به مناسبت محرم و همزمانی این شماره با تبلیغ ایام عزای سیدالشهداء (علیه السلام)، بسته پیشنهادی این شماره منبر مکتوب دهه اول با موضوع "آخرین دعای امام حسین (علیه السلام)" تقدیم حضورتان می گردد:
مجلس هفتم
شب هفتم/ روضه ی حضرت علی اصغر علیه السلام
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین وصلّی الله علی سیدنا و نبینا أبی القاسم المصطفی محمد
و علی آله الطیبین الطاهرین المعصومین سیّما بقیة الله فی الأرضین و لعنة الله علی أعدائهم أجمعین
ای که شد بی رخ تو خانه دل ظلمانی حاصل همه بی حاصلی و حیرانی
شیعیان تو غریبن غریبن غریب مظهر غیرت حق تیغ نمی جنبانی
گاه و بی گاه ز درگاه خدا می طلبم که نمایند مرا در قدمت قربانی
یا صاحب الزمان
نیستم مالک و مقداد ولی معرفتم این قَدَر هست که گه گاه کنم دربانی
دست کم اذن بفرمای که در وقت ظهور کنم از جامه و از پای تو گرد افشانی
دیدی آن روز جگر سوز که از بوسه سنگ خون خورشید فرو می چکد از پیشانی
برای سلامتی و تعجیل ظهورشان صلوات ختم کنید.
موضوع بحث آخرین دعای امام حسین علیه السلام بود. «اللهم أنت متعالی المکان عظیم الجبروت».
رسیدیم به این عبارت: «ادعوک محتاجاً وأرغب إلیک فقیراً» تو را در حال احتیاج می خوانم و به سوی تو رغبت و میل و گرایش دارم در حالی که فقیر هستم.
گفتیم که فقر در آموزههای دینی و آیات و روایات معانی مختلفی دارد و همین باعث شده است که بعضیها فکر کنند اینها با هم متفاوت و یا متعارض است، در حالی که چنین نیست.
به فقر به معنای رایج آن یعنی بی پولی و فقدان امکانات مالی رسیدیم. گفتیم که این فقر اگر همراه با صبوری و رضا و بندگی خدا باشد، آن فقیر به بالاترین درجات میرسد و اگر همراه با ناشکیبایی و حرف بی جا زدن و خروج از خط شرع مقدّس باشد، چه بسا برسد به آن جایی که «کاد الفقر أن یکون کفراً»، نزدیک است که به کفر منجر بشود. و البته گفتیم که فقر به مصلحت بعضی هاست و نمونه هایی ارائه شد.
رسیدیم به اینجا که چه عواملی فقر میآورد و چه عواملی برطرف کنندى فقر است؟ وعده دادم که عوامل فقر آور را بشمارم، مختصراً آن عوامل فقر آور را می شمارم و هر چقدر که وقت بماند به عبارت بعدی میپردازم.
ابتدا بگویم این که شما گاه میگویید بعضی از اشخاص ممکن است این کارهای فقر آور را انجام بدهند ولی فقیر هم نشوند! در جواب گوییم اول این که ممکن است این افراد عامل دیگری از آن عوامل برطرف کننده ی فقر را هم داشته باشند، آن کسی که این کارهای فقر آور را انجام میدهد ممکن است یک عامل دیگری هم دارد که این عامل او را فقر نمیکند. دوم این که ممکن است این اشخاص به سنت استدراج مبتلا شده باشند. خدا به ایشان نعمت میدهد که عاقبت، آنها را دچار عذاب و جهنم کند. استدراج یعنی استمرار نعمت از سوی خدا برای عاصی به قصد دوری بیشتر او از خدا و سقوط کامل او در عذاب الهی.
