رویکرد انتقادی به مبانی تحریفات عاشورا
حجة الاسلام و المسلمین محمد خادمی؛ کارشناس ارشد امامت
سخن پیرامون سیدالشهدا (علیه السلام) و امور مربوط به ایشان از سابق مورد نظر محدثان، نویسندگان و پژوهشگران این عرصه بوده و هست، لکن یکی از مباحث بسیار مهمی که قابل توجه برخی نویسندگان و نظریه پردازان بوده و به دوران معاصر بر می گردد، نقد و بررسی حقائقی است که - سال ها از آن می گذرد و - در دو بعد وقایع مربوط به عاشورا و مصادیق عزاداری بر سیدالشهدا (علیه السلام) و امور مربوط به عزاداری مطرح گردیده است.
این مباحث، غالبا با عناوینی از جمله «آسیب شناسی» « تحریفات » « خرافات » « بدعت » و تیترهایی از این قبیل شناخته می شود. متأسفانه برخی افراد تعداد زیادی از وقایع منقوله مربوط به سیدالشهدا (علیه السلام) را بدون تحقیق کافی زیر سؤال برده و خرافه قلمداد کرده اند و یا برخی از مصادیق عزاداری و امور مربوط به سیدالشهدا (علیه السلام) و مراسمات عزاداری را بدعت تلقی کرده اند.
دفاع از حریم دین و نصرت اهل بیت (علیهم السلام) که صاحبان دین الهی محسوب می شوند بسیار پر فضیلت است و در روایات زیادی بر آن تأکید شده است.[1] از این رو عده ای از همان عصر حضور ائمه (علیهم السلام) کمر همت بسته و همواره در راستای نصرت اهل بیت و دفاع از معارف ایشان قدم بر داشته اند.
فتنه انگیزی ابلیس در دستگاه امام حسین (علیه السلام)
مراسم سوگواری سیدالشهدا (علیه السلام) از دیر باز نقش اساسی و غیر قابل انکار در فرهنگ جامعه شیعی داشته و مؤلفه ای بسیار بزرگ در حیات بخشی مفاهیم دینی و تداوم آن محسوب می شود و در نهایت سعادت دینی و دنیوی افراد را به دنبال دارد، چرا که امام حسین (علیه السلام) باب نجات امت و رحمت واسعه پروردگار عالم است.[2]
از این رو ابلیس و دستگاه او پس از شهادت آن حضرت احساس خطر کرده و همواره جولان می دهند تا این گونه مراسم را کمرنگ نمایند و با ایجاد شک و شبهه، متوسلین به ساحت مقدس امام را گمراه کنند.[3]
سنت دنیا و تقابل جبهه حقّ وباطل
به موازات راه حقّ، همواره افرادی در جبهه باطل فعالیت می کنند و به قصد تخریب، دین و معارف حقیقی را به چالش می کشند، اگرچه ما نظری به قصد و انگیزه کسانی که اخیرا در عرصه تحریفات عاشورا قلم فرسایی کرده و سخن می رانند، نداریم که آیا به انگیزه خدمت، اشتغال به این امر دارند و یا عمدی و از سر دشمنی به این روش روی آورده اند و لکن آن چه این نوشتار رسالت آن را به عهده دارد، پاسخ های مبنایی به این نوع نگاه و تأکید بر این نکته است که چنین رویکردی به مسأله عاشورا – دانسته و یا ندانسته - به تدریج موجب کمرنگ شدن و ضربه زدن به این حادثه عظیم است، اگر چه پاسخ به یکایک هر آنچه که به عنوان تحریف توهم شده و یا خرافه قلمداد شده، مجال وسیعی می طلبد.[4]
از این رو، مطالب مورد نظر در این نوشتار را به صورت چند نکته بیان می داریم:
نگاه صحیح در اعتبار سنجی وقایع تاریخی
اول قدم، دانستن گونه برخورد با وقایع تاریخی است که اساس روش تحقیق در تاریخ را شکل می دهد. آیا همان گونه که محدثین و فقها با روایات فقهی برخورد می کنند بایستی به وقایع تاریخی نگاه کرد؟ به گونه ای که اگر غیر از این باشد، نقل آن دسته از وقایعی که این ملاک را نداشته تحریف و خرافه محسوب می شود؟ و یا چنین نگاهی صحیح نیست و ملاک در تحریف نمی باشد؟
