نشریه‌ی الکترونیکی مؤسسه علمی فرهنگی امام هادی

  • ۱
  • ۰

میرباقری

حجة الاسلام و المسلمین میرباقری

رئیس فرهنگستان علوم قم

 

حدیثی ساده با معارفی بلند

«مَنْ مَاتَ وَ لَمْ یعْرِفْ إِمَامَ زَمَانِهِ مَاتَ مِیتَةً جَاهِلِیة»[1] هرکسی بمیرد و در دوران عمر خودش امام زمان خودش را نشناسد، مرگش مرگ دوران جاهلی است و یا مطابق بعضی روایات مرگش «مِیتَةَ کُفْرٍ وَ نِفَاق»[2] است، لذا حتی اگر فردی به حسب ظاهر هم مسلمان باشد، در واقع مرگش مرگ کفر و مرگ نفاق است؛ یا به نحو کفر از دنیا می رود یا به نحو نفاق.

این حدیث نورانی که فریقین آن را مکرر نقل کرده اند؛ و می توان گفت از احادیث یقینی است، گرچه ظاهر بسیار ساده ای دارد ولی مشتمل بر معارف و مطالب بسیار بلندی است؛ زیرا از این کلام نورانی استفاده می شود که حتی اگر کسی در امت رسول‌الله(صلی الله علیه و آله) و در دوران بعد از بعثت نبی اکرم(صلی الله علیه و آله) زندگی کند ولی نتواند به معرفت امام برسد، مثل کسی است که قبل از بعثت نبی اکرم(صلی الله علیه و آله) از دنیا رفته و هیچ بهره ای از هدایت حضرت نبرده است.

همه درهای غیب، باب معرفت و درهای توحید با انبیا باز می شود. اگر انبیاء نیامده بودند، همه بشریت در جهالت به سر می‌برد و راهی به خدا نداشت. معرفت خدا، نجات از شرک و رسیدن به توحید، راهی است که تنها با انبیا طی کردنی است. آن‌ها معلم توحیداند، توحید را دریافت کرده ­اند و بعد هم به امت خودشان رسانده ­اند؛ لذا ظرفیت رشد یک امت به اندازه ظرفیت پیغمبرش است و بیش از آن نمی تواند رشد کند؛ چون بیش از این برای این امت، باب معرفت و توحید باز نیست.

 

عبودیت، شرط اول تحصیل کمال

خدای متعال علوم ظاهری را به همه می دهد، هر کسی شب تا صبح بیدار باشد و کتاب بخواند بالاخره به علومی می رسد یکی بیشتر یکی کمتر، اما علم توحید، معارف و رمز و راز حرکت به سوی خدا و رسیدن به حقایق، چیزی نیست که با کتاب خواندن حاصل بشود اینها شرط اولش بندگی است. انسان تا بنده نشود نمی تواند به این ها راه پیدا کند. و انبیاء و اوصیاء این راه را بر بشریت گشوده­ اند.

 

حقیقت عبودیت

عنوان بصری از امام صادق(علیه‌السلام) پرسید: بندگی چیست که من در خودم محقق کنم؟[3] حضرت فرمودند: بندگی سه رکن دارد، اول از خودت خلع مالکیت کن،کسی که خودش را مالک می داند، این بنده نیست؛ بلکه شریک خداست. «أَنْ لَا یرَى الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ فِیمَا خَوَّلَهُ اللَّهُ مِلْکا»، این همه امکاناتی که شما دارید امانات خدا است و شما مالک نیستید. پیداست که ما مالک نیستیم چون روزی که در دنیا آمدیم که اینها را نداشتیم، بعد هم که می ­خواهیم برویم همه را جا می­گذاریم. به تعبیر مناجات مسجد کوفه امیرالمؤمنین(علیه‌السلام)، «انت الحی و انا المیت» خدایا تو حی هستی و من میت ­ام، اگر او به ما ترحم کند و به ما ببخشد، ما زنده می­شویم و اگر نبخشد ما زنده ­نیستیم. «انت الحی و انا المیت و هل یرحم المیت الا الحی،انت القوی و انا الضعیف» خدایا تو قوی هستی و من ضعیفم، مگر این که تو به من محبت کنی و رحمت تو من را فرا بگیرد و یک قوتی به من بدهد، «انت الباقی و انا الفانی» خدایا تو باقی هستی و من فانی هستم. اگر خدا ما را نگه ندارد ما فانی هستیم، یک لحظه عنایتش را بردارد نه فقط همه ما، بلکه همه عوالم نابود می شود، «إِنَّ اللَّهَ یمْسِکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ أَنْ تَزُولا»[4]، خدای متعال سماوات و ارض و همه عوالم خلقت را نگه داشته است و الا همه زائل می شویم. «انت دائم و انا الزائل» تو دائمی و من زائل هستم.