اما عوامل: عامل اول گناه است، مهم ترین عاملی که فقر می آورد گناه است. «یا أباذر إنّ الرجل لیحرُم رزقه بالذنب یصیبه» گناه بیچاره می کند و بعضی گناهان به طور خاص فرمودهاند که اینها فقر می آورد. امام باقر سلام الله علیه احوال یک شخصی را از راوی پرسیدند، گفت: آقا حالش خوب است، اتفاقاً دیروز ما با هم می رفتیم، گفت بیا برویم خانه. رفتیم منزل و یک کنیزی آورده بود و تا شب زد و خواند و ما هم نگاه کردیم. چون قدیم برای جهنم رفتن باید هزینه می کردند و پول می دادند کنیز و آوازخوان می آوردند، الآن جهنم رفتن هزینهای ندارد! یک بلوتوث است، یک سایت است، یک سی دی است. قدیم یک مقداری هزینه بر بوده اگر کسی میخواسته برود به جهنم، باید یک مقداری پول خرج می کرده است! گفت: تشریف بیاورید منزل.
حضرت باقر سلام الله علیه بسیار ناراحت شدند، فرمودند: «ویحک أما خفت امر الله أن یأتیک و أنت علی تلک الحال» نترسیدی مرگ و بلا و امر خدا بر سرت بیاید و تو در آن حال باشی؟! چند کلمه تند با او صحبت کردند، بعد فرمودند: «الغناء یورث الفقر، الغناء یورث النفاق»[1] غنا فقر را در پی می آورد، این ساز و آوازهای لهوی فقر را در پی می آورد و نفاق را در پی می آورد. شخص صبح می رود آن را گوش می دهد شب هم میآید و می گوید: صبحکم الله بالخیر! یک حالت دورویی و نفاق در خود ایجاد می کند. بعضی از گناهان به شکل خاص فرموده اند که اینها ایجاد فقر میکند.
آقا این همه آدم پولدار که هر روز و هر شب و هر ثانیه دارد به گناه گوش میکند پس چرا فقیر نمی شوند؟ عرض کردم که آن ممکن است سنت استدراج باشد، ممکن است دعای مادرش پشت سرش است، یک کار خیری در یک جایی کرده خدا دارد در دنیا جبران میکند. نسخه نپیچ فوری در ذهن خودت! ولی چه بسا برای بعضی ها عامل این باشد.
دومین عامل اسراف است.
سوم اظهار فقر و بیچارگی است؛ بعضیها عادت دارند که نق بزنند، آقا خرجمان در نمی آید! وضع خراب است «اظهار التباؤس یجلب الفقر»[2] این خودش یک عامل است.
چهارم ترک قضای حاجت مردم است، کار کسی را بتوانی راه بیندازی و انجام ندهی. امیرالمؤمنین فرمود: «سبب زوال الیسار منع المحتاج» علت از بین رفتن ثروت این است که انسان به محتاج ندهد و منعش کند.[3]
پنجم ترک حج است. خیلیها واجب الحج هستند و حج نمی روند به بهانه های واهی. پول دارد که الان بدهد و آزاد همین سال بعد برود ؛ گذاشته که هفده سال بعد برود! یک معصیت کبیره کرده است و در این فاصله هم بمیرد موقع مردن به او میگویند «مُت یهودیاً أو نصرانیّاً»[4]. می گوید: من بیست سال دیگر می خواهم دخترم را شوهر بدهم! اینها دلیل نمیشود. اگر شک داری مستطیع هستی یا نه باید پیش یک مرد ملای وارد بروی و بررسی کنی. ترک حج خیلی خطرناک است.
ششم کسب حرام است.
هفتم ترک قرائت قرآن است. حضرت رضا فرمود: در خانههایتان قرآن بخوانید، خانهای که در آن قرآن خوانده بشود فراوانی می آید، اگر نخوانید تنگی رزق می آید. در خانهها قرآن بخوانیم.
هشتم نفرین فرزند است. ظاهر روایت را من نگاه کردم این است که آن نفرین کننده فقیر میشود، اما این منافات ندارد با این که اثری هم بر آن بچه بگذارد. «أیّما رجل دعا علی ولده أورثه الفقر»[5] هر کسی بچه اش را نفرین کند فقیر می شود.
گفت: یک آقایی ده سال پیش به من گفت من شصت سالم است، زندگی من سه تا بیست سال دارد، این بیست سال آخر طوری شده است کار من که یادم میآید وقتی جوان بودم و مادرم را اذیت می کردم، میگفت: ننه! الهی تو بدوی، نان بدود. هر چه که میدوم مخارج من بیشتر از درآمدم است. در عصبانیت، بچه را نفرین نکنید. این چه کاری است؟! یک مرتبه مستجاب می شود! بعد برای شما هم این اثر را دارد. دعای خیر کنید!
