امام انیس دلها
در این دنیای سراسر غم و فساد و بدبختی بسان یتیمی غریب و تنها سر به آستان پدری مهربان بسپاریم؛ « الإمام الأنیسُ الرّفیق و الوالدُ الشّفیق و الأخ الشقیق و الأمّ البرّة بالولد الصّغیر و مفزع العباد فی الدّاهیة النّاد[1]؛ امام همدمی همراه و پر مهر، پدری مهربان وخیر خواه برادری همراه و همتاست، مادری است که به کودک خردسالش سخت مهر می ورزد. پناه بندگان بی پناهی است در سختی ها و رنجها و مصیبت های بزرگ.»
برای درک و فهم حقیقت این کلام، در محضر امام رضا علیه الاف التحیه والثنا، زانوی ادب بر زمین زده و نظاره می کنیم که آن حضرت چه زیبا پرده از رأفت ومهربانی امام بر می گیرد:
الإمام الأنیسُ الرّفیق؛ نخست امام را به صاحب انسی، رفیق مانند، تشبیه می کند که در اُنسش کوتاهی نمی ورزد و رفاقت بی ریایش مالامال از محبّت است.
الوالدُ الشّفیق؛ دیگر باره این مقام را با تعبیری عمیق تر به تصویر می کشد و رأفتش را به پدری دلسوز تشبیه می کند که از هیچ هدایت و ارشادی دریغ نمی ورزد که قطعاً عطوفت و لطف پدری از محبت و اُنس رفاقت برتر است. امام، حقیقتاً، پدری دلسوز و مهربان است که سحاب رحمتش دلهای خسته مشتاقان را سیراب می کند.
الأمّ البرّة بالولد الصّغیر؛ امام، یگانه مادر مهربانی است که دریا دریا عطوفت را نثار فرزند خردسالش می کند و دامن دامن رأفت را به پایش می ریزد. از خطاهای فراوانش می گذرد و هرگز او را از خود نمی راند. والبته مهر مادری در نهایت با تمام عظمتش حدّ و مرزی دارد و آینه تشبیه را وسعت رو یارویی نیست.
مفزع العباد فی الدّاهیة النّاد؛ در صحرای محشر و در قیامت عظمی آن واقعۀ بزرگ که همه در فکرخویش اند، آنجا که مَلاذ و پناهی نیست، آنجا که دریای ژرف عطوفت مادر به گل می نشیند، آن واقعه ای که خدا آن را از هر داهیه ای هولاناک تر و از هر تلخی تلخ تر می نامد. «روزی که مادران شیرده فرزندان شیر خوار خود را فراموش می کنند و زن آبستن حمل خود را ساقط می کند»[2]، آنجا که گرمی تمام محبت ها به سردی می گراید و همه از یکدیگر فرار می کنند. «یوم یفرّ المرء من أخیه و أمّه و أبیه و صاحبته و بنیه»[3]
امام پناه بندگان است و دامن پر مهر وعطوفت خود را برای محبینش می گستراند و در آن لحظات سخت چون برادری که همراه انسان و توأم با او به دنیا آمده است، آن گونه که یکی بوده اند (مثل دانۀ خرما) و سپس دو نیم گشته اند. مهر ورزی می کند و شیعیانش را جزئی از خود می داند و این سان مهر می ورزد. پرتوی از این یگانگی و برادری و مهر وعطوفت را در حضرت بقیة الله ارواحنا فداه نسبت به دوستانش از ناله های سوزان سحرش به خوبی می توان دریافت، آن چنانکه سید بن طاووس گوید: سحرگاهی در سرداب مقدس آن حضرت، در سامرا نوای آن امام غایب را شنیدم که در حال مناجات می نالید و به درگاه خدای چنین می گفت:
«اللَّهُمَّ إِنَّ شِیعَتَنَا خُلِقَتْ مِنْ شُعَاعِ أَنْوَارِنَا وَ بَقِیَّةِ طِینَتِنَا وَ قَدْ فَعَلُوا ذُنُوباً کَثِیرَةً اتِّکَالًا عَلَى حُبِّنَا وَ وَلَایَتِنَا فَإِنْ کَانَتْ ذُنُوبُهُمْ بَیْنَکَ وَ بَیْنَهُمْ فَاصْفَحْ عَنْهُمْ فَقَدْ رَضِینَا وَ مَا کَانَ مِنْهَا فِیمَا بَیْنَهُمْ فَأَصْلِحْ بَیْنَهُمْ وَ قَاصَّ بِهَا عَنْ خُمُسِنَا وَ أَدْخِلْهُمُ الْجَنَّةَ وَ زَحْزِحْهُمْ عَنِ النَّارِ وَ لَا تَجْمَعْ بَیْنَهُمْ وَ بَیْنَ أَعْدَائِنَا فِی سَخَطِک[4]؛ پروردگارا! شیعیان ما از پرتو انوار ما خلق شده اند و از زیادۀ گِل ما سرشته گردیده اند. آنها گناهان زیادی با اتکا به محبّت ما و ولایت ما مرتکب شده اند. اگر گناهان آنان گناهانی است که در ارتباط با تو است، از آنها درگذر که ما نسبت به حق خود اظهار رضایت کرده ایم و آنچه از گناهان آنها در ارتباط خودشان و مردم است، خودت بین آنها را اصلاح کن و از خُمسی که حق ماست، به آنها بده تا راضی شوند و آنها را از آتش جهنّم نجات بده و با دشمنان ما در سخط خود جمع نفرما.»
می بینید که چگونه رأفتش می خروشد و چشمۀ مهرش می جوشد و دوستانش را از خود می داند و تصریح می کند که آنها از انوار ما خلق شده اند و از اضافه ی گِل ما سرشته گردیده اند. وجود نازنینش در توقیع شریفش خطاب به شیخ مفید فرمود:
«انّا غیر مهملین لمراعاتکم و لا ناسین لذکرکم و لولا ذلک لنزل بکم اللّأواء و اصطلمکم الاعداء[5]؛ همانا، ما از رعایت حال شما کوتاهى نمىکنیم و شما را از یاد نمىبریم، چه، در غیر این صورت، سختی ها و گرفتاری ها بر شما فرو مىآید و دشمنان شما را ریشهکن کرده و از بین مىبرند»
از این روست که هرگاه مصیبتی بر دوستانش وارد می شود، قلب او متأثر می گردد و از حزن آن محزون می شود و به درد آنها دردمند. امیرالمؤمنین (علیه السلام) به رمیله فرمود:
«یا رمیله! لیس من مؤمنٍ یمرض إلّا مرضنا بمرضه و لا یحزن إلّا حزنّا بحزنه و لا یدعو إلّا امّنّا لدعائه و لا یسکت إلّا دعونا له[6]؛ ای رمیله! هیچ مؤمنی بیمار نمی شود مگر اینکه ماهم به خاطر بیماری او بیمار می شویم و غمگین نمی شود، مگر آنکه ما هم در غم او غمگین می شویم و هیچ دعایی نمی کند، مگر آن که به دعای او آمین می گوییم و سکوت نمی کند، مگر آنکه ما برایش دعا می کنیم.»
این ارتباط و دلبستگی آن حضرت به شیعیانش از کدامین چشمه سار نشأت گرفته و نشان از چیست؟ جز آنکه جوشش رأفتی است که سینۀ پر مهرش آن را انباشته کرده و خروش محبّتی است که قلبِ از هستی برترش، مالامال اوست؟ امام باقر (علیه السلام) از امیرالمؤمین (علیه السلام) در ستایش فرزندش مهدی (علیه السلام) و مهر بی کران او چنین می فرماید:
« اوسعکم کهفاً و أکثرکم علماً و أوسعکم رحماً[7]؛ (مهدی علیه السلام) از همۀ شما بیش تر، مردمان را پناه می دهد و از همۀ شما علمش افزون تر است و رحمت و لُطفش از همه فراگیر تر»
از آنجا که امیرالمؤمنین (علیه السلام) ، رأفت او را به کهفی تشبیه می فرماید، می توان نکته ها فهمید که چگونه لطف عامش نه تنها شیعیان و محبّان، بلکه عموم مردمان را فراگرفته است همچون کهفی که ملجأ هر پناه جویی است و آغوش امن و امان بر بی پناهان گشوده است و هرکه به او روی آورد ایمن خواهد بود. با استناد به این روایت می توان گفت هرکه به آن جناب پناهنده شود و از او تقاضای لطف و احسان کند، نا امید نخواهد گشت و آن حضرت او را امان خواهد داد و چون همگان را می پذیرد به همین خاطر کهف امانش از همه وسیع تر است و رحمتش از همه واسع تر، مگر آن کس که خود از سایه مهرش دوری کند و در برابر این امواج لطف، به ستیزگی بر خیزد که قطعاً به خاک هلاکت خواهد افتاد.