تحریف به معنای واژگون کردن و وارونه جلوه دادن حقیقتی از وقایع نقلی است که در قالب روایت و یا تاریخ گزارش شده است. حال سؤال این است که اگر دانشمندی خبره، واقعه ای را نقل نمود و یا مطلبی را از کتاب معروفی که در مرئی و مسمع دانشمندان دین بوده، گزارش کرد، آیا می توان آن مطلب را به صرف این که دارای سلسله سندی متصل نبوده، رمی به تحریف و یا خرافه نمود؟ و یا تکذیب کردن این وقایع و نسبت تحریف دادن به آن، نیاز به دلیل قطعی دارد؟! از این رو آن چه سیره فقها در این زمینه بوده، این است که متون تاریخی - و بالخصوص وقایع مقتل سیدالشهدا (علیه السلام) - را به مثابه متون روایی فقهی ندانسته تا صدق قضایای تاریخی را منحصر به دارا بودن آن متن از سلسله سندی متصل و رجالی موثوق منحصر بدانند بلکه نقل از کتب معتبر و یا نقل از مؤلفینی که جایگاه علمی داشته اند را کافی می دانند[5] و یا بیان داشته اند تا زمانی که دلیل قطعی مسلّم بر تکذیب این گونه نقل ها نباشد نقل و إخبار آن صحیح است.[6]
بسیاری از مطالبی که نسبت خرافه و یا تحریف بدان ها داده شده در اثر عدم تحقیق کامل پیرامون مستندات آن واقعه است که چون فرد منتقد، تحقیقی جامع در باب مستندات آن قضیه به شکل مستقیم نداشته و یا قرائن موجود دالّ بر تحقق آن واقعه به شکل غیر مستقیم را ملاحظه نکرده، بلافاصله آن واقعه را انکار می کند و خرافه می پندارد.
از پژوهشگران تاریخی که همواره تاریخ را تحلیل می کنند - به جز موارد خاصی که نسبت به آن ادعای اطمینان شده است - کسی را نمی یابیم که صدق غالب قضایای تحلیل شده را صد در صد قطعی بداند بلکه همواره اقرار بر ظنی بودن آن می کنند، پس در این صورت باید به آن ها اتهام تحریف و خرافه زد؟!
ادعای تحریف و خرافه در مقاتل دلیل قطعی می خواهد!
برخی از مطالب از سوی مدعیان تحریف، به دلیل عدم وصول سند آن واقعه به عصر تحقق آن می باشد که در نقد این مسأله توجه به این نکته ضروری است که تاریخ اسلام به این دلیل که در بستری کاملا خفقان آمیز نگاشته شده و غالب مورخین یا مخالف مذهب شیعه بوده و حوادث تلخی که از سوی حاکمان وقت – بنی امیه و بنی عباس – بر اهل بیت (علیهم السلام) روا داشته شده را قلم نزده و یا به دلیل دشوار بودن شرائط، نمی توانستند تمام حقائق را ضبط و ثبت نمایند، لذا انتظار نمی رود که کتب تاریخی و مقاتل به صورت سلسله وار، حقائق را نقل کنند.
نکته قابل توجه این است که ما در صدد اثبات صد در صد واقعه ای تاریخی نیستیم، بلکه در صدد زدون ادعای تحریف یا خرافه پنداشتن چنین وقایعی هستیم که برای این امر، امکان صدق و صدور چنین اتفاقی از یک سو و عدم وجود دلیل قطعی بر تکذیب آن از سوی دیگر کافی است، چون کسانی که مدعی تحریف هستند بایستی دلیل مسلم قطعی بر کذب آن وقایع بیاورند! لذا به کتبی که قضایایی را نقل کرده و در کتب سابق بر آنان دیده نشده، نمی توان نسبت کذب داد و دست بهتان بر صورت مؤلفین آن ها زد و مطالب آن کتب را رمی به تحریف و خرافه دانست!
