نشریه‌ی الکترونیکی مؤسسه علمی فرهنگی امام هادی

  • ۰
  • ۰

یاس نیلوفری سید الشهداء (علیه السلام)

مهدی مسعودی؛ پژوهش گر عرصه امامت

 

در قلب شام، بارگاه شهید سه ساله ی کربلا می درخشد جایی که هزاران دل عاشق و مشتاق از سرتاسر جهان، شیعه و غیر شیعه برای بوسه به پاهای خسته حضرت رقیه (علیها السلام) بار سفر می بندند و به حریم ملکوتی اش می روند.

رقیه (علیها السلام) کیست؟

پدر بزرگوار ایشان حضرت سید الشهدا ابا عبدالله الحسین (علیه السلام) و مادرشان بنا به مشهور ام اسحاق می باشد که قبلا همسر امام حسن (علیه السلام) بوده است و آن حضرت در وصیت به امام حسین (علیه السلام) سفارش کردند که با ام اسحاق ازدواج کند و فضائلی هم برای این بانو شمردند.[1]

در بعضی از کتب نام دختر مدفون در شام را "رقیه" و بعضی "زبیده" و بعضی "زینب" و گاهی "فاطمه" ذکر کرده اند.[2]

مرحوم شیخ علی فلسفی در این باره مینویسد: اسم او علی المشهور رقیه است چون در حدود بیست کتاب مشاهده کردم که اسم او را رقیه نوشته اند و بعضی اسامی دیگری برای این نازدانه  شمرده اند.[3]

کلمه "رقیه" در لغت

کلمه رقیه مانند سمیه در ادبیات عرب اسم مصغر است و ریشه اصلی آن به معنای بالا رفتن و صعود است و کلمه رقیه به سکون قاف به معنای دعا و تعویذ و آنچه برای حصول امری یا حفظ و نگهداری چیزی بکار می رود.[4]

گویا عرب نام رقیه را بر دختران خود می گذاشتند تا آنرا به فال نیک گیرند و دختر با سلامت و به دور از آفات و چشم زخم و... رشد کند و بزرگ شود.[5]

رقیه (علیها السلام) در منابع تاریخی

چند سالیست که عده ای در اصل وجود دختری بنام رقیه برای سید الشهدا (علیه السلام) یا در واقعه شهادت این دختر شبهه کرده اند.ما فقط چند منبع از منابع کهن که در آنها نام حضرت رقیه علیها السلام یا واقعه شهادت ایشان آمده است را به ترتیب تاریخ نقل می کنیم:

1.       مقتل ابی مخنف:

ابو مخنف لوط بن یحی (متوفای 157 ه ق) از یاران امام باقر و حضرت صادق علیهما السلام در کتاب مقتل خود وداع امام حسین (علیه السلام) را آورده و در آنجا خطاب حضرت به دخترش رقیه را ذکر کرده است.[6]

2.       اشعار سیف بن عمیره:

سیف بن عمیره نخعی کوفی از اصحاب امام صادق (علیه السلام) و امام کاظم (علیه السلام) و از راویان برجسته و بزرگ شیعه است. ایشان از جمله کسانی است که در مصائب اهل بیت مخصوصا حضرت سیدالشهدا اشعار جانسوزی دارد. وی در اشعارش از گریه حضرت زینب و ام کلثوم و سکینه و رقیه بر امام حسین (علیه السلام) یاد می کند:

و لأم کلثوم یجد جدیدها                            لثم عقیب دموعها لم یکور

لم أنسها و سکینة و رقیة                            یبکینه بتحسر و تزفر

یدعون أمهم البتولة فاطمة                          دعوی الحزین الواله المتحیر[7]

از بیت سوم معلوم می شود مراد از رقیه دختر حضرت حسین (علیه السلام) است نه دختر امیرالمؤمنین چون شاعر می گوید: ام کلثوم و سکینه و رقیه مادرشان فاطمه را مانند شخص محزون و حیران صدا می زنند و روشن است که دختر امیر المؤمنین نمی تواند حضرت فاطمه را مادر یا مادربزرگ خطاب کند.