من متعدد دیده ام، یک بنده ی خدایی را میشناسم که همیشه مریض و گرفتار است، همیشه بیمار است و همیشه مشکل دارد. و نفرین از لبش نمیافتد. مثلاً از این آقا ناراحت است، بچهاش را نفرین میکند. چطور شده که ما این قدر از تعالیم اهل بیت فاصله گرفتهایم؟!
نهم نیت گناه است. این در علم اصول بحث شده است که نیت گناه آیا گناه است، عقاب دارد یا ندارد؟ شما الآن تصمیم گرفته اید که از کسی غیبت کنید، تلفن زنگ زد و یادت رفت. خدا توفیق داد جلوی گناهت را گرفت. ولی ممکن است همان سال بنا بوده که یک عمره بروی، خدا مقدّر میکند و پاک میشود از پرونده. مؤمن اینطور است: «إنّ المؤمن لینوی الذنب فیحرم رزقه»[6] نیت گناه میکند، رزق محروم میشود. میخواست سراغ یک سایت آلوده برود، مادرش در اطاق را باز کرد و آمد داخل، نرفت. خوب خدا این مانع را ایجاد کرد، اما بنا بوده که امسال با یک مورد خیلی عالی ازدواج کنی، میبینی که آن را از رزق تو خارج میکند. ما که پشت پرده ها را نمی دانیم! «لَیَنوی الذنبَ فیُحرَم رزقُه».
دهم قطع رحم است «قطیعة الرحم تورث الفقر»[7] امیرالمؤمنین فرمود: قطع رحم فقر میآورد. این خانم با دختر خالهاش هشت سال است که حرف نزده است، چرا؟ میگوید: چون خواستگار که برای دخترش آمد به من تا شب آخر نگفت. خوب نگفت که نگفت! قطع رحم باید بکنی؟! این آقا با برادرش پنج سال است که قهر است، چرا؟ نمیدانم در آن عروسی به من بیاحترامی کرده است. قطع رحم معصیت کبیره است! بعد میگوید که چرا ما همیشه گرفتار هستیم، چه بسا یک وجهش همین است. قطع رحم نمیشود کرد. بله، بعضیها هستند که ما اگر با آنها ارتباط خانوادگی برقرار کنیم، در خانه ی آنها اسباب گناه است، نعوذ بالله تماشای مناظر حرام است. شراب خواری است، گناه است، مهمانیشان نمی توانیم برویم؛ نباید بروید، اما تلفنی صله ی رحم باید بکنید، شما او را دعوت کنید. در عزایش هم نفر اول تو برو، عروسیاش هم که نمیروی تو کادو بفرست. بله، بچه ی تو با بچه ی او یک ساعت بخواهند بازی کنند بچه تو را هم خراب میکند نمیشود که بروی. همه اینها در شرع ما مشخص است اما چون مثلاً بنده و یا شما فلان فامیلمان حجاب درستی ندارند ، نمیشود که قطع رحم کرد! این خانم با دختر عمه اش چون او حجابش بد است نمیتواند قطع کند. بله، نمیشود که در گناهش شریک بشود اما صله ی رحم تلفنی؛ شما در مهمانی دعوت کن، در جاهای دیگر کمک و دستگیری و احسان و کن که همه ی اینها صله ی رحم است.
عبارت بعدی سید الشهداء علیه السلام این است: «وأفزع إلیک خائفاً» خدایا من به تو پناه می برم در حالی که خائف هستم و می ترسم. پناهگاه مهمی که خدای متعال قرار داده تا همه در شدت سختی به او پناه ببرند امام است. به تعبیر حضرت رضا علیه السلام «ومفزع العباد فی الداهیة»[8] پناهگاه مردم در سختیها و مشکلات امام علیه السلام است و امام هر عصر به خصوص پناهگاه مردم است. چرا ما امام زمان را فراموش میکنیم؟ علل فراموشی امام زمان زیاد است، بعضی از آنها را من سریع می گویم.
