نگاهی به زندگی شیخ جعفر شوشتری قدّس سره
شیخ جعفر شوشتری
فرزند شیخ حسین بن حسن بن علی مشهور به شیخ حسین واعظ متولد1230ه.ق؛ شهرستان شوشتر متوفای ۲۸صفر سال ۱۳۰۳ ه.. ق؛ کرند (مرز کنونی ایران و عراق) مدفون در مسجد شیخ جعفر الشوشتری نجف تحصیل در نجف و کربلا در محضر اساتیدی چون شیخ اسماعیل کاظمی (فرزند صاحب مقابیس اللغة)، شیخ محمد حسن نجفی (صاحب جواهرالکلام)، شیخ مرتضی انصاری، شیخ علی بن جعفر کاشف الغطاء، شیخ حسن بن جعفر کاشف الغطاء (صاحب انوار الفقاهة)، شیخ راضی نجفی، شریف العلماء مازندرانی و شیخ محمد حسین (صاحب فصول). تألیف کتاب های نفیسی چون منهج الرشاد، الخصائص الحسینیة، اصول دین، مجالس المواعظ و فوائد المشاهد و نتائج المقاصد. |
شیخ جعفر شوشتری در شوشتر متولد شد و پس دوران صباوت و خواندان مقدمات و ادبیات زبان عرب، برای تحصیل علوم و معارف دینی همراه پدرش به نجف اشرف مهاجرت کرد. ایشان در سنه 1246ه.ق به علت شیوع وبا در عراق به شوشتر بازگشت. وی پس از مدتی برای ادامه تحصیل خود به کربلا و سپس نجف مراجعت نمود. این سفر، در زمانی بود که شیخ انصاری در رأس حوزه ی علمیه ی نجف اشرف بود. در سال 1255 به شوشتر بازگشت، رساله ی عملیه ی منهج الرشاد را نوشت، و حسینیه ای در شوشتر بنا کرد.
شیخ در سال 1291 به عتبات بازگشت. به نوشته ی مرحوم سید حسن صدر، علت این سفر، آن بود که: حسینیه ای که شیخ در سال 1255 در شوشتر بنا کرده بود، محل پناه آوردن مظلومان بود. روزی کسی به حسینیه پناه آورد که حشمة الدوله عموی ناصرالدین شاه و والی وقت شوشتر، در طلب او بود. والی امر کرد که او را با قهر و زور، از حسینیه بیرون کنند. وقتی خبر به شیخ رسید، دستور داد که درِ حسینیه را ببندند. و خود با اهل و عیالش از شوشتر به سمت عتبات خارج شد. شاه، برخی از اعیان -از جمله شیخ محمد تقی ملاباشی دزفولی (مترجم غایة الرمام - م. 1295ه.ق)- را واسطه کرد و توسط آنها نامه ای به شیخ فرستاد که به شوشتر بازگردد. اما وی نپذیرفت.
سفر تاریخی شیخ به ایران، در سال 1302 بود، که از مسیر نجف، کربلا، بغداد به قصد زیارت حضرت ثامن الأئمه (علیه السلام) حرکت نمود، و در حالی که سیزده روز از ماه مبارک رمضان باقی بود، به شهر ری در جوار مرقد حضرت عبدالعظیم الحسنی وارد شد.
در کتاب غنیمة السفر شرح مفصل وقایع این سفر تاریخی آمده است، و در اینجا خلاصه ای از آن را ترجمه و عرضه می داریم:
پس از ورود شیخ به شهر ری، جماعتی از علمای بزرگ تهران و امنای شاه و سایر طبقات به دیدار او شتافته، درخواست کردند که ایشان به تهران بیاید. شیخ نپذیرفت و در تهران بر مرحوم ملا علی کنی وارد شد، و در مسجد مروی به اقامه ی جماعت و وعظ و ارشاد پرداخت.