حالا اگر کسی توهم کرد که مالک است و ملک خدا را ملک خودش دید، این بنده است یا خودش را شریک خدا قرار داده است؟! پس رکن اول بندگی این است که خودت را مالک ندانی، فرمود: بنده خودش را مالک نمی داند «لِأَنَّ الْعَبِیدَ لَا یکُونُ لَهُمْ مِلْکٌ یرَوْنَ الْمَالَ مَالَ اللَّهِ یضَعُونَهُ حَیثُ أَمَرَهُمُ اللَّهُ بِه»، همه ی امکانات را ملک خدا می داند و این مال را همان­ جایی خرج می کند که خدا فرموده است. این امکانات امانت است و برای همین است که هرچه را خدا داده، به دنبالش دستوری داده است، مثلا جوانیت را چگونه طی کن! مالت را کجا خرج کن! آبرویت را کجا صرف کن! سَحر را چطور پشت سر بگذار! سر شب را چگونه سپری کن ومانند آن. پس رکن اول بندگی این است که آدم خودش را مالک نداند.

حضرت در توضیح رکن دوم بندگی نیز فرمودند: اگر فهمیدی بنده هستی، به تدبیر خودت مشغول نباش؛ مال من، آبروی من، آینده من، اینها به تو چه مربوط؟! مگر از قبل از عالم رحم که راه افتادی، خودت آمدی؟ البته معنای این حرف، این نیست که اهل محاسبه نباشید لکن گاهی انسان دائما به خود مشغول است، محاسبه می کند که آبروی من چه می شود، لذت من چه می شود و لذا فرصتی ندارد تا با خدا مشغول شود. فرمود: «به خودتان نپردازید»، پس چه کار کنیم؟ فرمود کارخودتان را به خدای خودتان تفویض کنید. هیچ وقت کسی دلش برای باغ همسایه می سوزد تا آن را بیل بزند؟! خب صاحب دارد و به من ربطی ندارد؛ ولی به گل خودش می رسد، چون می گوید مال من است. ما ملک خدا هستیم و خدای متعال قادر است ما را تدبیر کند، در حوزه­ای که خارج از اختیارات ماست، به ما چه که در ملک خدا دخالت بکنیم!

سپس حضرت فرمودند: قدم سوم این است که وقتی از خودت خلع مالکیت کردی، به خودت مشغول نبودی و امور خودت را به خدای خودت واگذار کردی، حالا به خدای خودت مشغول باش. وقتی ملک خدا را مال خودت ندیدی، بعد هم تدبیر ملک خدا را به خدا واگذار کردی، حالا می گویی من بنده هستم و خدای متعال از من مأموریت خواسته است؛ پس همه اشتغالت باید این باشد که ببینی خدا چه می­ خواهد «وَ جُمْلَةُ اشْتِغَالِهِ فِیمَا أَمَرَهُ تَعَالَى بِهِ وَ نَهَاهُ عَنْهُ»، همه دل مشغولیش این است که خدا چه فرموده که انجام بدهد و چه فرموده تا ترک بکند. این هم دنبال تأمین رزق حلال می رود، اما به فکر خودش نیست، می ­گوید: خدای متعال فرموده همین طور که عبادات دیگر می ­کنید، یکی از عبادات هم کسب روزی حلال است. خداوند گفته در کاسبی دروغ نگو، نمی­ گوید من گرسنه هستم و باید روزیم را در آورم، به من چه که گرسنه ام! مگر من می ­خواهم خودم را سیر کنم؟ مگر تلاش من، من را سیر می­ کند! این می­ شود بنده.

 

 

علم حقیقی، پاداش عبودیت

فرمود: اگر این سه قدم را برداشتید دیگر از مراء و مباهات نجات پیدا می­ کنید و دیگر دنبال فخر فروشی نیستید. تا انسان اهل تفاخر است، می­ خواهد امکانات را از خدا بگیرد و بعد هم که از خدا گرفت بگوید مال من است و حالا که مال من است از تو بیشتر دارم! آدمی که خودش را مالک نمی­ داند با مال دیگران که تفاخر نمی­ کند. این تفاخر ها ریشه اش این است که خودمان را مالک می­ بینیم و می­ گوییم خدایی من بیشتر از خدایی خداست!