از این رو، چه بسا عدم ذکر آن واقعه در مصادر نزدیک به عصر واقعه، دلائل متعددی داشته باشد از جمله اینکه تعداد زیادی از کتب در حوادث مختلفی از بین رفته و یا توسط دشمنان سوزانده شده و عدم اتصال سند چه بسا از این زاویه باشد عدم الوجدان لایدل علی عدم الوجود، شاهد این مدعا هم وجود کتب مقاتل بسیار زیادی که رجالیون آن ها را اصحاب ائمه (علیهم السلام) و علما نسبت داده اند و لکن اکنون اثری از آن در میان نیست.[7]
سیره علما در برخورد با مقاتل
اساسا نگاه فقها و دانشمندان دین به دستگاه سیدالشهدا (علیه السلام) که اکسیر اعظم است و برکات عجیبی در تمام طول تاریخ داشته، گونه دیگری است که با وجود تمام تقوا و احتیاط در جمیع امور دین نسبت به قضایای مربوط به سیدالشهدا (علیه السلام) همیشه دست به عصا بوده و یا عده کثیری از آنان از هر گونه دخالت در دستگاه سیدالشهدا هراس و ترس داشته اند.
به راستی کدام یک از فقها و مراجع بزرگوار در طول تاریخ هزار و چهارصد ساله شیعه – با وجود آن همه احتیاطی که داشته و دروغ به دین را روا نمی داشتند - تا کنون چنین رویکردی داشته و مدعی تحریف در وقایع عاشورا و یا مقاتل دیگر ائمه سلام الله علیهم شده اند؟ غیر از این که چنین برداشتی تنها به دوران معاصر بر می گردد، آیا آنان متوجه شیوع این گونه کتبی که اکنون مطالب آن خرافه پنداشته شده، نبودند! آیا وظیفه نداشتند که از باب نهی از منکر و یا ارشاد جاهل از این مطالب جلوگیری کنند؟
پنداره خرافه در اثر تضاد با سلیقه شخصی!
خرافه پنداشتن و تکذیب کردن برخی از مطالب پیرامون سیدالشهدا (علیه السلام) و یا وقایع تاریخی منقول در مقاتل به جهت در تضاد بودن آن واقعه با سلیقه شخصی و روحیات فرد منتقد بوده است که چون سلیقه شخصی و پندار خویش را همان فهم عقل پنداشته آن قضیه را، مخالف عقل مطرح کرده است،[8] و بدیهی است که اختلاف سلیقه و روحیات افراد با هم یکسان نیست اما این نباید موجب تفسیر دین از این نگاه شود و این نکته بسیار مهمیّ است که بسیاری از اوقات چه نسبت به امور مربوط به سیدالشهدا (علیه السلام) و یا غیر از آن موجب خلط برای فرد منتقد می شود.
از این رو به نظر می رسد، مدعیان چنین مطالبی، معنای عقل را در نیافته اند، چون صدق وقائعی که خلاف عقل پنداشته شده نه موجب تعارض و تضاد و یا دور و تسلسل است، در حالی که خرافه پندارانی که به صرف استبعاد شخصی و سلیقه ای، واقعه ای را رمی به کذب می کنند بایستی این ادعای خلاف عقل بودنشان را به یکی از این قضایای عقلیه بر گردانند!
لکن اگر ادعا شود که بایستی عقل تحقق این گونه قضایا را بپذیرد و درک نماید، در این صورت در پاسخ می گوییم: اساسا جایگاه عقل و عقلا در اعتبار سنجی وقایع تاریخی چیست؟ آیا اگر عقل مطلبی از اتفاقات در طول تاریخ را نفهمید و نتوانست تصدیق کند – نه اینکه انکار کند – می توان گفت آن مطلب خرافه است؟!