1ـ عدم معرفت صحیح نسبت به مقام امام علیه السلام. بسیاری از اشخاص امام معصوم، حجت خدا را کما هو حقّه چنان که هست نمیشناسند. حالا ممکن است در جمع ما و در محل ما و در خانوادههای ما نباشد، اما کم و بیش پیدا میشود. کتاب نوشته است: «امام صادق، مغز متفکر جهان تشیّع». کسی اگر فکر کند این عنوان نشان می هد که این نویسنده امام را نمی شناسد، چون تفکر اگر معنایش این باشد که من به این معنایی که مصطلح است در ذهن که حرکت کنم از مجهول به معلوم، که چه کار کنم؟ از این طرف یا از آن طرف بروم؟ مشورت کنم، زنگ بزنم و بپرسم؛ یک راهی پیدا کنم؛ این مبتنی بر نادانی است. اما امام علیه السلام که نادانی ندارد. به این معنا امام صادق علیه السلام فکر نمیکند!
یک وقتی عمر به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه گفت: یک اشکال را من به شما بگویم که فکر نکرده سوالها را جواب میدهی. طبق این نقل حضرت با اشاره به انگشتان فرمود: این چند تاست؟ گفت: پنج تا. فرمود: چرا فکر نکرده جواب دادی؟ گفت: برای من معلوم است. فرمود: همه چیز برای من اینطوری معلوم است «وکلّ شیء أحصیناه فی إمام مبین»[9] امام هشتم فرمود: آن امام مبین علی بن ابی طالب است.
مولای اولیای خدا کیست جز علی گیرندى لوای خدا کیست جز علی
دست گره گشای خدا کیست جز علی وجه خدا نمای خدا کیست جز علی
این عدم معرفت کامل نسبت به امام علیه السلام که اشخاص فکر می کنند حضرت یک کسی است و یک شخصیتی است مثل سایر شخصیت های برجسته ی تاریخ. مثلاً می گوید امام حسین چطوری فکر کرد، نعوذ بالله حضرت سید الشهداء را در حادثه کربلا با یک سیاستمداری که می نشیند یک جایی نقشه بکشد چه کار کند مقایسه میکند. او مستقیم از خدا دستور می گیرد «اخرج إلی العراق فإنّ الله شاء أن یراک قتیلاً»[10].
عامل دوم فراموشی امام علیه السلام ناآگاهی از مهربانی امام است. مگر نداریم که «لو علم المُدبرون کیف اشتیاقی بهم لماتو شوقاً» اگر آنهایی که به خدا پشت کردهاند، میدانستند که من چقدر مشتاقشان هستم، از شوق می مردند. امام زمان هم منتظر من و توست که برویم در خانهاش گدایی کنیم، ولی ما نمی رویم. او پسر همان پیغمبری است که جوانی آمد در مسجد، گفت: یا رسول الله من نمی توانم ازدواج کنم، اجازه میدهید گناه کنم. اصحاب گفتند: برو بیرون. حالا البته ما سالهاست که نشنیده ایم در این هیئت ها و مجالس با کسی برخورد بد کنند، نگاه ها تغییر کرده. اما در قدیم این طور نبود.
یک کسی الآن ممکن است بیاید در هیئت، ظاهرش درست نباشد، آن ظاهر غلط تأیید نمی شود اما آمدنش در خانه امام حسین تأیید می شود، شاید بیاید و خدا دستش را بگیرد.
گفتند: برو بیرون. فرمود: صبر کنید. تو ارحام داری؟ گفت: بله آقا. فرمود: راضی هستی کسی که نمی تواند ازدواج کند گناه کند با آنها؟ گفت: ابداً. فرمود: آن کسی که تو میخواهی با او گناه کنی از ارحام کسی است. گفت: چه کار کنم؟ آقا دعایش کرد، فرمود: «اللهم اغفر ذنبه وحسّن فرجه وطهّر قلبه» خدایا گناهش را بیامرز، او را پاکدامن قرار بده، قلب او را هم تطهیر کن. نوشتهاند این جوان از خوبان روزگار شد. امام زمان سلام الله علیه این اندازه مهربان و جذاب هستند!