فرمود اگر این سه قدم را برداشت: علم حقیقی که در مرتبة عمل خود را آشکار می­کند نصیب او می­شود«هَانَ عَلَیهِ الدُّنْیا وَ إِبْلِیسُ وَ الْخَلْقُ»، عبور از دنیا و خلق و شیطان برایت آسان می شود. بعد حضرت فرمودند: خیال نکنی این سه قدم را برداشتی راه را رفتی، این اولین درجه تقوا است «فَهَذَا أَوَّلُ دَرَجَةِ الْمُتَّقِین». بعد حضرت این آیه را خواندند: «تِلْکَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذِینَ لا یرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَ لا فَساداً وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِین»[5]، این آخرت مال آنهایی است که قصد فساد و قصد برتری جویی ندارند، «وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِین»، و عاقبت برای اهل تقواست. متقی کیست؟ متقی آن کسی است که دنبال برتری جویی و دنبال فساد نیست. آدمی که خودش را مالک می ­داند، دنبال این است که ملک خودش را اداره بکند، پس در زمین فساد می ­کند چون خدایی می­ کند. خدایی مخلوق، فساد است چون عالم یک خدا بیشتر ندارد «لَوْ کانَ فیهِما آلِهَةٌ إِلاَّ اللَّهُ لَفَسَدَتا»[6]. این فسادی که شما در جهان می بینید مال همین است که سردمداران مستکبر عالم نمی ­خواهند بندگی کنند و وقتی نمی­ خواهند بندگی کنند فساد می­ کنند، همه چیز را به هم می­ زنند و ظاهر و باطن را به هم می ­ریزند «ظَهَرَ الْفَسادُ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِما کَسَبَتْ أَیدِی النَّاس»[7]. خلاصه آن که حضرت به او آموختند که با سلوک در وادی عبودیت به معرفت و علم حقیقی می­رسی. هر وقت از خودت عبور کردی، از دنیا عبور کردی و خواستی به سوی خدا بروی، این ما هستیم که تو را سیر می­ دهیم، اما تا وقتی بخواهی به خودت بپردازی و مشغول نفست باشی، ما به تو علم نمی ­دهیم؛ چون علم ابزار شیطنت نیست. این راه­گشایی اوصیا برای پیروانشان در وادی بندگی است.

 

 

امام، جامع کمالات تمام انبیاء

چرا امام واجد چنین توانایی مقدسی در سیر دادن پیروان خویش است؟ چون جامع کمالات تمام انبیاء است. وجود مقدس نبی اکرم(صلی الله علیه و آله) خاتم همه انبیاء و جامع علوم همه انبیاء هستند؛ یعنی هرچه خدای متعال به 124 هزار پیغمبر داده به نحو اکمل به این وجود مقدس عطا کرده است. این چیزی ساده ای نیست. هر پیغمبری که عمری عبادت کرده، در خانه خدا را زده و با اخلاص بندگی کرده و با معرفت و قرب در به روی او باز شده است؛ حضرت نوح که 950 سال پیش از طوفان دعوت کرده، حضرت ابراهیم خلیل که درگیر با نمرود بوده یکی کلیم خداست، یک خلیل خداست، یکی روح الله است؛ 124 هزار پیغمبر بندگی کردند و خدا هم به اینها علم داده است، در برابر همه ی اینها فرمود: «هرچه خداوند به آن پیامبران داده، یک جا به پیغمبر خاتم داده است»[8]. در زیارت جامعه کبیره داریم «عندکم ما نزلت به رسله و هبطت به ملائکه»[9]،هرچه هر پیغمبری با خودش آورد، نزد شماست. صحف انبیاء گذشته و معجزاتشان و هر چیز دیگری که هست الان دست امام زمان(علیه‌السلام) است. لذا چنانکه در روایات آمده است، وقتی حضرت ظهور می­ کند، به کعبه تکیه می ­دهد و می ­فرماید: « اگر می­ خواهید آدم و نوح و ابراهیم خلیل، موسای کلیم، عیسای مسیح، همه اوصیاء و انبیاء گذشته را ببینید بیایید من را ببینید» این مدح نفس نیست، این معرفی امام و حجت است. بعد حضرت بالاتر می رود و می فرماید: «هرکسی می خواهد رسول الله(صلی الله علیه و آله) را ببیند بیاید من را ببیند، امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) را می خواهد ببیند بیاید من را ببیند»[10].

روایاتی داریم که شاید جزء اسرار باشد و خواندن و درکشان مشکل است، از امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) نقل شده که می فرماید: «خداوند نور وجود مقدس رسول الله را آفرید، بعد دوازده حجاب را آفرید و به پیامبر فرمود در این حجاب ها غور کن. پیامبر در هر حجاب دوازده هزار سال غور کرد. بعد خداوند بیست دریای علم آفرید و فرمود در اینها غور کن. پیامبر هم غور کرد، وقتی بیرون آمد خدای متعال او را ستایش کرد و گفت شما شفیع اولین و آخرین هستی، حضرت در مقابل خداوند متعال به سجده افتادند (من نقل به معنا می کنم) و جوری تواضع کردند که عرق، وجود مقدس حضرت را گرفت. بعد از رشحات عرق ایشان 124 هزار پیغمبر آفریده شد. بعد انبیاء در آن عالم نور، مثل ما که دور کعبه طواف می کنیم، حول وجود مقدس پیغمبر طواف کردند»[11]. لذا حضرت معلم توحید انبیاء در عالم ارواح بود و این غیر از این است که هرچه انبیاء دارند پیغمبر هم دارد و هرچه انبیاء دارند رشحات وجود پیغمبر است. همه را خدا به این پیغمبر داده و روز قیامت هم هر پیغمبری برای رفتن در درجات خودش نیاز به شفاعت این پیغمبر دارد.