3.       لباب الانساب و الالقاب:

نسب شناس معروف قرن ششم ابن فندق بیهقی (متوفای 565 ه ق) در کتاب لباب الانساب در بیان فرزندانی که از نسل حضرت سیدالشهدا باقی مانده اند می نویسد: ولم یبق من اولاده الا زین العابدین و فاطمة و سکینة و رقیة[8] یعنی از فرزندان امام حسین (علیه السلام) جز حضرت سجاد و فاطمه و سکینه و رقیه باقی نمانده است.

4.       الملهوف (اللهوف) علی قتلی الطفوف:

این کتاب تألیف ابوالقاسم رضی الدین سید علی بن طاووسی (متوفای 664 ه ق) است. در برخی از نسخه های این کتاب آمده که حضرت سیدالشهدا هنگام وداع با اهل بیت خود فرمود: «یا اختاه یا ام کلثوم و أنت یا زینب و أنت یا رقیة و أنت یا فاطمه و تو ای رباب مواظب باشید پس از کشته شدن من گریبان چاک مدهید صورت مخراشید و سخن ناروا بر زبان نیاورید.[9]»

5.       کامل بهایی:

این کتاب تألیف مورخ و متکلم خبیر عمادالدین طبری است. تألیف این کتاب در سال 675 ه ق پایان یافته است. وی در این کتاب ماجرای اسرا در شام، خرابه شام و شهادت طقل 4ساله امام حسین (علیه السلام) را بیان می کند.[10]

6.       المنتخب طریحی:

مؤلف آن شیخ فخرالدین طریحی نجفی (متوفای 1085) است. ایشان در جلد اول به عنوان فاطمه صغری[11] و در جلد دوم بعنوان فاطمه صغری و رقیه مطالبی را ذکر فرموده اند.[12] ممکن است سؤال شود که چرا برخی از وقایع تاریخی از جمله واقعه شهادت حضرت رقیه در کتب معروفه نیامده است؟ در پاسخ به این سؤال باید چهار مطلب را در نظر گرفت:

اول: در آن عصر کتابت متداول نبوده و اسباب کتابت هم در اختیار عده ای خاص قرار داشته است.

دوم: معرفت و محبت مردم نسبت به خاندان اهل بیت علیهم السلام اینگونه که ما فکر می کنیم نبوده به همین جهت اهتمام به ثبت و ضبط همه وقایع را نداشتند.

سوم: دشمنی و کینه دشمنان اهل بیت و تقیه کردن دوستان اهل بیت مانع ثبت خیلی از وقایع شده است.

چهارم: سوزاندن کتابها در طول تاریخ باعث نرسیدن خیلی از مطالب شده است. حتی بعضی از کتاب های شخصیتی مثل شیخ صدوق با آن شهرت و عظمت هم بدست ما نرسیده و فقط اسم آن ثبت شده و اثری از خود کتاب نیست.

پس اگر قضیه ای در کتب معروفه ثبت نشده باشد دلالت بر عدم وقوع آن نمی کند.

ماجرای سید ابراهیم دمشقی

در این بخش واقعه ای را نقل می کنیم که هم از کرامات حضرت رقیه (علیها السلام) است و هم یکی از بهترین شواهد بر اثبات وجود آن حضرت و ماجرای شهادت ایشان است چون این داستان علاوه بر اینکه در بیداری اتفاق افتاده نه در عالم خواب و مکاشفه، به طرق مختلف و از افراد مختلف نقل شده است.[13]

مرحوم آیت الله حاج محمد هاشم خراسانی در کتاب منتخب التواریخ می نویسد: عالم جلیل شیخ محمد علی شامی که از علمای نجف است به من فرمود:

جد مادری بلا واسطه ی من جناب سید ابراهیم دمشقی که نسب او به سید مرتضی می رسد و مردی شریف و محترم بود سه دختر داشت شبی دختر بزرگ ایشان حضرت رقیه دختر امام حسین (علیه السلام) را در خواب می بیند. حضرت رقیه به او می فرماید: به پدرت بگو به والی شهر خبر دهد میان قبر و لحدم آب افتاده است و بدن من در اذیت است بیاید و قبر و لحدم را تعمیر کند. دختر خوابش را برای پدر نقل می کند اما سید ابراهیم از ترس اهل تسنن به خواب او ترتیب اثر نمی دهد. شب دوم دختر دوم و شب سوم دختر سوم حضرت رقیه را در خواب می بینند و همان سخنان را برای پدر نقل می کنند اما باز هم ترتیب اثر نمی دهد و در شب چهارم خود سید ابراهیم حضرت رقیه را در خواب می بیند که ایشان با حالت سرزنش می فرماید: چرا والی را خبر نکردی؟؟؟ صبح سید ابراهیم نزد والی شام رفت و خواب خود را بازگو کرد. والی هم بزرگان از شیعه و سنی را جمع کرد حرم را خلوت کردند و لحد را شکافتند و مشاهده کردند که بدن حضرت رقیه میان لحد قرار دارد و کفن ایشان سالم است و اما آب زیادی در لحد ایشان جمع شده است. سید ابراهیم بدن را از لحد بیرون آورد و بر زانوی خود قرار داد سه روز به همین صورت بدن را روی پا نهاده بود تا لحد را تعمیر کردند. فقط هنگام نماز سید ابراهیم بدن حضرت رقیه را جای نظیف و پاکی قرار می داد و از کرامت حضرت رقیه در این سه روز سید ابراهیم نه آب و غذایی خواست و نه نیازی به تجدید وضو پیدا کرد. والی شام این واقعه را برای سلطان عثمانی نوشت. سلطان هم تولیت حرم حضرت زینب (علیها السلام) و حرم حضرت رقیه و حضرت سکینه و نیز ام کلثوم را به سید ابراهیم واگذار کرد.[14]

در خرابه چه گذشت؟

پس از بردن اهل بیت به شام طبق روایت شیخ صدوق آنها را در زندانی جای دادند که نه از گرما محافظتی می کرد نه از سرما. ایشان می نویسد:

«عَنْ فَاطِمَةَ بِنْتِ عَلِیٍّ ‏ ثُمَّ إِنَّ یَزِیدَ لَعَنَهُ اللَّهُ أَمَرَ بِنِسَاءِ الْحُسَیْنِ ع فَحُبِسْنَ‏ مَعَ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ ع فِی مَحْبِسٍ لَا یُکِنُّهُمْ مِنْ حَرٍّ وَ لَا قَرٍّ حَتَّى تَقَشَّرَتْ وُجُوهُهُمْ [15]»

همانا یزید دستور داد که اهل بیت امام حسین (علیه السلام) را به همراه امام سجاد (علیه السلام) در محلی حبس کردند. آن ها در آنجا نه از گرما در امان بودند نه از سرما تا آنکه صورتهایشان پوست انداخت.

در چنین اوضاع و شرایطی طبیعی است کسانی که روزی در آسایش و آرامش زندگی می کردند حال با از دست دادن عزیزانشان بیشتر در فراق آنها بسوزند و بگریند مخصوصا کوچکترها. در یکی از همین شبهای خرابه حضرت رقیه (علیها السلام) پدر خود را در خواب می بیند. کامل بهایی این گونه نقل می کند:

شبی از خواب بیدار شد و حال تفحص کرد. خبر بردند که حال چنین است. آن لعین در حال گفت که بروند و سر پدر او را بیاورند و در کنار او نهند. ملاعین سر بیاوردند و در کنار آن دختر چهارساله نهادند. پرسید: این چیست؟ ملاعین گفتند: «سر پدر توست». آن دختر بترسید و فریاد برآورد و رنجور شد و در آن چند روز جان به حق تسلیم کرد.[16]