امام زمان سلام الله علیه پسر آن امیرالمؤمنین است که در جنگ جمل، وقتی طله و زبیر شخصی را به نام خداش به عنوان قاصد فرستادند، گفتند: برو در خیمه ی علی پیغام ما را ببر، جواب بگیر و بیا. حواست باشد رفتی توی خیمه، علی تعارفت میکند که کنار خودش بنشینی؛ نروی، جذبت میکند. بعد هم که رفتی می گوید از تو پذیرایی کنند، لب به چیزی نزنی. سوم این که علی خیلی در کارش ماهر است، این آیه را هم بخوان که علی سحرت نکند! زود پیغام را می دهی، جواب می گیری و می آیی. رفت در خیمه امیرالمؤمنین سلام الله علیه، حضرت به او خوش آمد گفت و پیش خود طلبید.! گفت: جا زیاد است، من همین جا مینشینم. فرمود از او پذیرایی کنند. گفت: من هیچ چیزی نمیخورم. فرمود: تو را به خدا این حرفها را طلحه و زبیر یادت ندادند؟ گفت: چرا. فرمود: آیه را هم بیا هفتاد بار با هم بخوانیم! آیه را هم هفتاد بار خواندند. فرمود: حالا پیغامت را بگو. پیغام را رسانید، آقا جواب خیلی زیبایی دادند بعد فرمودند: برو به ایشان بگو. گفت: آقا من دیگر نمیخواهم بروم. فرمود: برو. گفت: آقا دعا کن من میروم برگردم، واقعاً اُف بر کسانی که به اسم ملی گرایی یا باستان گرایی یا روشنفکری خود و دیگران را از چنین آقایی محروم می کنند! این اخلاق امیرالمؤمنین است با دشمنش. امام زمان پسر این امیرالمؤمنین است، اینقدر مهربان است. با دشمنانشان اینها اینطور هستند!
امام زمان سلام الله علیه پسر سید الشهدایی است که طبری سنی متعصّب مینویسد در یکی از منازل بین راه ابی عبدالله فرمود: آب زیاد بردارید، مشکها را پر کردند چند برابر. مرحوم استاد ما در تاریخ میگفت اسب خیلی بیش از انسان آب میخورد، چقدر آب برداشتند خدا میداند. منزل بعدی رسیدند به حرّ و لشکرش همه تشنه بودند. آقا فرمود: همه را آب بدهید. نوشته اند: یکی از این سربازها آنقدر تشنگی به او چیره شده بود نمیتوانست مشک را بگیرد، ابی عبدالله با دستش مشک آب را گذاشت روی دهانش. امام زمان پسر این سید الشهداء است! اینها با دشمنشان اینطور هستند، به تو که برای امام حسین آمدهای عزاداری کنی، نظر ندارند؟ ما چرا به یاد آقا نیستیم؟
شب هفتم است؛ از کجا بگوییم؟ حضرت موسی رفت به کوه طور، یک کسی توی راه گفت: موسی، به خدا بگو من را بیامرزد. رفت و عرض کرد: خدایا فلانی را بیامرز. خطاب شد: موسی، برای هر کسی میخواهی آمرزش بخواه، مگر قاتل حسین. گفت: خدایا حسین کیست؟ گفت: پسر پیغمبر آخر الزمان است، او را می کشند و آب را بر روی او می بندند. روضه عطش را خدا برای موسی خواند، روضه عطش! خدا با کلیم خدا چه میگوید: «صغیرهم یُمیتُه العطش» بچههای کوچکشان از تشنگی میمیرند «وکبیرُهم جلدُه منکمِش»[11] پوست بدن بزرگسالانشان جمع میشود.