همه اینها مقدمه یک نکته بود؛ ببینید یک موقعی پیغمبر حضرت یحیی است، حضرت عیسی است که خیلی بزرگ هستند و هر کدام درجه ای دارند، یک موقع هم پیغمبر، پیغمبر ماست با آن معراج عظیم که خداوند آیات قدرت خود را در همه کائنات به ایشان نشان داد. از سماوات عبور کرد، و درجات همه انبیاء را پشت سر گذاشت. وقتی از آسمان هفتم عبور کرد به سدره المنتهی رسید. دید جبرئیل دیگر نمی آید. گفت: چرا نمی آیی؟ جبرئیل عرض کرد اگر جلوتر بیایم بال­هایم می سوزد[12]، شما یک جایی قدم گذاشته اید که قبل از شما هیچ ملک و بشری راه پیدا نکرده است[13].

 

 

عدم کسب کمال از امام، جرم غیر قابل توجیه

حالا سوال این است؛ این پیغمبر وقتی در قالب بشر می آید و معلم ما می شود، ما با این پیغمبر تا کجا باید برویم؟ وقتی خدای متعال این وجود مقدس را فرستاد و این وجود مقدس هم «لَقَدْ جاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِکُمْ عَزیزٌ عَلَیهِ ما عَنِتُّمْ حَریصٌ عَلَیکُمْ بِالْمُؤْمِنینَ رَؤُفٌ رَحیم»[14]، حریص بر ولایت شماست، رنج شما برای او سخت است و محبت شما را دارد؛ این پیغمبر با همه وجودش خودش را وقف ما کرده که ما را برساند؛ اگر نرسیدیم چه عذری داریم؟! با این پیغمبر همه باید سلمان و ابوذر بشوند.

پس ما با این پیغمبر باید تا کجا برویم؟ تا معراج! هر نمازی که می خوانید باید یک معراج بروید «الصلاه معراج المومن»[15]. خب این پیغمبری که می خواهد ما را با لقاءالله برساند، درهای توحید را باز کرده است و با خودش یک گوهری را از عالم بالا آورده که قبل از پیغمبر این گوهر در این عالم این طور ظهور پیدا نکرده بود. آن گوهر، ائمه(علیهم‌السلام) هستند «إنّى تارِکٌ فیکُمُ الثَّقَلَین کِتابَ اللَّهِ وَعِتْرَتى أهْلَ بَیتى»[16]، تارک یعنی من با خودم آوردم و مال من است. امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) که از جنس عالم خاک نیست پیغمبر او را با خودش آورده است، امام زمان(علیه‌السلام) که از جنس این عالم نیست. حبیب بن مظاهر به سیدالشهداء(علیه‌السلام) عرض کرد: شما قبل از خلقت آدم کجا بودید که در روایات دارد شما قبل از آدم خلق شدید؟ فرمود: «کُنَّا أَشْبَاحَ نُورٍ نَدُورُ حَوْلَ عَرْشِ الرَّحْمَن»[17]، ما در اجساد نوری حول عرش او بودیم (که از آن تعبیر به شبح نور و گاهی تعبیر به اظله می شود). جسم نوری امام غیر از آن جسمی است که می آید در عالم وجودی ما. «فَنُعَلِّمُ الْمَلَائِکَةَ التَّسْبِیحَ وَ التَّهْلِیلَ وَ التَّحْمِید»[18]، آنجا ملائکه شاگردی ما را کردند و همه توحید را از ما گرفتند.

اگر این نبی اکرم نمی آمد نه این نور در عالم دنیا می آمد، نه معرفت امیرالمؤمنین نازل می شد. نبی اکرم است که این ائمه را آورده است، این نبی اکرم است که در روز غدیر حقیقت ولایت برایش نازل شده «یا أَیهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیکَ مِنْ رَبِّک»[19]، به حضرت آن حقیقت ابلاغ شده و ایشان نیز به ما رسانده است،به تعبیر دیگر، ائمه(علیهم‌السلام) ادامه وجود مقدس رسول الله در عالم هستند. «إنّى تارِکٌ» یعنی همین، یعنی ادامه من، امام زمان(علیه‌السلام) ادامه نبی اکرم هستند، «وَ احْفَظْ فِیهِ رَسُولَکَ وَ وَصِی رَسُولِک»[20].