صاحب ریاض القدس می نویسد: در خواب دید سر مطهر پدرش در میان طشت طلا جلوی یزید است و او با چوب خیزران بر آن لب و دهان اهانت می کند. این مظلومه با دیدن این منظره با گریه و وحشت از خواب بیدار شد و می فرمود: «وا أبتاه وا عذبتاه ایتونی بوالدی و قرة عینی...؛ آه ای پدرم... وای از غریبی... پدرم و نور دیدگانم را به من دهید...[17]»

آن مظلومه سر مبارک را در برگرفت و شروع به گریستن نمود و گفت پدرجان! ای کاش من فدای تو می شدم! کاش قبل از این کور و نابینا بودم و کاش می مردم و در زیر خاک بودم و نمی دیدم محاسن مبارک تو به خون خضاب شده است![18]

پس دهان خود را بر دهان پدر بزرگوارش گذاشت و آنقدر گریست تا بیهوش شد. چون اهل بیت او را حرکت دادند دیدند که روح مقدسش از دنیا مفارقت کرده و چون این وضع را دیدند صدا به گریه و زاری بلند کردند و عزای غم را تجدید نمودند![19]

وظیفه ما نسبت به حضرت رقیه (علیها السلام)

وظیفه ما را حضرت زینب (علیها السلام) معین نمود آن وقت که هنگام وداع با مردم شام سر از هودج بیرون آورد و خطاب به مردم شام فرمود:

ای اهل شام! از ما در این خرابه امانتی مانده است. جان شما و جان این امانت. هرگاه کنار قبرش رفتید (او در این دیار غریب است) آبی بر سر مزارش بپاشید و چراغی در کنار قبرش روشن کنید.[20]

در روایات هم وارد شده بهترین راهی که حق اهل بیت را می توان ادا نمود رفتن به زیارت ایشان است. امام رضا علیه السلام:

« ان لکل امام عهدا فی عنق اولیائه و شیعته و ان من تمام الوفاء بالعهد و حسن الاداء زیارة قبورهم...[21]؛ همانا برای هر امامی عهدی بر گردن دوستان و شیعیانش می باشد که از بهترین راه های وفای به آن عهد زیارت قبور ایشان است.»

از این روایت بدست می آید زیارت کردن قبر حضرت رقیه ادای حق آن حضرت و یکی از وظائف شیعیان در قبال ایشان است. همانطور که بسیاری از علما و بزرگان به زیارت حضرت رقیه (علیها السلام) مشرف شدند. از جمله شیخ بهایی[22]، شیخ عباس قمی و آیت الله میرزا جواد تبریزی[23]و علمای دیگر.



[1] اخبار الطوال  ص 262 – کشف الغمه  ج 2 ص 216 – ابصار العین ص 368

[2] شعشعه الحسینی ص 171

[3] حضرت رقیه ص 4

[4] کتاب العین ج 5 ص 211( نقل به مضمون)

[5] ریحانه کربلا ص  35

[6] مقتل ابی مخنف ص 171

[7] المنتخب طریحی ج 2 ص 444 و ص 448

[8] لباب الانساب ص 355

[9] لهوف ص 141

[10] کامل بهایی ج 2 ص 179

 

[11] المنتخب طریحی ج 1 ص 143

[12] المنتخب طریحی ج 2 ص 245و 255و 393و 540

[13] برای مطالعه کرامات حضرت رقیه به کتاب ریحانه کربلا نوشته عبدالحسین نیشابوری ص 145 مراجعه شود.

[14] منتخب التواریخ ص 388

[15] امالی صدوق مجلس 31

[16] کامل بهایی ج 2 ص 75

[17] ریاض القدس ج 2 ص 323

[18] بحر المصائب ج 4 ص 367

 

[19] ستاره درخشان شام ص 209

[20] ریاض القدس ج 2 ص 237

[21] عیون اخبار الرضا ج 2 ص 261

[22] دائرة المعارف تشیع ج 1 ص 77

[23] در سال 1381 ه ش مشرف شدند و فیلم زیارت ایشان و سخنانشان پیرامون حضرت رقیه موجود است