در همان شب ورود، رؤسای کشوری و لشکری به دیدار او رفتند. و اولین آنان، وزیر جنگ نایب السلطنه بود. نایب السلطنه از شیخ درخواست کرد تا به دیدار ناصرالدین شاه برود. شیخ عذر آورد که با رفتن نزد شاه، از حدّ ترخص شهر خارج خواهد شد. لذا شاه به دیدار او شتافت. و در منزل نایب السلطنه با هم ملاقات کردند. شیخ در این ملاقات، نسبت به آغاز رواج مظاهر غرب زدگی در میان مردم تهران به شاه تذکراتی دارد. شاه در این ملاقات پیشنهاد کرد که چون مسجد مروی برای اقامه جماعت و منبر شما گنجایش ندارد، بهتر است به مسجد سپهسالار برای اقامه جماعت بروید. مسجد سپهسالار در آن روزگار، تازه تأسیس شده بود و هنوز امام جماعت نداشت. شیخ، اقامه جماعت در مسجد سپهسالار را پذیرفت. به گفته ی میرزا محمد همدانی، چهل هزار نفر در این جماعت شرکت میکردند. بعضی از مقامات رسمی، از جمله مشیر الدوله یحیی خان ـ همسر خواهر ناصرالدین شاه ـ به امر شاه در این مراسم شرکت کردند. شیخ در این ایام منبر می رفت و در مورد فساد اخلاق مردم به آنها تذکراتی می داد.
دوست داشتم زیارت من، مثل زیارت اعراب بادیه نشین باشد که جان خود را در کف دست گرفته، از راه های دور، با تحمّل زحمت و مشقّت به حرم های ائمه اطهار (علیهم السلام) مشرف می شوند، در حالی که پیاده و پا برهنه هستند، توشه راه آنها سویق (غذای ساده جو) و رفیق آنها توفیق است. |
شیخ، در اول ماه شوال همان سال به سوی خراسان رفت. در خراسان بیمار شد. با این حال، در مشهد، به نماز جماعت حاضر می شد و مردم را موعظه می کرد. اقامت شیخ در خراسان به یک ماه نکشید و دوباره به تهران بازگشت. ورود او به تهران، اول محرم الحرام بود. دهه ی اول و قسمتی از دهه ی دوم را در تهران منبر رفت. در این ایام، صدر اعظم و بسیاری از مردم به دیدار شیخ رفتند. شاه نیز به دیدن او رفت، و احوال او و سفر خراسان او را پرسید.
شیخ در جواب فرمود:
«دوست داشتم زیارت من، مثل زیارت اعراب بادیه نشین باشد که جان خود را در کف دست گرفته، از راه های دور، با تحمّل زحمت و مشقّت به حرم های ائمه اطهار (علیهم السلام) مشرف می شوند، در حالی که پیاده و پا برهنه هستند، توشه راه آنها سویق (غذای ساده جو) و رفیق آنها توفیق است. اما بیماری مرا از این توفیق محروم ساخت و من مجبور شدم بر روی تخت بیماری به زیارت بروم».
شیخ افزود:
«حکایت کرده اند که کسی به زیارت حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) رفت و وقتی به حرم منور حضرتش مشرف شد، عرضه داشت: یا امیرالمؤمنین، برای زیارت قبر مطهر حضرتت، از راه دور آمدم، بیابان ها و کوه ها را پیمودم، تا به حرم انورت رسیدم. اما نمی دانم در روز قیامت در کجا هستی، و کجا و چگونه می توانم شما را ملاقات کنم. از این رو، باید شما در آنجا احوال این بنده دوستدارت را جویا شوی، تا به حضورت مشرّف شوم، و بدین طریق، از مواقف سخت و وحشت زای آن روز نجات یابم».
شاه پیشنهاد کرد که شیخ در تهران بماند. شیخ در جواب فرمود: «دوست دارم این مشت استخوان در جوار حضرت ابوتراب صلوات الله علیه به تیره ی تراب سپرده شود».
سپس شیخ، تهران را به قصد نجف ترک گفت. ، اما در منطقه غرب کشور و مرز کنونی ایران و عراق در منطقه کرند بیمار شد و پس از چند روز در حالی که زبانش به ذکر خدا گویا بود، در تاریخ ۲۸صفر سال ۱۳۰۳ ه.ق، وفات یافت. پیکر او به وسیله جمعی از ارادتمندان، به نجف اشرف حمل و در آنجا به خاک سپرده شد. آرامگاه او در نجف یکی از مکان های زیارتی این شهر است که با نام مسجد شیخ جعفر الشوشتری شناخته می شود.