غدیر یک حادثه ظاهری نبود. بلکه حضرت باب بهره­ مندی بشریت از ولایت امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) را باز کردند، که ولایت خود نبی اکرم است. امیرالمؤمنین جان نبی اکرم است و به تعبیر قرآن «انفسنا»، چیزی به غیر از پیغمبر نیست[21] و در واقع پیغمبر باب تحقق ولایت خودش را باز کرده است. حالا اگر بعد از این که پیغمبر آمد و درهای ولایت را باز کرد، کسی وارد این وادی نشد، چقدر خسارت کرده است؟ این چراغ هدایتی که پیغمبر روشن کرد، امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) را آورد، امام زمان(علیه‌السلام) را آورد، امام صادق(علیه‌السلام) را آورد، به این سادگی که نبود.عاشورایی باید اتفاق بیافتد تا در عوض آن ائمه در ذریة سیدالشهدا(علیه‌السلام) قرار گیرند[22].

 

 

معرفت الله، معرفت امام

بنابر آنچه گفته شد، تا حدی روشن می ­شود که ائمه ارکان توحید هستند، اینها توحید مجسم اند، معرفت الله، محبت الله یعنی امیرالمؤمنین(علیه‌السلام)، ایمان یعنی امیرالمؤمنین. در بعضی روایات فرمود­ه ­اند: «ایمان» خود امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) است، آنچه که شما دارید «حب الایمان» است[23]، محبت امیرالمؤمنین می شود ایمان شما. آن کسی که حضرت با خودش آورده یک آدم عادی نیست، او صراط محبت خداست،صراط معرفت خدا و صراط مستقیم است،اگر کسی وارد وادی ولایت امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) شد هر قدمی که برمی دارد، یک قدم به خدا نزدیک می شود و انوار معرفت و محبت خدا در قلبش می آید. اگر هم از بیرون این خانه رفتی معرفتی و محبتی در کار نیست.

شیطان یک نماز دو رکعتی اش 4 هزار سال طول کشید[24]، بقیه عبادتش بماند. او به حسب ظاهر معلم ملائکه شده بود؛ اما اینها که معرفت نیست. وادی معرفت وادی ولایت امام است. «من عرفکم فقد عرف الله، من احبکم فقد احب الله» این را قرآن با ده ها بیان توضیح داده است .گاهی می فرماید امام صراط مستقیم است، گاهی می فرماید باب الله است، گاهی می فرماید جنب الله است، گاهی می فرماید وجه الله است، گاهی می فرماید سبیل الله است، گاهی می فرماید امام شجره توحید است،گاهی می‌فرماید امام مَثَل وجود مقدس رسول الله(صلی الله علیه و آله) است. با ده ها بیان خدای متعال فرموده اگر کسی می خواهد خدا را بشناسد، معرفت، مرکب روی کاغذ نیست، بلکه معرفت الله یعنی امیرالمؤمنین(علیه‌السلام). اگر در وادی ولایت حضرت جذب بشوید حضرت به شما معرفت می دهد. معرفت نور الهی است و این نور الهی در وجود امام است «وَ هُمْ وَ اللَّهِ نُورُ اللَّهِ الَّذِی أَنْزَلَ وَ هُمْ وَ اللَّهِ نُورُ اللَّهِ فِی السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْض، یا أَبَا خَالِدٍ! لَنُورُ الْإِمَامُ فِی قُلُوبِ الْمُؤْمِنِین أَنْوَرُ مِنَ الشَّمْسِ الْمُضِیئَةِ بِالنَّهَارِ وَ هُمْ وَ اللَّهِ ینَوِّرُونَ قُلُوبَ الْمُؤْمِنِین»[25]، امام باقر(علیه‌السلام) به ابوخالد کابلی با قسم های مکرر فرمود که به خدا قسم نور الله یعنی امام، به خدا قسم امام قلب مومن را روشن می کند مثل خورشید در روز، این همان معرفت و محبت است.

لذا امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) به سلمان فرمود: «إِنَّهُ لَا یسْتَکْمِلُ أَحَدٌ الْإِیمَانَ حَتَّى یعْرِفَنِی»[26]، مومن به درجه کمال ایمان نمی رسد تا این که من را بشناسد. این معرفت هم به این نیست که بداند من پسر چه کسی هستم، چه زمانی به دنیا آمدم و چه وقتی از دنیا رفتم؛ این معرفت از اینجا شروع می شود که انسان امیرالمؤمنین و امام را واجب الطاعه بداند، این نقطه شروعش است و کمتر از این را خدا قبول ندارد. عارف بحقه یعنی حداقلش این است که او را امام واجب الطاعة بداند. بگوید امام از طرف خداست پس فرمانش فرمان خداست، این خیلی مقام بزرگی است.امام صادق فرمود آن چیزی که خدا به سلیمان داد که مهم نیست، آن چیزی که به پیغمبر داده مهم است، فرمود: «ما آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَدیدُ الْعِقاب»[27]، حرف او حرف من است و هرچه او گفت باید گوش بدهید. این خیلی مهم است و ربطی به ملک دنیایی ندارد. امام مفترض الطاعه یعنی این؛ یعنی خدای متعال چنین حکومتی به او داده است[28].

