر جسم رنجور پدر و به شدت گریستند. امیرالمؤمنین و حسنین هم چنین کردند. شمع و گل و پروانه به پای هم می­سوختند.

اینجا بود که پیامبر اکرم صلّی الله علیه وآله حبیبه خود را پیش امیرالمؤمنین به ودیعه گذاشتند. دست گلشان را گذاشتند در دست علیّ میر و بعد:

یا أبا الحسن هذه ودیعة الله وودیعةُ رسوله محمّدٍ عندک فاحفظ الله واحفظنی فیها...

یا علیّ هذه والله سیّدة نساء أهل الجنّة من الأولین والآخیرین...

هذه والله مریمُ الکبری...[23]

علی جان! این امانت نبوی است، این بانوی بانوان بهشت از ابتدا تا انتهای عالم است! علی جان! این به خدا مریم کبرای من است ...

عرض کنیم یا رسول الله! شما از آن سو به امیرالمؤمنین (علیه السلام) سفارش به صبر هم کردید علی (علیه السلام) یکپارچه آتش فشان بود، در امانت شما خیانت نکرد، این امت ناسپاس بودند که فاطمه شما را آزردند. کجا بودید آن روز که این ودیعه و حبیبه شما را در هم می­شکستند؟! کجا بودید آن روز که مریمتان را زیر دست و پا و غلاف و تازیانه پرپر می­کردند؟!

یا رسول الله! شکایت این ستمها را به بارگاه آسمانی شما می­بریم...

 

 

 



[1]. ضحی: 1 تا 4.

[2]. بحارالأنوار، ج 70، ص 92، باب 22.

[3]. کافی، ج 2، ص 250.

[4]. ضحی: 4.

[5]. بحارالأنوار، ج 16، ص 143، باب 7.

[6]. شواهد التنزیل، ج 2، ص 446.

[7]. الأمالی للطوسی، ص 455.

[8]. همان.

[9]. بحارالأنوار، ج 36، ص 216، باب نصوص الرسول صلی الله علیه وآله.

[10]. آل عمران: 61.

[11]. کافی، ج 8، ص 106.

[12]. کافی، ج 1، ص 219، باب عرض الاعمال علی النبی والائمة.

[13]. کافی، ج 1، ص 198، باب نادر جامع درفضل الامام وصفاته.

[14]. بحارالانوار، ج 53، ص 171، باب من خرج من توقیعاته.

[15]. بحارالانوار، ج 67، ص 69، باب 45.

[16]. نهج البلاغه، حکمت 417 ـ أوّلها النّدم علی ما مضی والثّانی العزم علی ترک العود إلیه أبداً والثّالث أن تودّی إلی المخلوقین حقوقهم حتّی تلقی الله أملس لیس علیک تبعة والرّابع أن تعمد إلی کلّ فریضة علیک ضیعتها فتؤدّی حقّها والخامس أن تعمد إلی اللّحم الّذی نبت علی السّحت فتذیبه بالأحزان حتّی تلصق الجلد بالعظم وینشأ بینهما لحم جدیدٌ والسّادس أن تذیق الجسم ألم الطّاعة کما أذقنه حلاوة المعصیة.

[17]. بحارالانوار، ج 47، ص 143، باب 5.

[18]. بحارالأنوار، ج 16، ص 95، باب 6.

[19]. بحارالأنوار، ج 22، ص 466، باب 1 ـ وصیته عند قرب وفاته.

[20]. من لا یحضره الفقیه، ج 3، ص 493.

[21]. المحاسن، ج 1، ص 139.

[22]. بحارالأنوار، ج 78، ص 346، باب 26.

[23]. بحارالأنوار، ج 22، ص 484.