این نوشتار را مجال شناخت جایگاه عقل در نظام اندیشه شیعی نمی باشد و بایستی در جای خودش بدان پرداخته شود لکن در پاسخ، نسبت به چنین دیدگاهی چند نکته را متذکر می شویم:
اولا: برخی امور از ناحیه شارع مقدس رسیده و مانند احکام شرعی دارای مصالح و مفاسد واقعیه است، از این رو، عقل را توان فهم مصالح و مفاسد واقعیه نمی باشد مانند گریه بر مصائب سیدالشهدا (علیه السلام) که شارع مقدس آن را عینا همانند توبه بابی برای بخشش گناهان قرار داده و ما چه می دانیم که چه سری درون این اکسیر اعظم نهفته است.
ثانیا: برخی امور مورد انکار عقل از باب معجزه و یا شبیه اعجاز است که خواست خدای متعال بر آن است که عظمت و بزرگی حادثه را بفهماند مانند خون گریستن آسمان ها در مصیبت سیدالشهدا (علیه السلام) و یا قضایای مر بوط به اسب آن حضرت و ...، لذا دیگر مجالی نسبت به سنجش امور اعجازی و خارق العاده ای برای عقل نمی باشد.
عدم وجود بدعت در مصادیق مستحدثه عزاداری
نسبت دادن «بدعت» به برخی از مصادیق عزاداری که در طول تاریخ به وجود می آید و سابقه نداشته، مردود است، زیرا بدعت در جایی است که انسان، مفهوم و عنوان جدیدی را در دین اضافه نماید و آن را به شارع مقدس اسناد دهد، اما در جایی که خود شارع، مفهوم و عنوانی را مانند «جزع» اعتبار کرده و این عنوان در طول تاریخ به تدریج، مصادیقی را به لحاظ عرفی پیدا کرده که بدعت نیست و دقیقا مانند جایی است که شارع بفرماید: اکرم الفقهاء، آیا هر مصداق فقیهی که به وجود می آید معنا دارد که بگوییم بدعت است؟! لذا سینه زدن و زنجیر زدن و یا هر گونه عملی که زمانی در عرف به عنوان مصداق جزع صدق کند، پس از آن زمان، دیگر به عنوان مصادیق عزاداری به آن نگاه می شود.
اما پیرامون آسیب رساندن بدن که بحثی فقهی است و این نوشتار را مجال بررسی آن نیست به طور خلاصه باید گفت که ادله حرمت ضرر رسانی به بدن اطلاق نداشته و تنها ضررهای معتنابهی که منجر به جنایت بر نفس باشد را شامل می شود و گرنه اگر این ادله، اطلاق داشته باشد و تمام ضررهای کوچک و بزرگ را بگیرد لازمه اش این است که خیلی از کارهای روزمره انسان مشمول این ادله خواهد شد و حال آن که هیچ فقیهی بدان ملتزم نمی باشد.
عدم انحصار ادله شرعی در سیره معصوم
یکی دیگر از مواردی که منشأ شبهه شده این است که گفته می شود فلان مصداق عزاداری یا وجود برخی اشیاء در مجالس و یا راه اندازی دستجات و یا برگزاری مجالس متعدد و ممتدّ به عنوان سالگرد و یادآوری امام معصوم (علیه السلام) در سیره ائمه (علیهم السلام) نبوده از این رو، این امور بدعت است و لکن پاسخ این است که:
اولا: تنها سیره معصوم ملاک حجیت نیست بلکه گفتار و تقریر معصوم هم از مدارک شریعت محسوب می شود که یکی از مصادیق آن دستور به جزع مب اشد چنانچه گذشت.