 

 

شناخت امام، میراث گرانبها

مفتَرض الطاعة دانستن امام که حداقل شناخت امام است خیلی ارزش دارد ولی کافی نیست؛ این ورود به وادی ولایت است و اگر این را قائل نبود اصلا به وادی ولایت راهش نمی دهند. اگر قائل شدید امام مِن الله است، حرفش حرف خدا و مفتَرض الطاعة است، حالا باید به جایی برسید که فرمود: «إِنَّهُ لَا یسْتَکْمِلُ أَحَدٌ الْإِیمَانَ حَتَّى یعْرِفَنِی کُنْهَ مَعْرِفَتِی بِالنُّورَانِیة[29]»، به کمال ایمان نمی رسد تا اینکه من را در مقام نورانیت ببیند. امیرالمؤمنین کلمه نور خداست و همه عالم به وجود امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) روشن است. انبیاء در نور امیرالمؤمنین به سمت خدا می رفتند. بعد فرمود اگر کسی من را در آن مقام شناخت به معرفة الله رسیده است «مَعْرِفَتِی بِالنُّورَانِیةِ مَعْرِفَةُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَل»[30]؛ امام صراط محبت، صراط معرفت، چراغ هدایت و مصباح است. امام کسی است که وقتی یک زیارت جامعه در حقش می خوانید هنوز توصیفش نکرده اید.

 

 

امام، معلم توحید

امام معلم توحید است، او هادی به سوی خدا و عالم به معارف است. موسای کلیم، پیغمبر اولوالعزم خدا است و الواح تورات را دریافت کرده و وحی هم به او شده است. خدای متعال به او می گوید یک معلمی است علمش را ما به او داده ­ایم، «وَ عَلَّمْناهُ مِنْ لَدُنَّا عِلْما»[31] برو و او را پیدا کن. موسای کلیم راه می افتد و بعد از مدتی او را پیدا می کند و با همه عظمتش با تواضع به او می گوید: «هَلْ أَتَّبِعُکَ عَلى أَنْ تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْدا»[32]، اجازه می دهید پیرو شما بشوم و پا جای پای شما بگذارم تا از آن رشدی که خدای متعال به شما داده شما هم به من بدهی؟ولی او می گوید تو که علم من را نمی توانی تحمل کنی! ببینید قصه اینطوری است! این معلم، حضرت خضر است که شاگرد امام زمان و شاگرد امیرالمؤمنین(علیهماالسلام) است.

از امام زمان باید چه چیزی یاد گرفت؟ توحید! کسی که امام زمان را نشناسد موحد نمی ­شود. پس نبی اکرم(صلی الله علیه و آله) خودشان توحید آوردند؛ اما این توحیدی که آوردند در این کتاب ها نیست. خدای متعال می فرماید: «بَلْ هُوَ آیاتٌ بَیناتٌ فی صُدُورِ الَّذینَ أُوتُوا الْعِلْم»[33]، قرآن همه ­اش آیات بینات خداست ولی در سینه آنهایی که خدای متعال به آنها علم قرآن داده است! امام محمد باقر(علیه‌السلام) فرمودخدای متعال نمی­ فرماید آیات بینات درمیان بیان دوجلد مصحف است، راوی پرسید: اینها چه کسانی اند؟ امام باقر(علیه‌السلام) فرمود: آیا غیر از ما کسی متصور است قرآن در وجودش ریخته بشود؟» یک حرفش را به یک آدم بدهند ذوب می شود، «لَوْ أَنْزَلْنا هذَا الْقُرْآنَ عَلى جَبَلٍ لَرَأَیتَهُ خاشِعاً مُتَصَدِّعا»[34]،ما که ظرف قرآن نیستیم پس این قرآن در قلب امام زمان است. علم توحید و محبت خدا در وجود مقدس امام زمان(علیه‌السلام) است. بله این را باید بخوانید و این راه رسیدن به آن معلم است. قران می ­فرماید آیات بینات؛ آن دلالت ­گرهای روشن در سینه امام زمان است. در سینه آنهایی است که خدا علم قرآن به آنها داده است. بنابراین اگر کسی او را شناخت و به دنبال او رفت، درها به روی او باز می شود و یکی یکی پرده ها کنار می روند. سلمان هر لحظه امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) را کامل ­تر از لحظه قبل می بیند، و در آینه قدرت­نمایی خدا در امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) وجود خدا را بهتر می ­شناسد. امیرالمؤمنین آینه تمام نمای عظمت خداست، اسم اعظم خداست و اکبر آیات خداست[35].