دوست دارم این مشت استخوان در جوار حضرت ابوتراب صلوات الله علیه به تیره ی تراب سپرده شود |
فقاهت و مواعظ شیخ
مرحوم حاج شیخ جعفر شوشتری قدس سره فقیهی نامدار بود که دقت نظر را با سلاست بیان و شهرت و نفوذ فراوان جمع کرده بود. و در این مقام، رساله ی «منهج الرشاد» او با ترجمه های عربی و منتخب ها و حاشیه ها که بر آن زده شده است، کافی است.
اما بیان رسا و بلیغ شیخ در مواعظ و بیانات منبری ـ که از تقوا و زهد والای او نشأت میگرفت ـ آنچنان به او شهرت بخشیده که فقاهت او را تحت الشعاع قرار داده است. در واقع، اگر بدانیم که پیامبر، هدف از بعثت را تتمیم مکارم اخلاق مردم می داند، آنگاه به ارزش وعظ و خطابه آگاه می شویم، بویژه که سخن از دل برآید و لاجرم بر دل نشیند. و بیان شیخ، این گونه بود.
عالم محقق، شیخ محمد تقی شوشتری صاحب قاموس الرجال و نواده ی شیخ جعفر در این مورد می نویسد:
«از پدرم (شیخ محمد کاظم بن محمد علی بن جعفر شوشتری) شنیدم که می گفت: افندی های عثمانی در منابر شیخ در کاظمیه و کربلا و نجف شرکت می کردند. هنگامی که منبرش با آیات قرآن افتتاح می شد، می گریستند و می گفتند: گوئی ما این آیات را تاکنون نشنیده ایم، و جبرئیل اکنون این آیات را نازل کرده است.
در خواب دیدم گویا کربلا هستم و همان موقعی است که حضرت اباعبدالله (علیه السلام) در آن سرزمین نزول اجلال فرموده. من در خیمه ی آن حضرت رفته، سلام کردم. حضرت مرا در نزد خویش نشاند، و به حبیب بن مظاهر اسدی فرمود که فلانی، میهمان ماست. از آب که چیزی از آن نزد ما نیست، ولی آرد و روغن داریم، برخیز و طعامی برای او تهیه کن... |
عشق به سیدالشهداء (علیه السلام)
ویژگى دیگر او شیفتگى وصف ناپذیرش به سالار شایستگان حضرت حسین (علیه السلام) بود، به همین جهت هم با آن مقام علمى، فقهى و کهولت سن تا آخرین مراحل زندگى پر برکت خویش منبر مى رفت و با شورى وصف ناپذیر نام و یاد کربلا، عاشورا و شهادت جانسوز امام حسین (علیه السلام) و راه و رسم افتخار آفرین و ستم سوز او را براى دوست داران و رهروانش ترسیم مى کرد.
مردم را به ارزش هایى که کربلا، دانشگاه آن و حسین (علیه السلام) آموزگار بزرگ و تبلور و تجسّم راستین آن ها بود، فرا مى خواند و از ضد ارزش ها هشدار مى داد.
خودش به هنگام یادآورى رخداد جانسوز کربلا مى سوخت و سوز دلش به صورت قطرات اشک، از دیدگانش فرو مى بارید.
تألیفات
از شیخ، آثاری برجای مانده که هر کدام، دلیلی بر علوّ مقام علمی و عملی آن عالم ربّانی است. در اینجا توضیح مختصری پیرامون این کتب ذکر می کنیم:
1. منهج الرشاد
این کتاب رساله ی عملیه ی شیخ به زبان فارسی است و مقام فقاهتی او را به خوبی نشان میدهد. وی رساله را با بیان مختصری از اصول دین آغاز کرده است. چنانکه قبلاً اشاره کردیم، کارهای علمی متعددی در مورد این کتاب انجام شده، که از آن میان، دو کتاب زیر را نام می بریم:
الف) تعریب منهج الرشاد
شیخ آقا بزرگ تهرانی می نویسد: بعضی از تلامذه ی شیخ، برای تعمیم فایده ی کتاب، آن را به عربی ترجمه کردند و من نسخه ی معرّب را در کتابخانه ی حسینیه شوشتری ها در نجف دیدم.