امّا این توصیف و تعریفها در برابر رأفت امام (علیه السلام) جز قطره ای از باران رحمتش و ذرّه ای از مهر بی نهایتش نیست این دلسوزی و رافت این محبت و شفقت سیره اهلبیت است، آنان از گمراهی مردم رنج می بردند و به ایمان آنها عشق می ورزیدند و از این که می دیدند تشنه کامانی در کنار چشمۀ زلال نشسته اند و از تشنگی فریاد می کشند ناراحت بودند، اشک می ریختند، دعا می کردند، شب و روز تلاش و کوشش داشتند، در نهان و آشکار تبلیغ می کردند، در خلوت و اجتماع فریاد می زدند و از این که مردم راه روشن و راست را رها کرده به بی راهه رفتند رنج می بردند، رنجی جانکاه که گاهی آنها را تا سرحدّ مرگ پیش می برد!
گاه این حالت اندوه به قدری شدید می شد که جان پیامبر (صلّی الله علیه وآله) به خطر می افتاد و خدا او را دلداری می داد:
«لَعَلَّکَ باخِعٌ نَفْسَکَ أَلاَّ یَکُونُوا مُؤْمِنینَ إِنْ نَشَأْ نُنَزِّلْ عَلَیْهِمْ مِنَ السَّماءِ آیَةً فَظَلَّتْ أَعْناقُهُمْ لَها خاضِعینَ[8]؛ گویی می خواهی خود را هلاک کنی که چرا اینها ایمان نمی آورند. غم مخود! ما آنها را آزاد قرار داده ایم و اگر بخواهیم از آسمان آیه ای فرو می فرستیم که گردنهایشان بی اختیار در برابر آن فرود آید»
آنچه در این جا بدان اشاره شد، شمه ای بود از رأفت آن والا مقام، آن هم در آن زمان که خُلق و خوی زیبایش همچون جمال دل آرایش، مستور و محجوب است و این همه نور و ضیاء، پرتوی است که از روزنه ای میزبان دیدگانمان می شود و رایحه ای است که از پس پرده ها به مشام جان مان می رسد.
بار الها، تو را با تمام وجود و از صمیم قلب، حامد و شاکریم که پذیرش فرمایشات درر بار این امراى کلام را بر قلب ما سهل و آسان فرمودى و ما را آن گونه قرار دادى که کولهبار رجاء خویش را بر آستان این «شموس طالعة» و «بدور منیرة» دراندازیم و رحل اقامت جانهاى خسته خویش را بر فناء این «انجم ظاهرة» و «شهب ثاقبة» بیافکنیم.
نگاشته ی حجة الاسلام و المسلمین مهدی بیات با اقتباس از کتاب "امام (علیه السلام)، یگانۀ دوران" نوشتۀ دکتر مرتضی طاهری
[1] کلینی؛ الکافی؛ ج1، ص200، ح1.
[2] حج: 22
[3] عبس: 34-36
[4] بحار الأنوار (ط - بیروت)؛ ج53، ص 302
[5] احتجاج طبرسى؛ ج2، ص598.
[6] بصائر الدرجات؛ ج1، ص260، ح1.
[7] نعمانی، ابو زینب؛ الغیبه للنعمانی؛ ص214؛ اثبات الهداة؛ ج5، ص160.
[8] شعراء: 3 و 4