 

 

التجا و توسل، تنها راه ورود به وادی عبودیت

«إِنِّی تَارِکٌ فِیکُمُ الثَّقَلَینِ کِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِی أَهْلَ بَیتِی مَا إِنْ تَمَسَّکْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا»[36]، کتاب الله در وجود امام است. اگر کسی به امام متمسک شد، به پیغمبر متمسک شده است و اگر نشد «مات میتة جاهلیة» فرصت برای امام شناسی تا دم مرگ باقی است، اگر کسی در این دنیا به این امام نرسید در آخرت راهی به امام نیست. امام صادق(علیه‌السلام) فرمودند که: «صراط مستقیم یعنی طریق معرفة الله»، بعد فرمود: «دو صراط است یکی در دنیاست و ادامه اش در آخرت است. هر کسی در دنیا وارد صراط شد در آخرت هم در صراط است والا اگر در دنیا کسی وارد نشد در آخرت راهش نمی دهند» بعد حضرت فرمود: «فَأَمَّا الصِّرَاطُ الَّذِی فِی الدُّنْیا فَهُوَ الْإِمَامُ»[37]، صراط در دنیا امام است، صراط آخرت هم امام است. پس «مَنْ مَاتَ وَ لَمْ یعْرِفْ إِمَامَ زَمَانِهِ مَاتَ مِیتَةً جَاهِلِیة» یعنی پیغمبر همه علم توحید را آورده است، اما همه علم توحید در وجود امام است. امام معلم توحید است و همه قرآن در وجود امام است؛ اگر کسی به امام راه پیدا کرد به خدا می رسد و اگر راه پیدا نکرد راه دیگری به سوی خدا نیست. پایان وقت ما هم مرگ است. همه چیز در معرفت الامام است. این معرفت الامام هم فقط معرفت ظاهری نیست «من عرفکم فقد عرف الله من احبکم فقد احب الله من ابغضکم فقد ابغض الله من اعتصم بکم فقد اعتصم بالله»[38]، اگر چنگ به امام بزنید چنگ به خدا زدید، امام را بشناسید خدا را شناختید، امام را دوست بدارید خدا را دوست دارید. این پیامبر همه توحید را با خودش آورده، و برای ما دو چیز گذاشته قرآن و امام، قرآن هم در وجود مقدس امام خلاصه می ­شود.

هر چه امام شناس­تر باشید موحدتر، عارف­تر، زاهدتر و عابدتر هستید. امام باقر به فرزندش فرمود: «فرزندم منازل و درجات شیعیان ما را می ­خواهی بشناسی ببین چقدر معرفت دارند«مَنازِلَ الشِّیعَةِ عَلَى قَدْرِ رِوَایتِهِمْ وَ مَعْرِفَتِهِم»[39] و معرفت هم یعنی «معرفة الامام» راه معرفة الامام چیست؟ بعد حضرت فرمودند: معرفت هم به فهم روایت بر می گردد «فَإِنَّ الْمَعْرِفَةَ هِی الدِّرَایةُ لِلرِّوَایة»، معرفت به این است که روایات ما را بفهمید. التجاءکنید، توسل کنید تا امام کلامش را به شما بدهد. علم طعامی است که امام به ما می دهد. «وَ یطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلى حُبِّهِ مِسْکیناً وَ یتیماً وَ أَسیرا»[40]، ما مسکین بشویم امیرالمؤمنین هست، ما یتیم باشیم امیرالمؤمنین دست روی سر ما می کشد، ما اسیر بشویم او ما را آزاد کند.

معرفت طعام است. قرآن می ­فرماید «فلْینْظُرِ الْإِنْسانُ إِلى طَعامِهِ»[41]، که امام این آیه را اینطوری معنا کردند حضرت فرمود: «علمه الذی یأخذه عمن یأخذه»[42] ببینید علمتان را از چه کسی می گیرید، علمتان را از امام بگیرید. امام اگر در قلب ما ظهور کند از خورشید روشن تر می شود. از خدا می خواهیم این چراغ در وجود ما پر فروزتر گردد و درونمان روشن تر شود انشاء الله.

 

برگرفته از سخنرانی حجة الاسلام والمسلمین سیدمهدی میرباقری، رئیس فرهنگستان علوم قم، 21/10/90، شهرستان قزوین

 

 

 

 

 

 

دریافت
حجم: 8.63 مگابایت

 


[1] - از احادیث متواتر نزد فریقین, برای نمونه بنگرید: کلینی، محمد بن یعقوب؛ الکافی؛ 1، 371، 376 و 397؛ خزاز رازی، کفایة الاثر فی النص علی الأئمة الاثنی عشر، 296؛ احمد بن حنبل، السند، 4، 96.