ب) منتخب منهج الرشاد؛ تألیف مرحوم آیة الله حاج شیخ محمد رضا معزّی دزفولی (م. 1352ه.ق)
مرحوم معزّی، از بزرگان فقها بوده که مقام علمی و دقّت نظر فقهی او در آن روزگار، توجه علمای مهم آن روز ـ مانند آقا ضیاء عراقی و شیخ عبدالکریم حائری ـ را به خود جلب کرده بود. توجه مرحوم معزّی به این کتاب، خود دلیلی بر ارزش و عظمت «منهج الرشاد» است. این منتخب در سال 1333 ه.ق در بمبئی به چاپ رسید.
2. الخصائص الحسینیه
تألیف این کتاب، در پی رؤیای صادقه ی شیخ بود، که محدث نوری در «دار السلام»، به نقل از خود آن مرحوم آورده، و ما خلاصه ی آن را ـ به نقل از کتاب زندگانی شیخ انصاری ـ زینت بخش این نوشتار می کنیم:
«بعد از فراغ از تحصیل و حصول درجه ی اجتهاد از نجف اشرف، به وطن خویش مراجعت و مشغول به تبلیغ احکام بودم. و چون در وعظ و منبر مهارتی نداشتم، ماه مبارک رمضان از تفسیر صافی، و ایام عاشورا از روی کتاب «روضة الشهداء» ملاحسین کاشفی قرائت می کردم.
سال اول بدین منوال گذشت و محرم رسید. شبی فکر نمودم که تا کی از روی کتاب بخوانم. در این خیال رفتم که دیگر از کتاب در منبر مستغنی شوم. ملول شده به خواب رفتم. در خواب دیدم گویا کربلا هستم و همان موقعی است که حضرت اباعبدالله (علیه السلام) در آن سرزمین نزول اجلال فرموده. من در خیمه ی آن حضرت رفته، سلام کردم. حضرت مرا در نزد خویش نشاند، و به حبیب بن مظاهر اسدی فرمود که فلانی، میهمان ماست. از آب که چیزی از آن نزد ما نیست، ولی آرد و روغن داریم، برخیز و طعامی برای او تهیه کن.
در آن دم، حبیب برخاسته طعامی درست نموده، آورده، جلوی من گذاشت. من چند لقمه ی کوچکی از آن طعام تناول کردم و از خواب بیدار شدم. اینکه از برکت آن طعام، به پارهای از دقایق و اشارات اخبار مصائب و لطائف و کنایات آثار ائمه صلوات الله علیهم اجمعین مطلع گشته ام».
شیخ، برخی از آن نکات و دقایق را در کتاب الخصائص الحسینیّه نوشت.
3. اصول دین
احتمال دارد همان مقدمه ی منهج الرشاد باشد که به طور مستقل به چاپ رسیده است. کتاب دیگری به نام «الحدائق» در اصول دین به شیخ نسبت داده اند، که به دلیل عناوین "حدیقه"،"حدیقه" چنین نام گرفته است.
4. مجالس المواعظ
حاصل چهارده مجلس در سال 1297 ه.ق در نجف اشرف می باشد، و به همین دلیل، آن را «چهارده مجلس» هم نامیده اند.
5. فوائد المشاهد و نتائج المقاصد
این کتاب حاصل 59 مجلس از مواعظ مرحوم شیخ است که در سالیان آخر عمر شریفش در کربلا و نجف و کاظمین ایراد شده است. و توسط مرحوم شیخ محمد طالقانی در همان زمانِ القاء مطالب، یادداشت و سپس پاک نویس و در دو مجلّد تدوین شده است.
برگرفته از مقاله دکتر عبدالحسین طالعی