ثانیا: عدم وجود سیره دالّ بر این نیست که انجام چنین اموری بدعت است بلکه چه بسا معصومین به دلیل شرائط بسیار سختی که در زمان حکومت امویان و عباسیان داشته اند، امکان ارتکاب چنین اموری برای ایشان وجود نبوده و یا در خفاء و به دور از چشم دشمنان ایشان انجام می یافته است مثلا:
نسبت به برخی از مصادیق عزا، به عنوان نمونه، امام عسکری (علیه السلام) در شهادت پدر بزرگوارشان گریبان چاک زدند[9] و یا امام صادق (علیه السلام) در عزای سیدالشهدا (علیه السلام) امر به لطمه زنی کردند.[10]
یا اخیرا برخی افراد به برخی از اشیائی که در عزای امام حسین (علیه السلام) وجود دارد مانند علم و علامت هایی از این قبیل ایراد گرفته اند در حالی که هر مراسمی در هر جای جهان بالاخره یک مناسکی دارد و این اشیاء جنبه نمادی و آیینی دارند که هر کدام نمایانگر عزای سیدالشهدا (علیه السلام) است و از مصادیق تعظیم شعائر محسوب می شود غیر از این که هر کدام از این اشیاء نماد واقعه ای نسبت به عاشوراست.[11]
بنابراین:
حقیقتا پرداختن به این رویکرد و استمرار این روند ناصحیح، رفته رفته به جایی خواهد انجامید که دیگر هیچ گونه اعتنایی از سوی افراد جامعه نسبت به صحت تحقق وقایع تاریخی به خصوص مقتل سیدالشهدا (علیه السلام) وجود نخواهد داشت و همواره یکایک افراد با عینک تردید به جریانات مربوط به سیدالشهدا (علیه السلام) نگاه می کنند، از طرفی عقیده نگارنده هم این نیست که بگذاریم هر کسی هر مطلبی را به عاشورا نسبت دهد و یا هر کاری را در عزای سیدالشهدا(علیه السلام) انجام دهد بلکه همه این موارد بایستی از نگاه شرع و با موازین آن منطبق باشد لکن بایستی از انتقادات سلیقه ای و یا تفکرات قشری گری پرهیز نمود.
لذا با توجه به این که مراسم سیدالشهدا (علیه السلام) بزرگترین گردهمایی و اجتماع جهانی است و به نظر می رسد تنها عاملی است که باعث حفظ و بقاء شیعه گردیده، بایستی به جای ایجاد شک و شبهات واهی و بی اساس، همواره آن را پررنگ کرد و از آن، بهترین بهره برداری را نمود و از آن جایی که بزرگترین مصادیق تعظیم شعائر محسوب می شود، وظیفه یکایک دوست داران اهل بیت (علیهم السلام) است.
[1]. ٍ به دو روایت در این زمینه اشاره می کنیم: الف: عَنْ أَبِی حَمْزَةَ الثُّمَالِیِّ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص فِی الْجَنَّةِ ثَلَاثُ دَرَجَاتٍ وَ فِی النَّارِ ثَلَاثُ دَرَکَاتٍ فَأَعْلَى دَرَجَاتِ الْجَنَّةِ لِمَنْ أَحَبَّنَا بِقَلْبِهِ وَ نَصَرَنَا بِلِسَانِهِ وَ یَدِهِ وَ فِی الدَّرَجَةِ الثَّانِیَةِ مَنْ أَحَبَّنَا بِقَلْبِهِ وَ نَصَرَنَا بِلِسَانِهِ وَ فِی الدَّرَجَةِ الثَّالِثَةِ مَنْ أَحَبَّنَا بِقَلْبِهِ وَ فِی أَسْفَلِ دَرْکٍ مِنَ النَّارِ مَنْ أَبْغَضَنَا بِقَلْبِهِ وَ أَعَانَ عَلَیْنَا بِلِسَانِهِ وَ یَدِهِ وَ فِی الدَّرْکِ الثَّانِیَةِ مِنَ النَّارِ مَنْ أَبْغَضَنَا بِقَلْبِهِ وَ أَعَانَ عَلَیْنَا بِلِسَانِهِ وَ فِی الدَّرْکِ الثَّالِثَةِ مِنَ النَّارِ مَنْ أَبْغَضَنَا بِقَلْبِه؛ ِب: عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله لِأَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام: مَثَلُکَ مَثَلُ قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ فَإِنَّهُ مَنْ قَرَأَهَا مَرَّةً فَکَأَنَّمَا قَرَأَ ثُلُثَ الْقُرْآنِ وَ مَنْ قَرَأَهَا مَرَّتَیْنِ فَکَأَنَّمَا قَرَأَ ثُلُثَیِ الْقُرْآنِ وَ مَنْ قَرَأَهَا ثَلَاثَ مَرَّاتٍ فَکَأَنَّمَا قَرَأَ الْقُرْآنَ وَ کَذَلِکَ مَنْ أَحَبَّکَ بِقَلْبِهِ کَانَ لَهُ مِثْلُ ثُلُثِ ثَوَابِ أَعْمَالِ الْعِبَادِ وَ مَنْ أَحَبَّکَ بِقَلْبِهِ وَ نَصَرَکَ بِلِسَانِهِ کَانَ لَهُ مِثْلُ ثُلُثَیْ أَعْمَالِ الْعِبَادِ وَ مَنْ أَحَبَّکَ بِقَلْبِهِ وَ نَصَرَکَ بِلِسَانِهِ وَ یَدِهِ کَانَ مِثْلَ ثَوَابِ أَعْمَالِ الْعِبَاد. برقی، المحاسن، ج1، ص: 153.