برای آدم روضه عطش خواند، عبارت این است: آدم، ای کاش میدیدی که دارد می گوید وا عطشا، وا قلة ناصرا! یک چیزی به شما بگویم که از این به بعد در روضه عطش هم گریه کنی و هم آتش بگیری از این همه ظلم! مثلاً کسی اینجا نشسته، دو نفر می گیرند او را میزنند، بنده هم رضایت به این کار ندارم. بعداً خود آنها بیایند انتقام این را از من بگیرند، یا نه از بچه ی من بگیرند! امیرالمؤمنین یک ثانیه خلافت سه خلیفه غاصب را امضا نکرد، همیشه هم گفت که اینها حق من را برده اند، و لیکن به امر پیامبر دست به شمشیر نبرد. روزی که خود همین پیروان سقیفه وخلافت علیه عثمان شورش کردند، دور خانهاش را محاصره کردند و آب را رویش بستند، بعد هم خودشان او راکشتند؛ امیرالمؤمنین آب برایش فرستاد! آن وقت فردا عبیدالله ـ نامه را در تاریخ طبری بخوان ـ نوشت: « عمر سعد! حُل بینَ الحسین و بین ماء الفرات کما فعل بامیرالمؤمنین التقی المظلوم عثمان بن عفّان»[12] یعنی عثمان را خود آنها تشنه رها کردند اما انتقامش را از علی اصغر سلام اله علیه گرفتند! این چقدر نامردی میخواهد! به انتقام عثمان بچههای ابی عبدالله را تشنه کشتند!
آقای ذهنی در مقتلش این نقل را نوشته است: سکینه سلام الله علیها میگوید: رفتم در خیمه ی حضرت زینب ببینم آیا آب هست؟ نه! عمه بلند شو برویم، شاید در خیمه دیگری آب باشد. بی بی میداند که آب نیست، ولی دل دختر حضرت را میخواهد به دست بیاورد. بلند شدند، میگوید هر خیمهای که میرفتیم دو سه تا بچه دنبال ما راه میافتاد. تا به خیمه آخر، نوشتهاند بیست تا بچه جمع شدند که آب بخوردند، آب نبود!
بعضی از ائمه ما خدا برایشان خواسته بود همسران با وفایی داشته باشند، بعضیها هم مثل امام حسن همسر بیوفا منافق داشتند، مثل بعضی از همسران خود پیامبر. از جمله ابی عبدالله همسر با وفا داشت. نوشتهاند: رباب «وهی التی لم تستظل بعد الحسین»[13] آن بانویی است که دیگر بعد از امام حسین زیر سایه نرفت. گفت: حسینِ من در آفتاب ماند، من در سایه نمیروم!
بعضی به زبان حال می گویند در این مجالس که گریه میکنید، اگر مادری با بچه شیرده میآید بگویید جلوی رباب این بچه را نیاورد، رباب دلش میسوزد! این بی بی موقع وداع ابی عبدالله که همه آمدند محارم دست آقا را بوسیدند، صورت آقا، پای آقا، ایشان گویی حیا اجازه نداد که جلوی جمع نزدیک بشود؛ این حسرت به دلش ماند. می دانی کجا جبران کرد؟ در مجلس یزید، دوید این سر بریده را برداشت. نُه تا مادر در کربلا بچه هایشان رفتند و دیگر بر نگشتند، اما این آقازاده را بردند آب بدهند برگردانند!
مدینة المعاجز مینویسد که سید الشهداء در شب عاشورا به حضرت قاسم که فرمود تو را میکشند، فرمود: عبدالله رضیع را هم میکشند، آن زمانی که روح من از تشنگی خشک میشود. نمیدانم معنایش چیست! «جفت روحی عطشاً»[14] آن زمان عبدالله رضیع را هم میکشند، لذا رباب میدانست که ابی عبدالله ببرد دیگر بر نمیگردد. از خیمه بیرون نیامد، لذا عبارت مقتل دارد: بچه را از حضرت زینب گرفت. «ناولینی بولدی الصغیر»[15] بچه را از حضرت زینب گرفت؛ تیر زدند بیرون نیامد، تنها جایی که دیگر نتوانست طاقت بیاورد موقع دفن این آقازاده است.
مرحوم حاج شیخ مجتبی لنکرانی با یکی دو واسطه از ایشان نقل میکنم؛ میگفت: در کشمیر تعزیه گرفتند برای سید الشهداء و کسی نپذیرفت که نقش حرمله را داشته باشد. پول دادند یک هندوی کافر آوردند، گفتند: یک آقایی میآید این اشعار را که می خواند تیر را رها کن؛ گفت: باشد. تعزیه را به پا کردند، آن کسی که نقش امام حسین را داشت با چهره پوشیده آمد و شروع کرد به خواندن. گویا این اشعار جیحون یزدی را خواند:
این که بدین کودکی گناه ندارد یا که سر رزم این سپاه ندارد
یا که بس افسرده است آه ندارد راه دهید آن که را پناه ندارد
شعرها را خواند، دیدند این هندو تیر و کمان را گذاشت، یک کاسه آب آورد و گفت: مگر یک بچه کوچک چقدر آب می خورد؟ آن قدر دل امام حسین سوخت که خدا در این مصیبت تسیلتش داد؛ هیچ کجا نداریم که تسلیت داده بشود! صدا زدند: «دعه یا حسین فإنّ له مرضعاً فی الجنة»[16] حسین این بچه را بگذار، یکی توی بهشت شیرش میدهد. بعضیها گفتند: دید این بچه دارد بال بال میزند، خنجر را در آورد، بند قنداق را پاره کرد، گفت: بگذار پسرم دست و پا بزند.