[2] - الکافی، ج 1، ص: 375.

[3] - طبرسی، علی بن حسن، مشکاة الانوار فی غرر الاخبار، 327؛ مجلسی، محمد باقر، بحارالأنوار، 16، 2241.

[4] - فاطر/41.

[5] - قصص/83.

[6] - انبیا/22.

[7] - روم/41.

[8] - قال ابو عبدالله(علیه‌السلام): عُلّم النبیّ(صلی الله علیه و آله) علمَ النبیّین بأسره واوحی الله الی محمد(صلی الله علیه و آله) فجعله محمد(صلی الله علیه و آله) عند علی(علیه‌السلام). محمد بن حسن، بصائر الدرجات فی فضائل آل محمدصلی الله علیهم، 1، 228.

[9] - ابن بابویه، محمد بن علی، من لا یحضره الفقیه.

[10] - اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمة فی معرفة الأئمة، 2، 523؛ مجلسی، همان، 51، 217

[11] - بکری، احمد بن عبدالله (م قرن 6)، الانوار فی مولد النبی(صلی الله علیه و آله)، 5، مؤلف از علمای شیعه شمرده شده و 3 کتاب او از مصادر بحار می­ باشد. علامه مجلسی این 2 حدیث را در 2 بخش بحار ذکر کرده است: بحار، 15، 29 و همان، 54, 199.

[12] - خزاز رازی، علی بن محمد، کفایة الاثر فی النص علی الأئمة الاثنی عشر، 72، ابن بابویه، محمد بن علی، علل الشرائع، 1، 6.

[13] - کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، 1، 442.

[14] - توبه/128.

[15] - این عبارت علی­رغم شهرتی که دارد در مصادر روائی نقل شده و قدیمی­ترین مکتوبی که آن را به پیامبر(صلی الله علیه و آله) نسبت داده. تفسیر فخر رازی، 1، 266، می­باشد و در مصادر امامیه یافت نشده است. بنگرید به: مازندرانی، محمد هادی بن محمد صالح (م 1120ق) شرح فروع الکافی، چاپ دارالحدیث، تحقیق و تصحیح محمد جواد محمودی، محمد حسین درایتی، 2، 347، پاورقی 2، کلام محقق.

[16] - برای بررسی سندی و محتوایی این حدیث متواتر بنگرید به: میرحامد حسین؛ خلاصه عبقات الانوار؛ حدیث ثقلین؛ تلخیص و تعریب سید علی حسینی میلانی

[17] - ابن بابویه، محمد بن علی، علل الشرائع، 1، 23؛ مجلسی، همان، 57، 311.

[18] - همان.

[19] - مائده/67.

[20] - طوسی، محمد بن الحسن، مصابح المتهجد، 1، 405، مجلسی، همان، 53، 188.

[21] - اشاره به آیه 61 آل عمران.

[22] - ابن فهد حلی، احمد بن محمد، عدة الداعی و نجاح الساعی، 57.

[23] - مراجعه کنید به روایات ذیل آیة 7 سورة حجرات: ولکن الله حبب الیکم الایمان؛ کلینی، محمد بن یعقوب، همان، 1، 426.

[24] - ابن بابویه، محمد بن علی، علل الشرائع، 2، 525.

[25] - کلینی، محمد بن یعقوب، همان، 1، 194.

[26] - علوی، محمد بن علی بن الحسین، (م قرن 5)، المناقب، 68؛ مجلسی، محمد باقر، همان، 26، 1.

[27]- حشر / 7.

[28] - کلینی، محمد بن یعقوب، همان، 10، 268، مقایسة رسول اکرم(صلی الله علیه و آله) و سلیمان.

[29] - علوی؛ همان؛ مجلسی؛ همان.

[30] - همان.

[31] - کهف/65.

[32] - کهف/66.

[33] - عنکبوت/49.

[34] - حشر/21.

[35] - کلینی، محمد بن یعقوب، همان، 1، 207.

[36] - از احادیث متواتره که فریقین به طرق مختلف آن را نقل کر­ده­اند از جمله مصادر عامه مسلم بن حجاج، الصحیح، 5، 22؛ احمد بن حنبل، المسند، 5، 492.

[37] - ابن بابویه، محمد بن علی، معانی الاخبار، 32.

[38] - ابن بابویه، محمد بن علی، الفقیه، 2، 613.

[39] - ابن بابویه، محمد بن علی، معانی الاخبار، 1.

[40] - انسان/8.

[41] - عبس/24.

[42] - کلینی، محمد بن یعقوب، 1، 50.