[2]. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در روایتی پیرامون امام حسین علیه السلام می فرمایند: هُوَ سَیِّدُ شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ وَ بَابُ نَجَاةِ الْأُمَّة... . شیخ صدوق، الأمالی، ص: 115.
[3]. در این زمینه به روایت امام سجاد علیه السلام مراجعه شود. ابن قولویه، کامل الزیارات، ص: 266.
[4]. نگارنده در نوشتاری، تحت عنوان «بزرگ ترین ممصیبت عالم» به برخی از وقایعی که خرافه و یا تحریف قلمداد شده، پاسخ داده است.
[5]. به عنوان نمونه برخی از مراجع در پاسخ به استفتائاتی پیرامون کتب معتبره به چند مقتل اشاره کرده اند از جمله: مقتل ابومخنف، لهوف، مقرّم، بحارالانوار، ابصار العین، قمقام زخار، منتهی الاآمال، نفس المهموم، رسالة فی لبس السواد - الأنوار الإلهیة، ص:172، استفتاءات جدید (تبریزى)، ج1، ص: 645؛ جامع المسائل (فاضل)، ج1، ص: 585؛ جامع الأحکام (صافى)، ج2، ص: 130؛ این در حالی است که خود مؤلفین این کتبی که مراجع عظام دستور به خواندن و نقل کردن از آن ها کرده اند، نقل هایی از مقتل نموده اند که دارای سلسله سندی متصل حتی ضعیف نمی باشد لذا معلوم می شود همین که کتب معروفی یا معتبری باشد ویا مؤلف مقتل از بزرگان و معاریف باشد کفایت می کند؛ مرحوم آیت الله بهجت که به طور کلی فرموده اند: کتبى که بزرگان از علماى امامیه (رض) نوشتهاند مقاتل معتبر محسوب می شود، استفتاءات (بهجت)، ج4، ص: 545. برخی دیگر از علما هم بیان داشته اند: نقل از هر کتابی و یا شخصی به عنوان حکایت از آن نه به عنوان ورود جایز است، صراط النجاة (المحشى للخوئی)، ج1، ص: 440.