گشودی چشم ، در چشم من و رفتی به خواب اصغر
خداحافظ ، خداحافظ ، بخواب اصغر بخواب اصغر
بدست خود به قاتل دادمت ، هستم خجل اما
ز تاب تشنگی آسوده ای از التهاب اصغر
به شب تا مادرت گیرد به بر قنداقه ی خالیت
بگریند اختران شب ها به لالای رباب اصغر
کبوتر گو به نسوان مدینه با پر خونین
خبر کن آنچه بو بردند از وای غراب اصغر
تو با رنگ پریده غرق خون ، دنیا به من تاریک
کجا دیدی شب آمیزد، شفق با ماهتاب اصغر
برو سیراب شو از جام جدّت ساقی کوثر
که دنیا و سرآبش را ندیدی جز سراب اصغر
گلوی تشنه ی بشکافته ، بنمای با زهرا
بگو کز زهر پیکانها به ما دادند آب اصغر
الا ای غنچه نشکفته، پژمرده ، بهارت کو؟
چه در رفتن به تاراج خزان کردی شتاب اصغر
خراب از قتل ما شد خانه دین مسلمانان
که بعد از خانه ی دین هم ، جهان بادا خراب اصغر
عمو سقای عاشورا ، خجالت دارد از رویت
که بی دست از سر زین شد نگون پا در رکاب اصغر
به چشم شیعیانت اشک حسرت یادگار توست
بلی در شیشه ماند یادگار از گل، گلاب اصغر
الا ای لاله خونین چه داغی آتشین داری
جگرها می کنی –تا دامن محشر کباب اصغر
تو آن ذبح عظیم استی که قرآن شد بدو ناطق
الا ای طلعت تأویل آیات کتاب اصغر
خدا چون پرسد از حق رسول و آل در محشر
نمیدانم چه خواهد داد؟ این امت جواب اصغر
زیارت خواهد و فیض شفاعت «شهریار» از تو
دعای شیعیان کن از شفاعت مستجاب اصغر
پایان
[1].دعائم الإسلام / جلد 2 / صفحى 208.
[2]. غرر الحکم و درر الکلم / 8246 .
[3]. همان / 8414 .
[4]. «... فلیمت یهودیا أو نصرانیّاً». المحاسن / جلد 1 / صفحى 88 .
[5]. «... أورثه الله الفقر». عدة الداعی و نجاح الساعی / صفحى 89.
[6]. وسائل الشیعة / جلد 1 / صفحى 58.
[7]. بحار الأنوار / جلد 71 / صفحى 91.
[8]. الکافی / جلد 1 / صفحى 200.
[9]. یس: 12.
[10]. «اخرج فإنّ الله قد شاء ...». اللهوف علی قتلی الطفوف / النص / صفحى 65.
[11]. بحار الأنوار / جلد 44 / صفحى 308.
[12]. «حل بین الحسین و أصحابه و بین الماء فلا یذوقوا منه قطرة کما صنع بالتقی الزکیّ عثمان بن عفّان». الإرشاد / جلد 2 / صفحى 86 .
[13]. «لم تستظل تحت سقف حتی ماتت بعد قتله ...». شرح الأخبار فی فضائل الأئمّة الأطهار / جلد 3 / صفحى 178.
[14]. مدینة المعاجز / جلد 4 / صفحى 216.
[15]. «ناولونی ابنی لأشرب من فیه». مدینة المعاجز / جلد 4 / صفحى 228.
[16]. وقعة طف / صفحى 246.