[6]. أجوبة الاستفتاءات (رهبرمعظم انقلاب)، ج2، ص: 59. در برخی از استفتائات اینگونه آمده: من الضروری إلزام أیّ خطیب أن لا یتحدّث بأیّ حدیث إلّا بعد التحقّق من صحّته، هل یمکن إصدار فتوى بهذا المضمون؟ باسمه تعالى لا یجب ذلک، بل یکفی أن ینقل من الکتاب ما لم یعلم کذبه و لم یکن نقله بحیث یعتقد الناس أنّه من مسلّمات الدین و اللّٰه العالم. رسالة فی لبس السواد - الأنوار الإلهیة، ص: 164؛ ما رأی سماحتکم فی الروایات التی ینقلها الخطباء على المنبر الحسینی الشریف فی مصایب أهل البیت إذا کانت من المسموعات و لم ترد فی مصدر أصلًا أو وردت فی مصدر غیر معتمد و مشهور؟ باسمه تعالى إذا نقل من المسموع و لم یعلم کذبه فلا بأس و اللّٰه العالم. ما هو الحکم الشرعی لمن کتب روایة حسینیة معتمداً على مصدر غیر موثوق به؟ باسمه تعالى إذا لم یحرز کذبها فلا بأس بقراءتها مسنداً إلى الکتاب بأن یقول ذکر فلان فی کتابه کذا و اللّٰه العالم. هل یجوز ذکر فضائل المعصومین (علیهم السّلام) و تداولها فی المجالس و المحافل دون التحقّق من أسانید تلک الروایات؟ رسالة فی لبس السواد - الأنوار الإلهیة، ص: 125، باسمه تعالى إذا لم یعلم اعتبار النقل، فلا بأس بذلک بعنوان الحکایة عن کتاب ما لم یعلم کذبه و اللّٰه العالم. میرزا جواد تبریزی، رسالة فی لبس السواد - الأنوار الإلهیة، ص: 125.
[7]. کافی است عناوینی از قبیل مقتل الحسین یا المقتل یا عناوینی شبیه به این را در نرم افزارها جستجو نمائید تا بر این مدعا اذعان کنید.
[8]. به عنوان نمونه، کشته شدن برخی از سپاهیان لشکر عمر سعد توسط اسب امام حسین علیه السلام پس از شهادت آن حضرت و یا گریستن خون توسط آسمان ها در عرای سیدالشهدا علیه السلام که از سوی برخی مورد نقد قرار گرفته است، صحتی سردرودی، عاشورا پژوهی.
[9]. لَمَّا قُبِضَ عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ الْعَسْکَرِیُّ ع رُئِیَ الْحَسَنُ بْنُ عَلِیٍّ عَلَیْهِمَا السَّلَامُ قَدْ خَرَجَ مِنَ الدَّارِ وَ قَدْ شُقَّ قَمِیصُهُ مِنْ خَلْفٍ وَ قُدَّامٍ. شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج1، ص: 174. خَرَجَ أَبُو مُحَمَّدٍ ع فِی جَنَازَةِ أَبِی الْحَسَنِ ع وَ قَمِیصُهُ مَشْقُوقٌ فَکَتَبَ إِلَیْهِ أَبُو عَوْنٍ الْأَبْرَشُ فِی ذَلِکَ فَقَالَ ع یَا أَحْمَقُ مَا أَنْتَ وَ ذَاکَ قَدْ شَقَّ مُوسَى عَلَى هَارُون. ابن شهر آشوب، مناقب آل أبی طالب علیهم السلام، ج4، ص: 435؛ وسائل الشیعة، ج3، ص: 274.
[10]. امام صادق علیه السلام: قَدْ شَقَقْنَ الْجُیُوبَ وَ لَطَمْنَ الْخُدُودَ الْفَاطِمِیَّاتُ عَلَى الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ ع وَ عَلَى مِثْلِهِ تُلْطَمُ الْخُدُودُ وَ تُشَقُّ الْجُیُوبُ. شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، ج8، ص: 325. پیرامون ادله بیشتر در این زمینه به کتاب بزرگ ترین مصیبت عالم که به بررسی برخی از این شبهات به صورت مستقل پرداخته ایم، مراجعه شود.
[11]. استفتائاتی که از مراجع عظام تقلید شده نیز همگی دال بر جواز این گونه مصادیق بلکه رجحان آن دارد. اجوبة الاستفتاءات (رهبرمعظم انقلاب)، ج2، ص: 59؛ آیت الله سیستانی 0975http://www.sistani.org/persian/qa/، استفتاءات (بهجت)، ج4، ص: 544، جامع المسائل (فاضل)، ج1، ص: 582؛ جامع الأحکام (صافى)، ج2، ص: 132؛ استفتاءات جدید (مکارم)، ج1، ص: 532.